افول سینمای اجتماعی ایران، دلایل و راههای نجات
افول تدریجی سینمای اجتماعی ایران؛ دلایل، چالشها و راهکارهای نجات
افول سینمای اجتماعی ایران، دلایل اقتصادی، سیاسی و روانی، نیاز به نوآوری و اصلاح سیاستها برای بازگشت به جایگاه پیشین.

در روزهای کنونی، فضای سینمای ایران دچار تحولی عجیب و غیرقابل پیشبینی شده است. وضعیتی که در آن قواعد سنتی تحلیل بازار، واکنشهای منتقدان و حتی پیشبینیهای حرفهای دیگر کارآیی خود را از دست دادهاند. برخلاف سالهای قبل، زمانی که نظرات مثبت درباره یک فیلم میتوانست نویدبخش موفقیت نسبی در گیشه باشد، حالا هیچ تضمینی برای جذب مخاطب حتی برای پرمخاطبترین آثار وجود ندارد.
این وضعیت بحرانی بیشتر از هر چیز دیگری سینمای اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. سبکی که نه در قالب ژنریک کلاسیک قرار میگیرد و نه تابع قواعد رایج بازار است، اما در سالهای اخیر به یکی از مهمترین بسترهای بیان مسائل و نارساییهای اجتماعی در فرهنگ عمومی ایران بدل شده بود.
سینمای اجتماعی ایران، که با تمرکز بر بازنمایی مشکلات و چالشهای اجتماعی توانسته بود در سطح جهانی شناخته شده و موفقیتهایی کسب کند، اکنون با رکود عمیقی مواجه شده است. این رکود نه تنها کاهش استقبال مخاطبان را به همراه دارد، بلکه نشانگر کاهش تولید این نوع فیلمها، محدودیت در اکران، کاهش سرمایهگذاری بخش خصوصی و حتی کنار رفتن تدریجی فیلمسازان شاخص این حوزه است.
آیا این تغییر در سلیقهها ناشی از خستگی روانی جمعی است؟
یکی از اصلیترین دلایل کاهش استقبال مخاطبان از سینمای اجتماعی، میتوان خستگی روانی جامعه را عامل اصلی آن دانست. مردم درگیر بحرانهای اقتصادی مداوم، تورم بیوقفه، نابرابریهای اجتماعی، ناامنیهای شغلی و مشکلات روحی هستند و دیگر توان و انگیزهای برای مواجهه با واقعیتهای تلخ از طریق فیلمهای سینمایی ندارند. به جای آن، ترجیح میدهند برای مدتی از واقعیت فاصله بگیرند و به دنیای سرگرمکننده، خندهآور یا فانتزی سینما پناه ببرند.
در چنین وضعیتی، فیلمهای کمدی و تجاری، به ویژه آنهایی که بدون تمرکز بر مسائل اجتماعی ساخته شدهاند، بخش عمدهای از بازار را به خود اختصاص میدهند. استقبال گسترده از این نوع فیلمها نه تنها نشانگر ضعف سلیقه عمومی نیست، بلکه نشانگر بحرانی روانی در جامعه است که نیازمند آرامش و فرار از مشکلات است.
نبود نوآوری، تکرار مداوم و بحران در ساختار روایت
از سوی دیگر، بخشی از بیمیلی مخاطبان را میتوان ناشی از ضعف در تولیدات سینمای اجتماعی دانست. در سالهای اخیر، بسیاری از این آثار دچار تکرار بیرویه در مضامین، روایتها و حتی زبان بصری شدهاند. به نظر میرسد برخی فیلمسازان تلاش کردهاند با الگوبرداری از آثار موفق گذشته، مسیر دیده شدن در جشنوارهها و کسب افتخار بینالمللی را تکرار کنند.
این رویکرد، همراه با نابلدیهای برخی سینماگران در پرداخت روایتهای جذاب، منجر به یکنواختی و خستگی در مخاطب داخلی شده است. فیلمهایی که اغلب بیش از آنکه بر اساس واقعیتهای امروز جامعه ساخته شوند، در تکرار مشکلاتی متوقف ماندهاند که یا دیگر مسئله عمومی نیستند یا به دلیل تغییر شرایط اجتماعی نیازمند بازنگری و رویکرد متفاوتی هستند. در نبود زبان نو و جسارت در روایت، این آثار به کلیشههایی تبدیل شدهاند که حتی برای مخاطب شهری طبقه متوسط نیز جذابیتی ندارند.
