سینما بیباشو؛ روایت تلخ توقیف فیلم نمادین صلح و عشق
سینما دیگر باشو ندارد: روایت تلخ از توقیف فیلمی نمادین و پیامآور صلح در ایران
سینما دیگر باشو ندارد؛ روایت تلخ توقیف فیلم نمادین صلح و عشق در ایران، نگاهی به جامعه پس از جنگ و آینده هنر و امنیت

در هشتاد و دومین دوره جشنواره فیلم ونیز، جایزه بخش کلاسیک به فیلم «باشو غریبه کوچک» اهدا شد. در زمانی که سینمای ایران به ساخت فیلمهایی درباره جنگ متمرکز است، این جایزه برای اثر بهرام بیضایی نمادی است از مفاهیمی که امروزه نادیده گرفته میشوند. این فیلم، نمایشی است از جنگ که هنوز زنده است؛ تصویری از آن سوی گلوله و آتش که در میان مردم شکل میگیرد. تصویری از اتحاد و همبستگی که در اوج دشمنی و کشتار رخ میدهد. این تصویر امروز نه تنها در جامعهای که جنگ را پشت سر گذاشته، بلکه در جامعهای ظاهراً آرام نیز احساس میشود و جای خالی آن به شدت حس میگردد.
داستانی از عشق و صلح که فراتر از زبان انسانها به وجود آمد
داستان باشو برای اولین بار توسط سوسن تسلیمی در ذهن شکل گرفت. او تصور کرد که در روزهای جنگ، پسری از مناطق جنوبی جنگزده فرار کند و به شمال کشور برسد؛ این موضوع میتوانست داستان جذابی باشد. تسلیمی این ایده را با بهرام بیضایی در میان گذاشت، اما او هشدار داد که ممکن است فیلم توقیف شود. تسلیمی پاسخ داد که توقیف نخواهد شد، زیرا پیام اصلی داستان، ترویج صلح و عشق است؛ نشان میدهد که دو نفری که زبان یکدیگر را نمیفهمند، میتوانند از طریق فراتر رفتن از زبان، ارتباط برقرار کنند. در نتیجه، باشو از ذهن تسلیمی متولد شد و با همکاری و روایت بیضایی ساخته شد.
یک فیلم درباره جنگ، اما در فاصلهای دور از میدان نبرد.
در سال ۱۳۶۴، در میانه جنگی سخت و طولانی، بهرام بیضایی فیلمی را خلق میکند که مفهومی متفاوت از لشکرکشی و تصاحب سرزمینها دارد. او در این اثر، به جای تمرکز بر خشونت و نبرد، داستانی درباره عشق و صلح روایت میکند، مفهومی که در دل جنگ نیز حضور دارد؛ جایی دور از تیر و آتشهایی که نفرت و مرگ را به ارمغان میآورند. داستان درباره غریبهای کوچک است که از دل جنگ راهی شمال کشور میشود و در خانه نایی جان، آرام میگیرد. اما پیام این فیلم، بهطور نادرستی تفسیر شده و اثر توقیف میشود.
باشو از جهنم گریخت، اما در همان جهنم گرفتار شد.
اگر نتوانیم یک «باشو غریبه کوچک» بسازیم، چه راهی باقی میماند؟ خاطره این فیلم پس از سالها همچنان در ذهن کارگردان با توقیف آن در هم تنیده است. من دیگر نمیتوانم «باشو غریبه کوچک» را به یاد آورم، مگر در کنار اتفاقاتی که بر سرش آمد و او را به یادم آوردند.
اکنون همه میدانند که هدف اصلی این فیلم چه بوده است، اما نمیدانم چرا این هدف باید به جهنمی برای ما تبدیل میشد. باید از کسانی که توانستند جهنمی از این اثر برای سازندگانش، که با نیت و عشق فیلمی برای احترام به آوارگان جنگ ساختند، ساختهاند، قدردانی کنم. این فیلم چهار و نیم سال توقیف بود.
تمام ماجرا با یک تصادف پایان یافت.
داستان توقیف با یک تصادف پایان مییابد. بیضایی این سلسله رویدادهای تصادفی که در نهایت منجر به رفع ممنوعیت باشو شد، اینگونه شرح میدهد: «اگر در خیابان رضا براهنی را نمیدیدم که کتابش تازه از توقیف درآمده بود و او تصادفا کسی را نمیشناخت که توانسته بود کتابش را آزاد کند و اگر او تصادفا از من نمیپرسید که چه میکنی، و من تصادفا نمیگفتم که سه فیلم پس از انقلابم توقیف شدهاند و او کنجکاو این موضوع نمیشد، در موردش صحبت نمیکردیم و نمیرفت و به آن فرد نمیگفت، و آن فرد پادرمیانی نمیکرد تا فیلم را یکبار ببینند و بفهمند چرا توقیف شده است، شاید هیچوقت فیلم از توقیف درنمیآمد! اگر این فیلم در زمان خودش نمایش داده میشد، شاید زندگی بسیاری تغییر میکرد، یا حداقل زندگی بسیاری بدتر نمیشد.»
