کد خبر: 32740

جنگ ۱۲ روزه در سینمای ایران؛ تکرار کلیشه‌ها و آینده مبهم

جنگ ۱۲ روزه در سینمای ایران؛ روایت‌هایی تکراری، سیاست‌های دستوری و آینده مبهم فارابی

تحلیلی بر نقش فارابی در سینمای ایران، سیاست‌های حمایتی، تکرار کلیشه‌ها و آینده مبهم سینمای جنگ و هنر در ایران

جنگ ۱۲ روزه در سینمای ایران؛ روایت‌هایی تکراری، سیاست‌های دستوری و آینده مبهم فارابی

بنیاد سینمایی فارابی در سال ۱۳۶۲ با هدف حمایت، تولید و بازسازی سینمای ایران پس از انقلاب تأسیس شد. وظیفه اصلی این نهاد، سرمایه‌گذاری و مشارکت در فرآیند تولید فیلم، ایجاد و توسعه زیرساخت‌های فنی مانند لابراتوار، تدوین و دو و همچنین حمایت از حضور بین‌المللی سینمای ایران بود. در طول زمان، این بنیاد تلاش کرده است تا تعادلی میان سینمای هنری و فرهنگی و سینمای مخاطب‌پسند برقرار کند، اما کارنامه آن نشان‌دهنده فراز و نشیب‌های متعددی است.

فارابی از دوران حمایت انقلاب و جنگ تا سینمایی که بر پایه اندیشه استوار است

در دهه اول فعالیت فارابی (۱۳۶۰)، این نهاد بیشتر بر حمایت از سینمای دفاع‌مقدس و بازسازی روایت‌های انقلابی تمرکز داشت. آثاری مانند «دیده‌بان» ابراهیم حاتمی‌کیا (۱۳۶۷) و «ماهی» کامبوزیا پرتوی (۱۳۶۶) نمونه‌هایی هستند که هم در جشنواره‌های داخلی مورد توجه قرار گرفتند و هم جایگاه تاریخی خاصی کسب کردند.

در دهه ۷۰، کارنامه فارابی تحولی تازه پیدا کرد. نسل جدیدی از فیلمسازان با تولید آثار جدی و ماندگار در حوزه‌های اجتماعی و هنری، اعتبار بیشتری برای سینمای ایران ایجاد کردند. فیلم‌هایی مانند «سگ‌کشی» بهرام بیضایی (۱۳۷۹)، «بازمانده» سیف‌الله داد (۱۳۷۳)، «روسری آبی» رخشان بنی‌اعتماد (۱۳۷۳)، «زیر نور ماه» رضا میرکریمی (۱۳۷۹) و «تولد یک پروانه» مجتبی راعی (۱۳۷۶) نماد این تحول و نشان دهنده جایگاهی است که فارابی در دهه هفتاد برای سینمای ایران رقم زد.

این آثار نه تنها در گیشه و جشنواره‌های داخلی معتبر بودند، بلکه بسیاری از آن‌ها در سطح بین‌المللی نیز شناخته شده و در خاطره مخاطبان باقی مانده‌اند. فارابی در دهه ۷۰ در مسیر «سینمای اندیشه‌محور» و تولید فیلم‌هایی با تاثیرگذاری فرهنگی عمیق‌تر قدم برداشت.

فارابی؛ تخصیص‌گرایی و شعارزدگی در سطوح بالای مدیریتی

در سال‌های اخیر، روند جدیدی در تولیدات تحت حمایت فارابی پدید آمده است. تولیداتی که نه در حوزه سینمای هنری و ماندگار قرار می‌گیرند و نه در زمینه فروش و جذب مخاطب موفق ظاهر شده‌اند. این فیلم‌ها یا به شدت سفارشی و شعاری به نظر می‌رسند یا در رقابت با بخش خصوصی و جریان اصلی سینما، شانسی ندارند.

