آیا سینمای ایران در دام شوخیهای تکراری و ترندهای مجازی است؟
سینمای ایران در دام شوخیهای تکراری و ترندهای مجازی؛ آیا هنر فیلمسازی در حال نابودی است؟
سینمای ایران درگیر شوخیهای تکراری و ترندهای مجازی شده است؛ آیا هنر فیلمسازی در حال نابودی است؟

در صفهای خرید بلیت، صدای خنده از همان لحظههای اولیه به گوش میرسد. سالن پر است از خانوادههایی که با پاپکورن در دست، قصد دارند دو ساعت از هیاهو و اخبار روز فاصله بگیرند. فیلم هنوز آغاز نشده، اما شوخیهای تیز و آشنا از همان تیزرها به گوش میرسد؛ شوخیهایی که برگرفته از ویدیوهای وایرال فضای مجازی هستند. سینمای امروز ایران چنین تصویری دارد: گاهی پررونق، گاهی شاد، گاهی پرفروش، اما درگیر حلقهای از خندههای زودگذر و فوری.
کمدی همواره بخش مهمی از سینمای ایران بوده است. از روزهای اولیه تا دوران طلایی دهه هفتاد، از «اجارهنشینها» تا «مارمولک»، خنده در سینمای ایران معنا داشت؛ ابزاری برای نقد، تسکین، و گفتگو بیواسطه با تماشاگران. اما اکنون، خندهها بیشتر از دل زندگی نمیآیند، بلکه از ترندهای روز میآیند. بسیاری از فیلمهای پرفروش امسال، به جای فیلمنامه، بر پایه شوخیهایی ساخته شدهاند که چند ماه قبل در اینستاگرام وایرال شدهاند. انگار فیلمسازان پشت مانیتور نشستهاند و از میان پستهای طنز، فیلمنامههای جدید خود را بیرون میکشند.
این روند شاید در نگاه اول بیضرر به نظر برسد؛ مردم خستهاند، سینما سرگرمشان میکند و فروش فیلمها رونق دارد. اما در پس این ظاهر خندان، واقعیت تلخی نهفته است. سینمای ایران از تنوع تهی میشود. در گیشه، جایی برای فیلمهای اجتماعی، تجربهگرا یا حتی عاشقانه باقی نمانده است. مخاطب عام با حجم زیادی شوخیهای تکراری مواجه است و تماشاگر جدی، از سینما فاصله گرفته است.
یکی از دلایل اصلی این وضعیت، سانسور گسترده در موضوعات اجتماعی و سیاسی است. بسیاری از فیلمسازان برای عبور از این موانع، به سراغ ژانر کمدی رفتهاند تا در کنار شوخی، حرفهای مهمی بزنند، اما در مسیر، خودِ طنز به هدف تبدیل شده است. از دل این فشارها، نوعی کمدی بیخطر و بیزاویه زاده شد؛ شوخیهایی که هیچکس را نمیسوزاند، هیچ مسألهای را باز نمیکند و فقط لبخندی موقت بر لب مخاطب مینشاند.
شبکههای اجتماعی با الگوریتمهای بیرحم خود، سلیقه مخاطب را شکل دادهاند. شوخیهای کوتاه، واکنشهای افراطی، لهجهسازی و تیپسازی از خردهفرهنگها، حالا سوخت اصلی کمدیهای سینمایی شده است. فیلمسازان با رصد ترندهای روز، شخصیتهای کارتونی فضای مجازی را به روی پرده میآورند. گویی طنز به آزمایشگاهی از «کپشن» و «میم» بدل شده است. نتیجه این است که فیلمها بیشتر به کلیپهای کوتاه تبدیل میشوند و ارزش تماشای دوباره ندارند.
در این فضا، بازیگران هم تغییر مسیر دادهاند. بسیاری از چهرههای محبوب شبکههای اجتماعی به سرعت وارد سینما شده و در کوتاهترین زمان، گیشه را تصاحب میکنند. تولیدکنندگان به دنبال چهرههایی هستند که فالوئرهای بالا دارند، چون در دنیای مجازی، فالوئر مترادف با فروش است. در چنین فضایی، استعداد بازیگری اهمیت کمتری پیدا میکند و توانایی شوکه کردن مخاطب در تیزرها و ریلز، معیار اصلی است.
با این حال، همه چیز سیاه نیست. در دل همین بازار پرهیاهو، برخی کارگردانان جوان تلاش میکنند از قالب کمدی برای بیان مطالب جدیتر استفاده کنند. گاهی میان انبوه شوخیها، جملاتی کوتاه و صادقانه پیدا میشود که از واقعیتهای جامعه سخن میگویند. شاید همین خردهجرقههاست که هنوز مخاطب را در سالن نگه میدارد.
پرسش مهم این است که اگر کمدی تنها پناهگاه سینما باشد، چه جای دیگری برای تجربه و جسارت باقی میماند؟ اگر هر فیلم باید خنده به همراه داشته باشد تا ماندگار شود، چه بر سر غم، ترس، عشق و بحرانها میآید؟ سینما همواره برای خندیدن است، اما باید برای تفکر و تأمل هم باشد.
در نهایت، باید اعتراف کرد که کمدیهای اینستاگرامی تنها نشانگر جامعهای هستند که در پی فراموشی است. تماشاگر امروز میخندد تا خسته نشود، فیلمساز میسازد تا بفروشد و گیشه پر از پول میشود، اما در روح سینما چیزی کم شده است؛ چیزی از جنس نگاه، تأمل و حقیقت. سینمای ایران امروز بیشتر شبیه صفحه اکسپلور شده در شبکههای اجتماعی است؛ پرزرقوبرق، پرفروش، اما زودگذر. شاید وقت آن رسیده است که از پشت فیلتر خنده، دوباره به واقعیت نگاه کنیم.