رخدادهای مهمی که طی دو دهه ایران را تحت تاثیر قرار دادند
در آن روزها، مفهوم جنگ تفاوت زیادی داشت؛ تصاویری از بمبها، گلولهها، خاکریزها و اشغال سرزمین در ذهن مردم نقش بسته بود. سینمای ایران پر بود از تصاویری از انفجارهای بیوقفه که شهرهای ایران و عراق را ویران میکردند. گلولههایی که شلیک میشدند و تنهایی که بیجان میشدند، اما جنگ برای مردم چهره دیگری هم داشت. مردمی که با طولانی شدن جنگ، به آن عادت کرده بودند و در برابر آن، از یکدیگر حمایت میکردند.
اتحادی که تهدید بزرگ آتش جنگ برایشان به همراه داشت، برآمده از دوران تغییر حکومت در کشور بود و به نظر نمیرسید که این اتحاد برای همیشه از میان مردم محو شود. اما کمکم کمرنگ شد. در آن زمان، مردم نه تنها در سنگرها و در خط مقدم در مقابل دشمن ایستاده بودند، بلکه در میان شهرهای ظاهراً آرام، پناهگاهی برای یکدیگر بودند. از اسکان جنگزدگان در هتلهای نیمهکاره تهران که بعدها سوژه ساخت فیلمها شد، تا درهای خانههایی که به روی مهاجران جنگ باز میشد.
مردمانی که دیگر همانند دوران دفاع مقدس نیستند
در زمان جنگ، مردم مفهوم واحدی داشتند: «ما از یک آب و خاک هستیم، ما فرزندان ایرانیم.» این جمله که باشو آن را از کتاب درسی خواند، تمام معنای ضدجنگ و انساندوستانه داستان را در خود جای داده بود. امروزه دیگر نمیتوان باشوی نوینی به سینمای ایران بخشید. اگر باشو بار دیگر مسافتی طولانی را در سرزمیناش طی کند تا در امان بماند، شاید دیگر نتواند به آسانی در آغوشی گرم و امن جای گیرد.
اینبار شاید باشوهای جامعهمان تنها بمانند. این ادعا را میتوان از خلال ۱۲ روز جنگ اخیر فهمید. جامعهای که دیگر نشانی از آن سرمایه اجتماعی پررونق گذشته در خود ندارد. در حالیکه در دل جنگ، اتحاد و همدلی برای دفاع از میهن شکل گرفته بود، نشانههای کاهش سرمایه اجتماعی که سالهاست جامعه را درگیر کرده، به وضوح دیده میشود.
چهار دهه تجربه، جامعه ایران را در پایینترین سطح از سرمایه اجتماعی قرار داده است؛ نتیجه این وضعیت بیاعتمادی، کاهش همدلی و کمرنگ شدن مشارکت جمعی است. آنچه امروز جامعه ایران تجربه میکند، فاصلهای عمیق با روزگار گذشته دارد. مردم در تحولات اخیر، دیگر نای و انگیزهای برای مقابله ندارند. آنچه باقی مانده، اعتمادی است که کوچکتر شده و به لایههای کوچکتر و خصوصیتر جامعه محدود شده است؛ اعتمادهایی که در گذشته گستردهتر و عمیقتر بودند.
در اغلب موارد، گروههای فامیلی و خویشاوندی و حتی تعداد کمی از دوستان خانوادگی تنها به فکر حلقه کوچک خود بودند و دغدغههای بزرگتری نداشتند. البته موارد استثنا نیز وجود داشت؛ در صفحات مجازی شاهد کسانی بودیم که مهمانان را در ورودی شهرها به خانه میخواندند، اما روایتهای میدانی نشان میدهد فاصله زیادی میان این رفتارها و خاطرات دوران دفاع مقدس وجود دارد؛ فاصلهای که نشان میدهد جامعه امروز تفاوت معناداری با جامعه دهه شصت دارد.
باشو نمادی از جامعه محسوب میشد.
در چنین وضعیتی، دیگر نه کسی به خانه ناییجان میرسد و نه میتوان در سینمای ایران اثری به نام باشویی خلق کرد. امروزه جامعه ایران تعریفی نو یافته است که نیازمند بررسی و تحلیل عمیق است تا پس از درک صحیح، بتوان آن را به تصویر کشید. بدون تردید، این مهم با اصرار بر تولید آثار با سرعت بالا و تعیین ضربالاجل محقق نخواهد شد.
نمیتوان انتظار داشت برای جنگی که هنوز زنده است و در متن جامعه جاری است و سایهاش همچنان بر سر کشور سنگینی میکند، پختگی لازم حاصل شود. شاید اگر بهرام بیضایی امروز در قید حیات بود، و اگر کسانی که سکوت اختیار کرده و از سینما فاصله گرفتهاند، هنوز در میدان بودند، امروز اثری تازه و متفاوت از باشویی خلق میکردند.
همانطور که بیضایی روزگاری با نگاهی متفاوت به انسانیت و عشق در دل جنگ، جامعه را با چهرهای دیگر از جنگ آشنا کرد و تصویری از خود نشان داد تا همدلتر و متحدتر شوند؛ اکنون نیازمند تصویری واقعی از جامعه و مردم هستیم. هنر بستری است که میتواند همانند آینه مقابل جامعه قرار گیرد و شاید بتواند تکانی برای بازگشت به اعتماد و همدلی بیشتر باشد.
سینما به تغییر و تحول مفهومی نیاز دارد.
مفهوم جنگ در دو واژه خلاصه میشود: امنیت و ناامنی. این دو جنبه، جامعه را در آزمونی دشوار قرار میدهند و سینما نیز در تبیین مفهوم جنگ، بر همین دو مفهوم تمرکز دارد. سینمای دفاعمقدس سالهاست تصویری از رشادتها و فداکاریهای رزمندگان است که در قالب این دو قطب تعریف میشوند.
امروزه، اگرچه همچنان دو قطبی امنیت و ناامنی باقی مانده است، اما برداشتها از رشادت و ایثار تغییر یافته است. در این وضعیت، حتی تعاریف امنیت و ناامنی نیز دچار تحریف شدهاند. این تغییرات آشکار که ریشه در تحولات اجتماعی دارد، باعث کوتاهتر شدن عمر سینمای دفاعمقدس و کاهش نقش آن در بازنمایی چهره واقعی جنگ و جامعهای شده است که جنگ را تجربه کرده است.
در نتیجه، بازتعریف سینما برآمده از جنگ و تمرکز بر روابط انسانی در داخل جنگ و روایت داستانهای مربوط به این دوره، نیازمند نوگرایی و پوستاندازی است. در واقع، سینمای ایران نیازمند فاصله گرفتن از مفروضات قدیمی و بازشناسی مجدد مفهوم جنگ و سینمای دفاعمقدس است تا بتواند به درستی تصویرهای نوینی ارائه دهد.
اگر در سال ۱۳۶۴، فیلم «باشو، غریبه کوچک» توقیف نمیشد، اثرگذاری اجتماعی عظیمی داشت. این فیلم میتوانست درک عمومی مردم عادی از زندگی جنگزدهها را افزایش دهد و شاید امید و همبستگی در جامعه را تقویت کند. سوسن تسلیمی معتقد است که سینما در آن دوران نقش مهمی در شکلگیری آگاهی اجتماعی داشته است. سوال این است که آیا امروز، اگر واقعیتهای جامعه همانند آینهای مقابل مردم قرار گیرد و پیامهایی از امید، صلح و همبستگی بدهد، تأثیرگذار خواهد بود، در حالی که سرمایه اجتماعی در جامعه کاهش یافته است.
برای رسیدن به این هدف، سینما باید نقش اجتماعی خود را بازیابی کند و فراتر از سرگرمیهای رایج ظاهر شود. باید نقش فعالتری در انتقال پیامهای انسانی و اجتماعی ایفا کند، نه تنها با تولید فیلمهای خشونتآمیز و خیانت، بلکه با ساخت آثار معنادار و اثرگذار که فراتر از جشنوارهها و بازارهای تجاری باشد.
اگر سینما بتواند به مفهوم واقعی خود بازگردد، میتواند به عنوان نیرویی قدرتمند در خدمت جامعه باشد. همانطور که پس از چهل سال از ساخت فیلم «باشو، غریبه کوچک» به کارگردانی بهرام بیضایی، این اثر هنوز یادآور صلح و امنیت است و قدرت سینما در عبور از مرزهای جغرافیایی، زمانی و زبانی به خوبی دیده میشود.
بهرام بیضایی در پیامی برای جشنواره ونیز، تصویری از فیلم چهل سالهاش را اینگونه بیان کرد: «اکنون چهل سال از فیلمبرداری «باشو، غریبه کوچک» در شمال و جنوب ایران میگذرد. تابستانی گرم، همانند روزهای کنونی؛ در آن زمان هر سخن غیرموافق با جنگ، تهدید و ممنوع بود. اما آیا پناه دادن به یک کودک جنگزده هم ممنوع بود؟ با این فیلم، همکاران من کار مرا در کانون زدند و فیلم تقریباً چهار سال کنار گذاشته شد، ولی امروز، پس از این همه سال، با فروتنی، به همه قربانیان بیگناه آن جنگ هشتساله درود میفرستم و نفرین میفرستم بر سودبران هر جنگی.»