این وضعیت باعث شده است بارها کارنامه این نهاد مورد نقد و بررسی قرار گیرد. سوال این است که سیاست‌گذاری‌های فارابی می‌تواند تغییراتی مثبت در عملکردش ایجاد کند یا همچنان در چرخه تولیدات کم‌اثر و بی‌تفاوت باقی بماند. در این میان، اهمیت این موضوع بیشتر می‌شود که فارابی چه نقش واقعی در توسعه و پیشرفت سینمای ایران ایفا می‌کند. آیا این بنیاد به وظایف اصلی خود عمل می‌کند یا تنها به عنوان ابزاری برای اجرای شعارهای بالادستی تبدیل شده است؟

بنیاد سینمایی فارابی در تاریخ 21 تیرماه 1404 اعلامیه‌ای برای جمع‌آوری فیلمنامه‌هایی با موضوع جنگ ۱۲ روزه منتشر کرد. هدف این فراخوان، جمع‌آوری آثاری است که بتوانند روایتگر این دوره خونین باشند و بازتابی هنری از رنج‌ها، مصائب و شهادت‌های مردم ارائه دهند. در نگاه اول، چنین اقدامی به نظر می‌رسد بیش از آن‌که یک سیاست فرهنگی مدبرانه و مبتنی بر تدبیری سنجیده باشد، واکنشی سریع و شتاب‌زده است که بیشتر شبیه نوعی بازی سازمانی به نظر می‌رسد.

این وضعیت، مجدداً سوالاتی درباره نقش ذاتی بنیاد فارابی را برمی‌انگیزد. سازمانی که وظیفه اصلی‌اش حمایت از فیلمسازان مستقل، تقویت فیلمنامه‌های مبتنی بر دغدغه‌های فردی و اجتماعی و رفع موانع تولید است، اکنون تمرکز خود را بر موضوعاتی قرار داده است که نه ریشه در نیازهای واقعی سینمای ایران دارند و نه با دغدغه‌ها و ظرفیت‌های هنرمندان همسو هستند.

حرکت اخیر فارابی، مانند مشتری‌ای است که در رستوران سفارشی خارج از منو می‌دهد. درخواست مطرح‌شده با واقعیت‌های ذهنی و خلاقیت موجود فاصله دارد، گویی سازمان از بالا دستور داده است: «این موضوع را بسازید، حتی اگر چشم‌اندازی وسیع نسبت به آن ندارید.»

در حالی که فارابی در طول سال‌های گذشته نشان داده است که با حمایت‌های زیرساختی، تجهیزات، امکانات تولید و خدمات فنی، خروجی‌های قابل توجهی داشته است، اکنون مسیر تدریجی و سازنده جای خود را به طرح‌هایی داده است که بیشتر بوی سیاست‌گذاری دستوری می‌دهند. این وضعیت، پرسشی جدی را مطرح می‌کند: آیا چنین سیاست‌هایی می‌توانند راهی امن برای هدایت مسیر فارابی باشند یا تنها تکرار خطاها و ارائه آدرس‌های نادرست است که سال‌هاست گریبان این نهاد را گرفته است؟

سوالاتی بی‌پاسخ در میان حاشیه‌های یک رویداد محدود

یکی از مسائل مهم و ابهام‌آمیز درباره فراخوان اخیر فارابی، نبود شفافیت و پاسخگویی به پرسش‌های کلیدی است. خبرنگار ما در پیگیری این رویداد فرهنگی، تلاش کرد تا سوالاتی روشن درباره روند طراحی فراخوان و شیوه داوری آثار مطرح کند، اما هیچ‌یک از مسئولان مربوطه حاضر به پاسخگویی نبودند و فضای بسته و مرموز سازمان مجدداً خود را نشان داد. حتی داورانی که برای ارزیابی آثار ارسالی انتخاب شده بودند، به طور صریح اعلام کردند که اجازه صحبت درباره جزئیات این جشنواره را ندارند. در نتیجه، امکان تهیه گزارشی مستند و دقیق از داخل فرآیند فراهم نشد و تحلیل‌های ما تنها بر اساس مشاهدات و مقایسه با نمونه‌های مشابه صورت گرفت.

درگیری که باید ادامه یابد تا کامل پخته شود

اگر بخواهیم به صورت تحلیلی به موضوع نگاه کنیم، باید به یک اصل کلیدی توجه کنیم، و آن اینکه هنر نیازمند زمان برای رسیدن به بلوغ است. اثر هنری باید از مسیر زمان عبور کند تا به عمق و انسجام لازم دست یابد. جنگ ۱۲ روزه، با تمام خشونت و شوک ناگهانی‌اش، همچنان زخمی تازه بر روان جامعه است.

