آیا تولید بیوقفه شبکه نمایش خانگی بحران است؟
سریالسازی بیوقفه در شبکه نمایش خانگی؛ بحران یا فرصت رشد فرهنگی؟
بررسی بحران یا فرصت رشد فرهنگی در شبکه نمایش خانگی؛ چگونه تولید بیوقفه ارزش هنر را کاهش میدهد؟
در گذشتهای نهچندان دور، هر سریال جدید در شبکه نمایش خانگی مانند یک رویداد فرهنگی مهم بود. تماشاگران با اشتیاق منتظر میماندند تا ببینند کارگردان چه داستانی را روایت میکند، نویسنده چه جهانی را خلق مینماید و بازیگران چه چهرههای نوینی از خود نشان میدهند. اما اکنون، در میان انبوه تولیدات پیدرپی، همه چیز به یک چرخه شتابزده و بیوقفه تبدیل شده است. هر هفته یک قهرمان جدید معرفی میشود و هر پلتفرم با تبلیغات پرزرقوبرق، وعده «پربینندهترین سریال هفته» را میدهد. در این بازار پرتنوع، مخاطب اما بیش از هر زمان دیگر احساس خستگی و بیاعتمادی میکند.
آیا این وضعیت نشاندهنده رشد و شکوفایی است یا نشانهای از بحران و رکود؟
در نگاه اول، افزایش تولید ممکن است نشانهای از زنده بودن فرهنگی به نظر برسد، اما در واقع، گاهی تب تولید میتواند علامتی از بیماری باشد نه سلامت. در اقتصادی که قواعد آن ناپایدار است، رشد بیوقفه تولید ممکن است تنها مسابقهای بیهدف و کور باشد. شبکههای نمایش خانگی به جای تمرکز بر کیفیت، به رقابت بر سر سرعت و حجم رسیدهاند؛ هر چه سریعتر و با هیاهو بیشتر، پخش شوند. در این روند، اهمیت محتوا و داستان کمرنگ میشود و اولویت تنها رسیدن سریعتر به مخاطب است.
قهرمانان جدید یکی پس از دیگری وارد میدان میشوند و همانطور که وارد میشوند، فراموش میشوند. در این موج بیوقفه تولید، شخصیتها فرصت ماندگاری و توسعه پیدا نمیکنند. نویسندگان تحت فشار زمان، طرحهایی ناپایدار و نیمهتمام مینویسند، بازیگران در چند پروژه همزمان ظاهر میشوند و کارگردانان برای تطابق با جدول پخش، از عمق و کیفیت اثر کاستهاند. نتیجه این روند، مجموعههایی پرهزینه و کمجان است که ظاهر درخشان دارند اما محتوای آنها فرسوده و بیروح است.
حکایت منفی و ارزشمند
تورم در تولید نه تنها مخاطب را خسته میکند، بلکه ارزش فرهنگی داستانها را نیز کاهش میدهد. همانطور که تورم اقتصادی ارزش پول را کم میکند، تورم فرهنگی نیز به مرور زمان ارزش روایتها را فرسوده میسازد. زمانی که هر ماه تعداد زیادی سریال ساخته میشود و هیچکدام در خاطر نمیمانند، لذت تماشا کمرنگ میشود.
مخاطب دیگر انگیزهای برای شروع یک داستان جدید ندارد، چون میداند هفته بعد با داستان و چهرهای تازه روبهرو میشود که همان سرنوشت تکراری را دارد؛ دیده شدن کوتاه و فراموشی سریع. در این روند، تولیدکنندگان خلاق که هدفشان ساخت اثر ماندگار است، از میدان رقابت کنار میروند. سرمایهگذاران ترجیح میدهند پروژههایی سریع و سودآور بسازند، نه آثار فکری و زمانبر. در نتیجه، صدای مولفان کمکم محو میشود و بازار، محتوا را با کالا اشتباه میگیرد و بر آن سلطه مییابد.
بازگشت به مفهوم فرآیند تولید فرهنگی
راه حل در توقف تولید نیست، بلکه در بازگشت به مفهوم «تولید فرهنگی» است؛ تولیدی که ارزش و معنا را ارج نهد. همانطور که اقتصاد با انضباط مالی از تورم رها میشود، فرهنگ نیز میتواند با نظم در سیاستهای تولید، جان تازهای بگیرد. اگر پلتفرمها به جای تمرکز بر تعداد قسمتها، کیفیت تجربه تماشاگران را مورد توجه قرار دهند، دوباره میتوان امیدوار بود که شبکه نمایش خانگی جایگاه واقعی خود را بیابد.
روزی نمایش خانگی نماد استقلال از تلویزیون بود. اما اکنون خطر آن است که به نسخهای جدید و کماثر از همان تلویزیون بدل شود؛ پرکار، پرهزینه و بیاثر. هنر زمانی رشد میکند که داستانها فرصت تنفس داشته باشند و قهرمانان بتوانند به اندازه کافی فرصت بگیرند.