سیاستگذاری در حوزه فرهنگ، فرآیند ممیزی و حذف تدریجی مطالب و آثار
یکی دیگر از مسائل مهم، محدودیتهای سیاسی و موانع ساختاری است که در سالهای اخیر سینمای اجتماعی را به حاشیه رانده است. با تغییرات سیاسی و شکلگیری فضای بستهتر، روند صدور مجوز ساخت و نمایش فیلمهای اجتماعی با سختگیریهای سلیقهای مواجه شد. ممیزیهای گسترده، تعیین خطوط قرمز نامشخص و نبود شفافیت در سیاستگذاری فرهنگی، سبب شد بسیاری از فیلمسازان مستقل و جدی یا مجبور به سکوت شوند یا از ادامه فعالیت در عرصه فیلمسازی صرفنظر کنند.
علاوه بر این، حتی فیلمهایی که مجوز رسمی ساخت دریافت کرده بودند، ماهها و حتی سالها در صف اکران معطل مانده و در نهایت یا با سانسورهای گسترده به نمایش درآمده یا به کلی کنار گذاشته شدهاند. نمونههای بارز این وضعیت، فیلمهایی مانند «برادران لیلا» ساخته سعید روستایی و «تفریق» ساخته مانی حقیقی هستند. این آثار، به دلیل کیفیت هنری بالا، سابقه سازندگان و گروه بازیگران، میتوانستند در بازسازی اعتماد عمومی به سینمای اجتماعی نقش موثری ایفا کنند. اما بیتدبیری مدیران فرهنگی در قبال آنها، فرصتهای نادری را برای سینمای ایران از دست داد.
نقص در زیرساختهای توزیع و تمرکز بیشازحد بر یک ژانر در فرآیند اکران
از سوی دیگر، باید به موضوع اکران و سانسبندی توسط سینماداران نیز توجه کرد. در شرایطی که احتمال سودآوری فیلمهای اجتماعی کاهش یافته است، طبیعی است که سینماداران تمایل چندانی به نمایش این نوع آثار نداشته باشند. در نتیجه، فیلمهای اجتماعی یا در سالنهای سطح پایین و در زمانهای کمتردد اکران میشوند، یا به طور کلی نمایش داده نمیشوند. این روند معیوب باعث شده است که اکران در سینمای ایران به سمت تکژانری شدن گرایش پیدا کند. این وضعیت در بلندمدت ممکن است منجر به کاهش اعتبار، تنوع و حتی فروش کلی سینمای کشور شود.
تحول در رویکردهای اجتماعی و ضرورت بهرهگیری از زبان نوین
در سالهای اخیر، تغییرات قابل توجهی در دغدغههای اجتماعی مردم رخ داده است. موضوعاتی که در گذشته در سینمای اجتماعی به تصویر کشیده میشدند، دیگر لزوماً در اولویتهای جامعه قرار ندارند. در گذشته، پرداختن به روابط انسانی در طبقه متوسط یا مشکلات جنوب شهر میتوانست همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد، اما امروزه مسائل نوین مانند بحران اعتماد عمومی، نابرابریهای ساختاری، اعتراضات مدنی، شکافهای نسلی و بحرانهای هویتی در صدر توجهات قرار گرفتهاند. با این حال، پرداختن به این موضوعات با موانع جدی مانند سانسور و محدودیتهای ساختاری روبهرو است. در نتیجه، یا فیلمسازان جسور قادر به ساخت آثار نیستند یا آثارشان قبل از نمایش متوقف میشود.
آیا راهی برای نجات وجود دارد؟
در این وضعیت، سوال مهم این است که آیا راهی برای حفظ و بازگرداندن جایگاه سینمای اجتماعی وجود دارد؟ پاسخ این پرسش چندان ساده نیست، اما بدون شک، برای بازگشت آن به وضعیت پیشین، نیازمند تغییراتی در سیاستگذاری فرهنگی، حمایت از تولیدات مستقل، اصلاح فرآیند ممیزی، تنوعبخشی در فرآیند پخش و همچنین نوسازی زبان روایی این نوع سینما است.
در پایان، باید گفت که سینمای اجتماعی تنها یک نوع ژانر نیست؛ بلکه آینهای است که جامعه در آن خود را میبیند. حذف این نوع سینما از چرخه تولید و نمایش، به معنای از دست دادن فرصت گفتوگو، نقد و بازاندیشی درباره مسائل بنیادی اجتماعی است. این سینما، در عین حال که قابلیت پرداختن به موضوعات مغفول را دارد، اگر با نگاهی نو و زبانی تازه ارائه شود، میتواند همچنان مخاطب را جذب کند. در غیر این صورت، شاهد ادامه حاشیهنشینی آن و تکصدایی در فضای سینمای ایران خواهیم بود.