مردم و حتی هنرمندان هنوز در وضعیت ابهام و تعلیق قرار دارند. فضایی که نه کاملاً پایان یافته و نه فرصت کافی برای تأمل در آن فراهم شده است. در چنین شرایطی، پیش از آنکه وظیفه هنرمند باشد که به بازآفرینی این رویداد بپردازد، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان باید ابتدا این لایه‌های آشفتگی را مورد بررسی قرار دهند. هنر، به ویژه در حوزه روایت و سینما، زمانی می‌تواند اثرگذار و ماندگار باشد که از گذر زمان عبور کرده و به نقطه جمع‌بندی و تفسیر رسیده باشد.

بازتولید احساسات آنی، سرنوشتش شکست است.

نمونه‌هایی مانند فیلم «بیرو» که در ساخته‌های قبلی بنیاد مشاهده می‌شود، نشان‌دهنده تکرار این خطاست. این فیلم درباره علیرضا بیرانوند، دروازه‌بان تیم ملی، با حمایت فارابی ساخته شد اما به دلیل شتاب‌زدگی و نزدیکی بیش از حد به واقعیت زنده و حساس، در گیشه و میان مخاطبان شکست خورد.

این خطای مشابه همچنان ادامه دارد: ساخت فیلم درباره رویدادی که هنوز زنده و تازه است، بدون اختصاص زمان کافی برای فاصله گرفتن و تعمق در آن. در هنر فیلمنامه‌نویسی، زمان اهمیت بسیار دارد؛ چرا که زمان تنها داور واقعی روایت است. نوشتن فیلمنامه‌ای بین ۷۰ تا ۱۲۰ صفحه ممکن است چند سال طول بکشد. این گذر زمان، هیجانات لحظه‌ای و حواشی را کنار می‌زند و هنرمند را به سوی هسته اصلی و ماندگار موضوع هدایت می‌کند.

بدون این فرصت، هر اثر ساخته‌شده محکوم به سطحی‌نگری و شتاب‌زدگی است. پرداختن به موضوع جنگ، نیازمند پالایش انسان‌شناختی جامعه از رویدادهای رخ‌داده است. هنرمند پیش از شروع روایت چنین وقایعی باید فرصت کافی برای فاصله‌گیری و رسیدن به نگاه جامع را داشته باشد؛ در غیر این صورت، نتیجه تنها تکرار هیجانات لحظه‌ای و سطحی‌نگری خواهد بود.

یک بخشنامه با مهلت محدود

اعلان فراخوانی فوری برای نگارش فیلمنامه‌هایی با موضوع «جنگ ۱۲روزه» بیشتر شبیه به یک الگوی سازمانی شناخته‌شده است تا نشانی از برنامه‌ریزی دقیق و سیاست‌گذاری بلندمدت. در این روند، بودجه‌ای مشخص تخصیص یافته و سفارش‌هایی صادر می‌شود که نهایتاً منجر به تولید اثر هنری می‌گردد، اما این تولیدات نه بر اساس نیازهای واقعی و خلاقیت هنرمندان، بلکه در قالب بخشنامه‌ای از بالا صورت می‌پذیرند.

سینمای مستند، روایتگر لحظه‌های امروز برای آینده‌سازان فردا

در شرایطی که این رویداد همچون زخمی تازه در روان جامعه جای گرفته است، شاید بهتر بود به جای تلاش برای تولید آثار داستانی عجولانه، سینمای مستند وارد میدان می‌شد. سینمای مستند می‌تواند نقش مهمی در ثبت و ضبط این دوران ایفا کند، به عنوان یک سند تاریخی و آرشیوی ارزشمند که به فیلمسازان آینده کمک می‌کند با نگاهی عمیق‌تر و دقیق‌تر به بازسازی این روزهای سخت بپردازند. مستندسازانی که با ضبط صادقانه و معتبر رویدادها، آرشیوی غنی و قابل اعتماد برای آینده خلق می‌کنند و منبعی ارزشمند برای هنر و تاریخ می‌سازند.

یک بسته حمایتی مخصوص گروه خاص

در اینجا نکته اصلی این است که بنیاد سینمایی فارابی، برخلاف اهداف و وظایف ذاتی خود، در سال‌های اخیر از مسیر اصلی خود فاصله گرفته است. این بنیاد که باید نقش اصلی را در حمایت از فیلم‌سازان با دغدغه‌های فردی، اجتماعی و فرهنگی ایفا کند، بیشتر تمرکز خود را بر پروژه‌های بزرگ و سفارشی گذاشته است.

این پروژه‌ها که اغلب با هزینه‌های میلیاردی ساخته شده‌اند، در عین حال نه در گیشه موفق بوده‌اند و نه در سطح هنری ماندگار شده‌اند. بر اساس شنیده‌ها و تجربیات موجود، یکی از معیارهای اصلی در دریافت حمایت‌های فارابی در سال‌های اخیر، رزومه و اعتبار افراد بوده است. حمایت این بنیاد بیشتر متوجه کارگردانان شناخته شده یا گروه‌های قدرتمند و نفوذی بوده است.

در مقابل، حمایت‌های کوچک و پراکنده‌ای که می‌توانست زمینه‌ای برای رشد نسل جدید فیلم‌سازان فراهم کند، در سیاست‌گذاری‌های کلان نادیده گرفته شده است. به جای آن، بودجه‌های سنگین صرف پروژه‌هایی شده است که در فروش داخلی و معرفی بین‌المللی، دستاورد قابل قبولی نداشته‌اند و حتی در تبلیغات و پخش نیز موفق نبوده‌اند و از چرخه اکران عقب مانده‌اند. این روند باعث شده است نوعی نارضایتی پنهان در میان فیلم‌سازان شکل گیرد؛ نارضایتی‌ای که ریشه در این واقعیت دارد که وقتی فیلمی پیشاپیش هزینه‌های آن از منابع تأمین شده، تعهدی برای پیگیری سرنوشت فروش آن باقی نمی‌ماند.

مطالعات بی‌نتیجه و بی‌فایده!

یکی دیگر از حوزه‌هایی که نشان‌دهنده غفلت متولیان سینما و به‌خصوص سازمان فارابی است، کم‌توجهی به ظرفیت‌های پژوهشی در این عرصه می‌باشد. مرکز پژوهش‌های سازمان سینمایی سال‌هاست که گزارش‌ها و مطالعات ارزشمندی را در زمینه‌های مختلف، به ویژه فناوری‌های نوین مانند هوش مصنوعی، جمع‌آوری و تدوین می‌کند.

با این حال، در یکی از نشست‌های تخصصی اخیر درباره پتانسیل‌های هوش مصنوعی در سینما، مشخص شد که این پژوهش‌ها بسیار پیشروتر از روند عملی سینمای ایران حرکت می‌کنند، اما متأسفانه مسئولان سینما در سیاست‌گذاری‌ها حتی به صورت سطحی به آن‌ها توجه ندارند.

در مقابل، سینمای جهان با سرعتی فزاینده به سمت بهره‌گیری از هوش مصنوعی در نوشتن، تولید و روایت‌گری حرکت می‌کند و بسیاری از کارشناسان بر این باورند که حتی اگر امروز وارد این حوزه شویم، دیر رسیده‌ایم. با وجود این هشدارها، هنوز ورود جدی و نظام‌مند به این حوزه صورت نگرفته و پژوهش‌های ارزشمند انجام‌شده نیز عملاً بلااستفاده مانده است.

تکرار کلیشه‌ها نتیجه‌گیری بی‌فکرانه از فراخوان‌ها است.

بر اساس اطلاعات به دست آمده و پرسش‌هایی که در پیگیری‌های غالباً بی‌پاسخ درباره فیلمنامه‌های جنگ ۱۲روزه مطرح شد، مشخص گردید که اغلب این فیلمنامه‌ها بازآفرینی همان نگاه آشنا و تکراری در سینمای جنگ هستند. رویکردی که سال‌ها پیش در روایت‌های دفاع‌مقدس تثبیت شده و شامل دوگانه‌ای از خیر و شر، روایت‌های شهادت‌طلبی و فداکاری، و همچنین تبعات جنگ است؛ بدون آنکه نوآوری یا زاویه دید جدیدی ارائه دهند.

این تکرار نه به معنای ضعف هنرمندان شرکت‌کننده است، بلکه نتیجه موضوع و شیوه طراحی فراخوان است. طرحی که در آن شرکت‌کنندگان ناچار به فعالیت در همان چارچوب‌های از پیش تعیین‌شده هستند. در واقع، مشکل اصلی متوجه متولیانی است که چنین موضوعی را با رویکردی عجولانه و سفارشی مطرح کرده‌اند.

این روند بیش‌تر شبیه اقدامی نمایشی برای جلب توجه مدیران بالادستی و نشان دادن واکنشی سریع به موضوعات مورد پسند حاکمیت است تا یک برنامه‌ریزی هنری واقعی. چنین اقداماتی که از سوی سازمان‌ها به‌عنوان واکنشی زنده به رویدادهای روز ارائه می‌شوند، عموماً به نتیجه مطلوب نمی‌رسند و اثربخشی لازم را ندارند.

هدف اصلی، بازگشت به دوران گذشته است.

رویکردی که بنیاد سینمایی فارابی در طول سال‌ها دنبال کرده است، با چالش‌ها و مشکلات متعددی مواجه بوده است. برای نمونه، بسیاری از فیلم‌هایی که به این سازمان ارائه می‌شوند، علی‌رغم مخالفت مشاوران و فیلمنامه‌نویسان، در نهایت ساخته می‌شوند. نگاهی به تاریخ نشان می‌دهد که فارابی نیازمند بازنگری جدی در سیاست‌ها و رویه‌های خود است و باید از تجربیات مثبت و منفی گذشته درس بگیرد.

تمرکز اصلی در این بازنگری باید بر حمایت از فیلم‌سازان مستقل و خلاق باشد، بدون آنکه به سفارش‌ها و محدودیت‌های موضوعی تحمیل شده تکیه کند که اغلب منجر به نتایج کم‌اثر و غیرهنری شده‌اند. تجربه نشان داده است که آثار تولید شده بر اساس رویکردهای آزاد و بدون محدودیت، نتایج ماندگارتر و تاثیرگذارتر داشته‌اند.

بدون شک، با بهره‌گیری از این تجربیات و بازگشت به دوران اوج، فارابی می‌تواند دوباره به یکی از قطب‌های مهم سینمای ایران بدل شود. سازمانی که به جای تمرکز بر پروژه‌های سفارشی و واسطه‌ای، می‌تواند منابع و انرژی خود را صرف توسعه جریان‌های اصلی سینما و تولید آثار هنری معنادار کند.

کمبود سینمای هنری در ایران

اگرچه سینمای هنری غالباً در گیشه موفق نیست، اما نقش عمیقی در تاریخ سینما و فرهنگ ایران ایفا می‌کند. به همین دلیل، این نوع سینما نیازمند حمایت صبورانه و مداوم است. سینمایی که ممکن است در نگاه نخست برای تماشاگران عادی آرام، کند و گاهی خسته‌کننده به نظر برسد، اما در پسِ ظاهر آن، کاوشی عمیق در انسان، هستی و دغدغه‌های زمان نهفته است و پیام‌هایی برای آینده دارد.

تجربه نشان داده است که این آثار، حتی اگر در زمان خود مورد استقبال تجاری قرار نگرفته باشند، امروز به عنوان گنجینه‌هایی ارزشمند در تاریخ سینمای ایران باقی مانده‌اند. نمونه‌هایی مانند «شطرنج باد»، «شازده احتجاب» و آثار علی حاتمی، نشانگر این واقعیت‌اند. این آثار با گذر زمان ارزش و جایگاه واقعی خود را نشان داده و به بخشی از حافظه فرهنگی کشور تبدیل شده‌اند.

در مقابل، آثاری که با رویکردی سفارشی و کوتاه‌مدت ساخته می‌شوند، اگرچه ممکن است در لحظه توجه مخاطب را جلب کنند، اما در طولانی‌مدت، از نظر ماندگاری و عمق اثرگذاری سینمایی، جایگاهی ندارند. در این مسیر، حمایت صحیح متولیان دولتی سینما می‌تواند راه را برای توسعه و پایداری سینمای جریان‌ساز ایران هموار سازد. این حمایت‌ها به هنرمندانی کمک می‌کند که می‌خواهند بدون نگاه سودآور و کلیشه‌ای، آثاری مبتنی بر رنج انسان و در قالب هستی‌شناسی خلق کنند.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار