چرخه تکراری ستارههای کمدی در سینمای ایران؛ راهکارهای تنوع
چرخه تکراری ستارههای کمدی در سینمای ایران؛ چرا بازیگران پرکار، مخاطب را دلزده میکنند؟
بررسی چرخه تکراری ستارههای کمدی در سینمای ایران، دلایل تکرار و راهکارهای تنوعبخشی به هنر و مخاطب.

تصور کنید که بلیت سینما تهیه میکنید و هنگام ورود، در میان جمعیت، همان چهره آشنا و همیشگی با لبخند تکراری از هر پوستر و بنر به شما خیره میشود. یا کانال شبکه نمایش خانگی را تغییر میدهید و مجدداً همان بازیگر با همان تیپ و لحن ثابت در مقابل چشمانتان ظاهر میشود. در ابتدا، این حضور گسترده ممکن است نشان از قدرت و محبوبیت بیچون و چرا تلقی شود، اما پس از مدتی، طعم جذابیت تکرارها جای خود را به دلزدگی میدهد و هیجان «کشف» جای خود را به پیشبینیپذیری و خستگی میدهد. این همان گردابی است که این روزها سینما و تلویزیون ایران را در بر گرفته است: چرخهای از ستارهها که بیپروا خود را روی صحنه عرضه میکنند و با سوختن بیوقفه، سرمایه بینظیر محبوبیت خود را به هدر میدهند.
تمام ستارگان در همه جا حضور دارند
این پدیده، تازهوارد در تاریخ هنر ایران نیست؛ سینمای ما در دهههای مختلف ستارههایی داشته است که لقب «ستاره پردههای همیشگی» به آنها داده شده است. اما آنچه امروز شاهد آن هستیم، شکل جنونآمیزتری به خود گرفته است. کافی است یک بازیگر به طور ناگهانی در گیشه درخششی بیسابقه داشته باشد یا در برنامهای پرمخاطب توجهها را جلب کند؛ بلافاصله موجی از پیشنهادها از هر سو به سمت او سرازیر میشود و تهیهکنندگان با عجلهای غیرقابل درک سعی میکنند از «فرمول برنده» بهرهبرداری کنند. نتیجه این روند، همان تکرار ملالآور و بیطعم است که دیگر مخاطب تمایلی به مصرف آن ندارد.
پژمان جمشیدی نمونهای شاخص از این وضعیت است؛ فوتبالیستی که ورودش به سینما یک شوک کامل بود و در مدت کوتاهی به محبوبترین ستاره کمدی تبدیل شد. امروزه، او به قدری پرکار است که بسیاری رسانهها او را «بازیگر همهجا حاضر» لقب دادهاند. شواهد این مدعا واضح است: در سهسال اخیر، حدود ۱۴ فیلم با حضور او اکران یا در حال تولید است و هماکنون، چند فیلم همزمان در سینماها در حال نمایش هستند.
این حجم از حضور در صنعتی با ظرفیت محدود مانند سینمای ایران، حتی در پررونقترین صنایع سینمای جهان نیز نادر است. طبیعی است که چنین پرکاری هزینههای زیادی را به همراه داشته باشد. تماشاگران، هر بار همان تیپ آشنا، همان شوخیهای تکراری، همان موقعیتهای از پیش طراحیشده و همان کاراکتر نیمهگیج و مهربان را میبینند. در نتیجه، آن غافلگیری دلنشین که روزی جمشیدی را محبوب کرده بود، امروز جای خود را به کسالت ناشی از پیشبینیپذیری داده است.
او هنوز چهرهای محبوب و پرفروش است و برای تضمین فروش اولیه یک فیلم، نقش امضای طلایی را ایفا میکند، اما تجربه چند کمدی اخیر زنگ خطر را به صدا درآورده است که موفقیت بلندمدت دیگر تنها با نام او ممکن نیست. محبوبیت، مانند هر سرمایه دیگری، مرز و پایانی دارد و مصرف بیحساب آن، دیر یا زود، به کاهش و نابودی منجر میشود. شاید فاصله گرفتن یک یا دو ساله از سینما و تمرکز بر تئاتر یا کمی استراحت، بتواند به بازسازی چهره هنری او کمک کند و میل مخاطب به کشف دوباره او را زنده نگه دارد.
اما جمشیدی تنها چهرهای نیست که زیر بار تکرار له میشود. بررسی کارنامه سایر بازیگران در این بازه زمانی، در سینما و پلتفرمها، نشاندهنده الگوی مشابهی از پرکاری است که خطر فرسودگی را هشدار میدهد. از اسامی مانند هادی کاظمی، رضا نیکخواه، گیتی قاسمی، علیرضا استادی، نسیم ادبی، نیما شعباننژاد و دیگران نمیتوان به راحتی گذشت؛ نکته نگرانکننده این است که در این میان، جای خالی چهرههای جوان و نوظهور به شدت احساس میشود. ظاهراً تهیهکنندگان ترجیح میدهند به جای پذیرش ریسک معرفی استعدادهای جدید، بر نامهای آزمونپسداده تکیه کنند؛ تصمیمی که در بلندمدت، تنوع و جریان خون تازه در سینما و نمایش خانگی ایران را کاهش میدهد.
پایان سریع و موفقیتآمیز در مسیر برنده شدن
این چرخه معیوب دیگر تنها در دنیای سینما محدود نمیماند و در تلویزیون و شبکههای نمایش خانگی نیز به چشم میخورد. نمونهای بارز و اخیر این وضعیت، نعیمه نظامدوست است؛ بازیگری که سالها در نقشهای مکمل کمدی ظاهر میشد، اما با حضور جسورانه و غافلگیرکننده در فیلم «جوکر»، ناگهان به چهرهای محبوب بدل شد. صمیمیت بیپروای او و شوخیهای آزادانهاش، برای مدت کوتاهی فرصت دوبارهسازی و کشف شخصیت را برای مخاطب فراهم آورد.
متأسفانه، این دستاورد ارزشمند به سرعت در حال از بین رفتن است. بلافاصله پس از موفقیت «جوکر»، نظامدوست در برنامهای با ساختاری تقریبا مشابه (شفرونی) ظاهر شد و همان الگوهای رفتاری، شوخیها و واکنشها را تکرار کرد. حتی شوخی موتیف او با نام علیخانی دیگر نه غافلگیرکننده بود و نه توانایی خنداندن مخاطب را داشت. این تکرار یکنواخت، به جای تثبیت جایگاه ستاره، ممکن است به زودی او را به کمسویی و کمتوجهی سوق دهد.
طبیعی است که نتیجه این روند چندان دلچسب و موفقیتآمیز نباشد. مخاطبان به سرعت از تکرار خسته شدند و منتقدان هشدار دادند که محبوبیت تازهبهدستآمده در حال محو شدن است. او میتواند مسیر موفقیت خود را با تدبیر و تنوع بیشتر ادامه دهد، اما حضور پشت سر هم و بدون تغییر در کاراکتر، شاید فرصت طلاییاش را به زودی از دست بدهد. به زبان ساده، بزرگترین امتیاز او در کارنامهاش، به جای آنکه در اوج پختگی مورد بهرهبرداری قرار گیرد، در همان ابتدای راه با بیاحتیاطی هدر میرود.
علت تکرار این چرخه چیست؟
پرسش بنیادیتر این است که چرا بازیگران و سینماگران، با آگاهی از این آسیبهای تکراری، همچنان به ادامه مسیر میپردازند؟ پاسخ این سوال، همانطور که خورشید در آسمان روشن است، ساده و آشکار است. زمانی که یک نام خاص، فروش فیلم را تضمین میکند، تهیهکنندگان ترجیح میدهند بارها از همان فرمول موفق قبلی بهرهمند شوند. در عین حال، بازیگران برای حفظ امنیت مالی و بیمه کردن آینده حرفهای خود، پروژههای متعددی را میپذیرند؛ به ویژه در صنعتی که ثبات شغلی در آن بسیار ناپایدار است.
علاوه بر این، کوتاه بودن زمان تولید و امکان انجام فیلمبرداریهای همزمان، شرایطی را فراهم کرده است که بازیگران بتوانند بدون توقف در چند پروژه همزمان فعالیت کنند. این رویکرد، از نظر اقتصادی منطقی به نظر میرسد، اما هزینه آن بسیار سنگین است: کاهش جذابیت چهرهها، خستگی مزمن مخاطبان و کاهش کیفیت آثار.
مشکل زمانی حاد و حلنشدنی میشود که کمیت جایگزین کیفیت گردد. اگرچه در کارنامه بازیگری حجیمی مانند جمشیدی، نمونههای متفاوتی دیده میشود، اما بخش عمده فعالیتهای او در این چند سال اخیر محدود به کمدیهای تجاری و زودگذر بوده است. این نوع کمدیها، در کوتاهمدت، صرفاً ابزار سرگرمی و خندههای لحظهای هستند، اما به سرعت باعث اشباع و بیتفاوتی مخاطب میشوند. تماشاگر در سالن میخندد، اما پس از خروج، اثر ماندگاری در ذهن ندارد و بازیگر نیز ذخیره ارزشمندی برای آینده هنری خود جمعآوری نکرده است.
ستارهها نیز نیازمند استراحت هستند.
راهحل این مشکل ساختاری را میتوان در یک واژه کلیدی خلاصه کرد: اعتدال. بازیگران باید به این حقیقت مهم پی ببرند که «کمتر دیده شدن، گاهی بیشتر ماندگارشان میکند.» این اصل در سینمای جهان اثبات شده است؛ حتی بزرگترین ستارگان معمولاً ترجیح میدهند در بیش از دو یا سه فیلم در سال بازی نکنند، زیرا حضور محدود و خاص آنها ارزشمندتر است و تازگی نقشآفرینیشان حفظ میشود. برای سینمای ایران، این درس چراغ راهی است که باید به آن توجه کرد. ستارهها نیاز دارند فرصت داشته باشند تا فاصله بیندازند و نقشهای متنوعتری را تجربه کنند، و تهیهکنندگان باید جسارت شکستن تابوی تکرار و معرفی چهرههای نو را در خود پرورش دهند.
فقط در این صورت است که هم بازیگران از «احتراق زودهنگام» نجات مییابند و هم مخاطبان دوباره اشتیاق کشف و غافلگیری را در دل خود زنده میکنند. تکراری شدن یک بازیگر، به معنای حکم اعدام هنری او نیست، اما هشدار جدی است. امروزه مخاطبان بیش از هر زمان دیگری، تشنه دیدن ستاره محبوبشان در نقشهایی نو، غیرمنتظره و شگفتانگیزند. اگر این نیاز حیاتی برآورده نشود، دیر یا زود، ستارهای که روزی در اوج قدرت بود، به تدریج جذابیت و توانایی مسحورکنندگی خود را از دست میدهد و دیگر کسی برای دیدن او غافلگیر نخواهد شد.
مصاحبه با حمزه صالحی، نویسنده فیلمنامههای کمدی موفق و پرفروش
یک ستاره تنها نمیتواند تضمینکننده فروش باشد؛ تیم متخصص و مجرب است که معجزه میکند.
حمزه صالحی یکی از چهرههای برجسته در عرصه فیلمنامهنویسی سینمای ایران است؛ نویسندهای که آثار پرمخاطبی همچون فسیل، هفتاد سی، بخارست و دینامیت را خلق کرده است. او در گفتوگو با ما به بررسی چرخه بسته بازیگران کمدی، ریسکپذیری پایین تهیهکنندگان و نقش عوامل پشت صحنه در فرآیند ساخت فیلم پرداخته است.
در مورد تکرار مکرر بازیگران خاص در آثار سینمایی و پلتفرمها، صالحی توضیح میدهد: «ما بازیگرانی نداریم که بتوانند نقشهای سینمایی را با کیفیت کافی ایفا کنند. در پلتفرمها سطح ریسکپذیری کمی بیشتر است. وقتی فیلمنامه اکازیون را نوشتم، با آقای اطیابی تصمیم گرفتیم از ایمان صفا یا هادی کاظمی بهره ببریم. اما در سینما، تهیهکنندگان که حق دارند، بیشتر روی چند نام خاص حساب میکنند؛ مانند بهرام افشاری، رضا عطاران، پژمان جمشیدی، جواد عزتی و هوتن شکیبا. همچنین، جلب رضایت این بازیگران برای حضور در پروژهها کار سختتری است.»
او معتقد است که فرصت دادن به بازیگران کمتر شناختهشده کمتر اتفاق میافتد، زیرا تصور میشود ممکن است نتوانند توجه مخاطب را جلب کنند. «گاهی در جلسات دورخوانی هم بازیگرانی حضور دارند، اما احساس میشود نتیجه مطلوبی حاصل نمیشود. از طرف دیگر، هزینه ساخت یک فیلم کمدی حداقل ۵۰ میلیارد تومان است، بنابراین تهیهکنندگان ترجیح میدهند با ترس و ریسک کمتر سراغ همان چهرههای شناختهشده بروند.» با این حال، صالحی بر این باور است که در نقشهای مکمل میتوان با جسارت بیشتری عمل کرد.
در مورد خطر پسزدگی مخاطب، صالحی میگوید: «در آثار کمدی، اگر فیلمنامه خوب و تیم حرفهای از ابتدا تا انتها همراه باشند، حتی بازیگرانی که در آثار قبلی موفق نبودهاند، میتوانند دوباره بدرخشند. اهمیت همه اجزای تولید قابل انکار نیست. متأسفانه تصور اشتباهی شکل گرفته که موفقیت و فروش فیلم تنها به بازیگر بستگی دارد. در واقع، نقش عوامل دیگری مانند تدوین، موسیقی و صداگذاری نیز بسیار مهم است. برای مثال، نقش ایوبی در تدوین برخی فیلمها تاثیر زیادی داشت، یا در آزمون موسیقی، نتیجه مطلوب حاصل نشد، بنابراین نباید همهچیز را محدود به بازیگر دانست.»
صالحی بر ضرورت تغییر نگاه تأکید میکند و میگوید: «این تفکر نادرست منجر به تکرار بیوقفه بازیگران خاص شده است. اگر همین بازیگران در یک تیم حرفهای و منسجم قرار بگیرند، میتوانند نتایج متفاوت و بهتری ارائه دهند. البته میدانم که ریسکپذیری کم است، اما واقعیت این است که سینمای کمدی ایران نیازمند جسارت و نوآوری است.»