کد خبر: 58311

هنر در برابر آتش: تأملی بر نقش موسیقی در مسائل اجتماعی

هنر در مقابل آتش: نقش موسیقی پاپ در بازتاب مسائل اجتماعی و محیط‌زیستی

موسیقی پاپ با اثر «جنگل» نشان می‌دهد هنر می‌تواند در مواجهه با مسائل اجتماعی و زیست‌محیطی نقش عمیق و تأمل‌برانگیزی ایفا کند، فراتر از واکنش‌های سطحی و هیجانی.

هنر در مقابل آتش: نقش موسیقی پاپ در بازتاب مسائل اجتماعی و محیط‌زیستی

انتشار قطعه «جنگل» با صدای گرشا رضایی فرصتی است برای بازاندیشی درباره رابطه هنر و جامعه؛ رابطه‌ای که امروزه اغلب در قالب واکنش‌های سریع و هیجانی خلاصه می‌شود و کمتر به فرآیند خلق اثر و تفکر عمیق می‌انجامد. در مقابل، «جنگل» مسیری متفاوت را برگزیده است. این قطعه، اثری آرام، درون‌گرا و تأمل‌برانگیز است که در واکنش به آتش‌سوزی جنگل‌های الیت در شمال کشور ساخته شده است؛ موسیقی‌ای که بیشتر گوش سپردن و احساس کردن را ترغیب می‌کند، تا صدور حکم یا خطاب مستقیم.

در این اثر، گرشا رضایی مسئولیت اجتماعی را در قالب هنر، یعنی موسیقی، تعریف کرده است. این رویکرد، «جنگل» را از بسیاری واکنش‌های زودهنگام و هیجانی متمایز می‌سازد. این قطعه با فاصله گرفتن از هیجان‌های گذرا، به مخاطب فرصت همدلی می‌دهد؛ همدلی با طبیعتی که سوخته است و زخمی که فراتر از خبر و آمار قرار دارد.

این اثر، بیش از آنکه صرفاً رویداد اصلی باشد، بهانه‌ای است برای طرح پرسشی دیرینه در بستر زمان حاضر؛ هنرمند چگونه می‌تواند رابطه خود با جامعه را بازنگری کند؟ در دورانی که بحران‌های اجتماعی و زیست‌محیطی هر روز در حجم وسیعی از اخبار و تحلیل‌ها تکرار می‌شوند، هنر چه نقش و جایگاهی دارد و کنش اجتماعی هنرمند در کجا معنا پیدا می‌کند؟

پاسخ قاطع و مشخصی در این باره وجود ندارد، اما نکته‌ای روشن است؛ هر گاه هنر از مسیر اصیل خود خارج شود و تنها به واکنش‌های لفظی و سطحی بسنده کند، بخشی از قدرت و تاثیرگذاری‌اش را از دست می‌دهد. مواجهه هنری با مسائل، نیازمند خلق تجربه‌ای است که مخاطب را درگیر کند و فراتر از تیترها و اظهار نظرهای سطحی حرکت کند.

فعالیت‌های اجتماعی و حوزه تخصصی

در سال‌های اخیر، بسیاری از هنرمندان مسئولیت اجتماعی خود را در اظهار نظرهای مستقیم نشان داده‌اند؛ موضع‌گیری‌هایی که اغلب خارج از حوزه تخصص آن‌ها شکل می‌گیرد و بیشتر واکنشی به فضای عمومی هستند تا محصول تفکر هنری. این نوع حضور در مسائل اجتماعی، گرچه پررنگ و سریع است، اما معمولاً مدت زمان زیادی دوام نمی‌آورد و کمتر در حافظه فرهنگی ماندگار می‌شود.

در مقابل، کنش اجتماعی زمانی تأثیرگذار است که در درون اثر هنری تجلی یابد. موسیقی، سینما و ادبیات این توانایی را دارند که مسائل را از سطح داوری و قطب‌بندی خارج کرده و به حوزه احساس و تجربه ببرند. در این مسیر، هنرمند تلاش نمی‌کند پاسخ‌های آماده ارائه دهد، بلکه فضایی را فراهم می‌آورد تا مخاطب به درک، همدلی و توقف برسد. همین توقف است که مخاطب را از نقش مصرف‌کننده نظرات، به شریک در تجربه تبدیل می‌کند.

تفاوت بین واکنش و خلق

واکنش‌های اجتماعی معمولاً در کوتاه‌ترین زمان ممکن بروز می‌کنند، اما خلق اثر هنری نیازمند زمان، تمرکز و ریسک است. هنرمندی که دغدغه‌های اجتماعی را در اثر خود وارد می‌کند، راه آسان را برنمی‌گزیند. او وارد حوزه‌ای می‌شود که قضاوت‌ها در آن پیچیده‌تر و انتظارات بالاتر است.

ایجاد اثر اجتماعی به معنای کنار گذاشتن زیبایی‌شناسی نیست؛ برعکس، در چنین آثاری فرم و محتوا به‌طور عمیق‌تری به هم پیوند می‌خورند. مخاطب در این آثار با پیامی مستقیم مواجه نمی‌شود، بلکه در جریان تجربه‌ای قرار می‌گیرد که توانایی تفکر و تعمق را گسترش می‌دهد. این همان نقطه‌ای است که هنر می‌تواند نقش ماندگارتری نسبت به موضع‌گیری‌های زودگذر ایفا کند.

مسئولیت‌پذیری اجتماعی بدون نیاز به سخنرانی

یکی از چالش‌های رایج در تعریف مسئولیت اجتماعی، ارتباط آن با زبان خطابی است. بسیاری بر این باورند که مسئولیت یعنی بیان صریح، هدایت کردن و قضاوت کردن. در حالی که هنر، قدرت و تأثیر خود را از پیچیدگی و لایه‌لایه بودن می‌گیرد. اثری که به جای خطاب مستقیم، مخاطب را درگیر احساس و فضا می‌کند، توانایی بیشتری در اثرگذاری دارد.

هنرمند با حفظ مرزهای خود می‌تواند مخاطب یا بیننده را به مشارکت فعال ترغیب کند. سکوت، فرم، ریتم و انتخاب زبان هنری گاهی اوقات بیش‌تر از هزاران جمله، معنا و پیام را منتقل می‌کنند. چنین رویکردی گرچه هزینه‌بر است، اما ریشه‌دارتر و ماندگارتر است و دیرتر از ذهن‌ها پاک می‌شود.

این نوشته با هدف معرفی یک قطعه موسیقی نگاشته شد، اما موضوع اصلی فراتر از آن است. پرسش این است که چگونه هنر می‌تواند نقش خود را در جامعه مجدداً تعریف کند؛ نقشی که در آن مسئولیت اجتماعی در ذات اثر نهفته است، نه در عوامل بیرونی آن. در زمانی که واکنش‌ها سریع‌الاثر و زودگذر هستند، هنر هنوز این توانایی را دارد که معنا بیافریند، حافظه بسازد و خواننده یا شنونده را به تأمل وادارد. در اینجا است که مسئولیت، در سکوت و صدا، معنا می‌گیرد.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار