کد خبر: 54486

ایرج بسطامی، صدای کویر و یادگاری بی‌نظیر در موسیقی ایران

ایرج بسطامی: آواز بم در دل کویر و خاطره‌ای بی‌نظیر از هنر و وفاداری

ایرج بسطامی، آواز بم در دل کویر، نماد وفاداری، هنر و خاطره‌ای بی‌نظیر در تاریخ موسیقی ایران

ایرج بسطامی: آواز بم در دل کویر و خاطره‌ای بی‌نظیر از هنر و وفاداری

ملک میرمهدی | هر سال با فرارسیدن اول آذر، تقویم موسیقی ایران با نامی مزین می‌شود که بوی کویر خیس از باران را دارد؛ زنده‌یاد ایرج بسطامی. این خواننده‌ای بود که در سکوت بم رشد کرد، در مدرسه آواز شجریان پرورش یافت و در پنجم دی ماه ۱۳۸۲، همراه با شهرش در اثر زلزله خاموش شد؛ صدایی که هنوز برای بسیاری، نماد غم و وقار در یک قاب است.

کودکی در شهر باغی بم

ایرج، که نام اصلی‌اش حشمت‌الله بسطامی است، در اول آذر ۱۳۳۶ در خانواده‌ای پرشور و موسیقی‌دوست به دنیا آمد. خانواده‌اش موسیقی را جزئی از زندگی روزمره خود می‌دانستند؛ پدر، پدربزرگ و عمو، هر یک در زمینه آواز و ساز فعالیت داشتند و از کودکی که گوشش با تحریر و دستگاه‌های موسیقی آشنا شد، مسیر آینده‌اش به تدریج شکل گرفت. بم در آن زمان شهری پرنخل، بادهای گرم و مجالس خانگی موسیقی بود؛ جایی که هنرمند شدن در آن، رؤیایی دور از دسترس به نظر می‌رسید، اما خانواده بسطامی به استعداد فرزندشان اهمیت می‌دادند.

اولین آموزش موسیقی او در همان حیاط خانه و با شنیدن صدای سازهای بزرگ‌ترهای خانواده صورت گرفت، و سپس نوبت به یادگیری ردیف‌های موسیقی همراه با پدر و عمو رسید. این حمایت خانوادگی باعث شد ایرج در نوجوانی در صحنه‌های کوچک محلی ظاهر شود؛ اجرا در جمع‌های محدود بم، برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی محلی، و تجربه‌هایی که به تدریج اعتمادبه‌نفس او را افزایش داد و او را به سفر جدی‌تری به سوی مرکز موسیقی آن زمان، یعنی تهران، ترغیب کرد.

مسافتی طولانی از بم تا کلاس شجریان طی شده است.

سال‌ها بعد، بسطامی با کمک یکی از نوازندگان برجسته کرمان، فرصت یافت تا در کلاس‌های آواز محمدرضا شجریان شرکت کند. مسیر او از بم تا تهران چندان کوتاه نبود و امکانات سفر هم به راحتی در دسترس نبود، اما او هر هفته با اشتیاق در محضر استادی که دوست داشت، شاگردی می‌کرد. این رفت‌وآمدهای مداوم و خسته‌کننده، بخشی از افسانه شخصی ایرج را شکل می‌دهد؛ هنرمندی که برای یادگیری، ریسک زندگی در دو شهر را پذیرفت و ردیف را با جزئیات کامل در ذهن خود حک کرد.

آشنایی با پرویز مشکاتیان، مرحله بعدی در این مسیر بود؛ سنتورنوازی که نگاهش به تلفیق شعر و موسیقی، افق‌های نوینی برای این خواننده گشود. نخستین آثار رسمی بسطامی با آهنگ‌سازی مشکاتیان خلق شد. تصنیف «وطن من» با شعر ملک‌الشعرا بهار و آهنگ مشکاتیان، یکی از نقاط اوج کارهای او است؛ قطعه‌ای که آواز حماسی بسطامی را با ملودی پرتب‌وتاب سنتور همراه کرد و بعدها توسط یونسکو به عنوان سرود ملی در یک رویداد فرهنگی معرفی شد.

در سال‌های بعد، همکاری او با موزیسین‌هایی نظیر کیوان ساکت، کورش متین، حسین پرنیا و محمدرضا درویشی، مجموعه‌ای متنوع از آلبوم‌ها را رقم زد؛ از «فسانه» و «موسم گل» تا «رقص آشفته»، «تحریر خیال» و چند اثر بداهه‌خوانی که جایگاهش را در میان علاقه‌مندان جدی‌تر موسیقی ایرانی تثبیت کرد.

یک مرد متواضع با صدای رسا

ایرج بسطامی همواره با دو ویژگی فروتنی و مسئولیت‌پذیری شناخته می‌شود، دو نکته‌ای که در زندگی شخصی او همواره تکرار شده است. پس از مرگ برادرش نصرت‌الله، در اوج شهرت، به شهر بم بازگشت و سرپرستی خانواده او را بر عهده گرفت؛ تصمیمی که بسیاری آن را نشانه وفاداری و اخلاق فردی او می‌دانند. دور ماندن از هیاهوی مرکز و اقامت در شهری با امکانات محدود، برای او که آوازه‌ای جهانی داشت، آسان نبود، اما این انتخاب نشانگر فاصله‌گیری آگاهانه از زرق‌وبرق تهران و حفظ ریشه‌هایش بود؛ صدای او که در استودیوهای پایتخت ضبط می‌شد، همچنان در کوچه‌های خاکی و خانه‌های ساده بم طنین‌انداز می‌شد.

گفته می‌شود او در برخوردهای روزمره فردی خجالتی و کم‌حرف بود، اما امضای هنری‌اش در روی صحنه نمایان می‌شد؛ جایی که تحریرهای دشتی و افشاری فضای سالن را تغییر می‌داد و شنونده احساس می‌کرد صدایی از دل کویر برمی‌خیزد. این تضاد میان سکوت مرد و خروش آواز، چهره‌ای خاص برای ایرج بسطامی رقم زد که اگرچه با واژه «ستاره» فاصله داشت، اما در ذهن مخاطبان جایگاهی هم‌تراز مهم‌ترین آوازخوانان نسل خود پیدا کرد.

صدای زیر، صدای یک شهر

در پنجم دی‌ماه ۱۳۸۲، زمین‌لرزه‌ای مهیب شهر بم را در چند ثانیه به ویرانه‌ای دلخراش تبدیل کرد و در میان فاجعه‌دیدگان، نام ایرج بسطامی به یادگار ماند؛ خواننده‌ای که تنها ۴۶ سال داشت و در طول ۱۴ سال فعالیت حرفه‌ای‌اش، آلبوم‌هایی ماندگار خلق کرد.

از آن روز، شنیدن «گل‌پونه‌ها» برای بسیاری از مردم، تجربه‌ای دوگانه است؛ ترانه‌ای عاشقانه که اکنون بوی سوگ و اندوه می‌دهد، قطعه‌ای که با هر بار پخش، تصویر شهر ویران‌شده را در ذهن زنده می‌کند. امروز، در سالروز تولد او، شاید بهترین راه برای احترام به یاد او، بازگشت به همان صدای بی‌نظیر باشد؛ گوش دادن مجدد به «وطن من»، دقت در تحریرهای بلند او در «افق مهر»، و در سکوت یک عصر پاییزی، شنیدن «رقص آشفته» از ابتدا تا انتها. این کار یادمان می‌آورد که بخشی از حافظه عاطفی این سرزمین بر پایه همین صداها استوار است.

ایرج بسطامی مدت‌ها است که حضور فیزیکی ندارد، اما هر بار که یک خواننده جوان در گوشه‌ای از ایران، تمرین آوازی دشتی می‌کند، بخشی از میراث او زنده می‌شود؛ میراث مردی که از باغ‌شهر بم برخاست، در زلزله همان شهر جان سپرد، و میان این دو نقطه، اثر او همچنان در دل و جان مردم جاری است.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار