آتش فضای مجازی و زندگی واقعی پیکهای موتوری در سینما
آتش مجازی و لبخند واقعی؛ روایت زندگی پیکهای موتوری در سینمای مستقل و تأثیر فضای مجازی بر شخصیتها
روایت زندگی پیکهای موتوری در سینمای مستقل، تأثیر فضای مجازی و چالشهای واقعی در زندگی و هنر آنان

نمایش «گوزنهای اتوبان» در سینماها فرصت مناسبی فراهم آورد تا با سامان صفاری، بازیگر نقش «مرتضی»، گفتگو کنیم؛ بازیگری که برای درک روح سرکش و لجوج این پیک موتوری، خیابانها را نه با عینک دودی پشت شیشه ماشین، بلکه با نشستن بر ترک موتور و زندگی در میان صنف موتوری تجربه کرده است. او در این مصاحبه از فرصت خوب و شانسی میگوید که او را به این پروژه مستقل و خصوصی رساند، و از تاثیر تمرین و مشاهده در خلق شخصیتی که به «تیپ» تبدیل نشود، و همچنین از آتش تیز فضای مجازی که هم میسوزاند و هم گرما میبخشد، سخن میگوید.
خیابانهای تهران، همچون یک هزارتوی پر از داستانهای ناگفته، محل زندگی پیکهای موتوری است که بیصدا این قصهها را روایت میکنند؛ قاصدانی که در سرمای سخت و گرمای سوزان، میان دود و آهن، امانتی را از نقطهای به نقطهای دیگر انتقال میدهند. فیلم سینمایی «گوزنهای اتوبان» به کارگردانی ابوالفضل صفاری، نگاهی است به زندگی همین افراد؛ داستانی از دوستی، رقابت و آرزوهای ناپیدا در همهمهی شهر تهران. سامان صفاری در نقش «مرتضی»، یکی از همان گوزنهای سرکش است که در مسیر اتوبان زندگی میتازد و در گفتوگو با «»، درباره چالشها و پیچوخمهای رسیدن به این نقش صحبت میکند.
یک فرصت مناسب برای یک پروژه مستقل
گاهی اوقات سرنوشت به گونهای رقم میخورد که بهترین اتفاق در دل یک ناهماهنگی ظاهر میشود. صفاری درگیر پروژه دیگری بود و به دلیل مشکلات گریم و تداخل زمانی، حضورش در فیلم «گوزنهای اتوبان» تقریباً غیرممکن به نظر میرسید، اما یک ویژگی مهم توانست اوضاع را تغییر دهد. او توضیح میدهد: «از آنجا که «گوزنهای اتوبان» یک فیلم کاملاً خصوصی است و هیچ نهاد دولتی یا ارگانی پشت آن نبود، برخلاف بیشتر پروژههایی که در حال حاضر ساخته میشوند، جزو سینمای مستقل محسوب میشود. تهیهکننده و سرمایهگذار آن فردی بودند و همین باعث شد که این نوع کارها ممکن است کمی تأخیر داشته باشند، که برای من فرصت خوبی بود.»
او ادامه میدهد: «کارگردان از همان ابتدا نقش مرتضی را به من پیشنهاد داد. جالب است که بازیگرهای دیگری هم برای این نقش در نظر گرفته شده بودند، اما در نهایت دوباره با من تماس گرفتند و گفتند که نقش مال من است. پس از آن، حدود یک و نیم ماه، هر روز در پلاتو تمرین میکردیم و تمام سکانسها را تمرین میکردیم. بین من و نوید پورفرج رابطه و هماهنگی خوبی شکل گرفت؛ رابطهای که فقط با تمرین و همکاری به دست آمد. این اتفاق مثبت باعث شد وارد پروژه شوم و حالا که بازخوردها و فروش فیلم را میبینم، معتقدم این فرصت نصیب من شده است.»
نظارت و تقلید: از صفحات کتابهای بازیگری تا خیابانهای شهر
چگونه میتوان از تکرار کلیشهها اجتناب کرد و شخصیتی خلق کرد که مخاطب آن را در زندگی واقعی باور کند؟ صفاری این راز را در دو واژه خلاصه میکند: مشاهده و تقلید. او بر این باور است که روح سرکش و یکدندگی «مرتضی» را نمیتوان صرفاً در کتابهای بازیگری یافت.
«اگر سوار موتور نشوی و ساعتها در خیابان به عنوان پیک موتوری تمرین نکنی، نمیتوانی آن لحظات را درک کنی. روزهایی بود که وارد صحنه میشدم و به همکاران میگفتم: ببینید، دو نفر خسته را دیدم، دقیقا همانند خودمان! اینها مابهازای کاراکترهایمان بودند. لحنی که با آن با هم حرف میزنند، تکیهکلامهایشان، همه اینها فقط با زندگی کردن در میان پیکهای موتوری شکل میگرفت. نمیتوانی عینک دودی بزنی و در ماشین شاسیبلندت بروی سر صحنه؛ این چیزها را نمیفهمی. باید در آن محیط و سطح زندگی کنی.»
این غرقشدن در دنیای پیکهای موتوری، خلاقیت گروه را تقویت میکرد: «ما پر از خلاقیت میشدیم. کتککاریهایشان، رفاقتهای خاص در گروههای کوچک هر منطقه... اینها فقط با تجربه عملی قابل درک بودند. برای ساختن شخصیت مرتضی و رابطهاش، واقعاً در میان این افراد زندگی کردیم تا کاراکتر واقعی و طبیعی بسازیم و از تیپ بودن فاصله بگیریم. بهطوری که تماشاگر بتواند این شخصیتها را در زندگی واقعی پیدا کند.»
صحنه آغازین؛ جایی که تخیل و واقعیت در هم میآمیزند
یکی از نقاط برجسته و تأثیرگذار فیلم، سکانس افتتاحیه و نبرد پرهیجان پیکها است. صفاری درباره دقت و وسواس کارگردان و نویسنده در طراحی این صحنه میگوید: «باور نمیکنید، ساعتها تمرین میکردیم و در نهایت میگفتند نه! فردا با ایدهای تازه شروع میکردیم. اینقدر تمرین کردیم که در روز اول فیلمبرداری، برداشتهای آسانتری داشتیم، چون به همه چیز مسلط شده بودیم.»
مکان فیلمبرداری در پارکی در حوالی جنوب شهر، که محل تجمع پیکهای موتوری بود، مرز بین دنیای بازیگران و واقعیت را کمرنگ کرده بود: «دیگر نمیشد تشخیص داد چه کسی بازیگر است و چه کسی واقعاً در آنجا زندگی میکند، چون ما همپوشانی زیادی با آنها داشتیم. آنها مرتب به ما هشدار میدادند که مواظب باشید پلیس نگرفت، این منطقه خطرناک است، کلاهکاسکت نپوشیدی!»
این تجربه انگار ما را هم جزوی از آنها کرده بود و داشتیم زندگی میکردیم. گاهی متوجه نمیشدیم که در حال بازی هستیم؛ احساس میکردیم فقط در حال تصمیمگیری درباره مکان غذا خوردن هستیم. هوای گرم و عجیب بود و ما با آنها همزیست شده بودیم؛ روی زمین مینشستیم و همانجا غذا میخوردیم. اگر با آنها زندگی نمیکردیم، نمیتوانستیم به آن حالوهوای واقعی برسیم و نتایج این تجربه را درک کنیم.
آتش در دنیای مجازی؛ اگر نزدیک شوی، ممکن است بسوزی، پس بهتر است فاصلهات را حفظ کنی!
این فیلم، همزمان به تضاد میان زندگی واقعی و تصویر مجازیمان اشاره میکند. از صفاری درباره تجربیاتش در این دنیای پرهیاهو پرسیدیم. او که با فیلم «شیار ۱۴۳» وارد عرصه سینما شد، پس از چند سال با یک مجموعه تلویزیونی، شهرت مجازی قابل توجهی کسب کرد: «بعد از پخش سریال، تعداد دنبالکنندگان صفحه من از دو هزار نفر به ۴۰۰ هزار نفر در عرض چند روز رسید. وارد دنیایی شدم که در آن مردم به راحتی قضاوت میکنند، با من همذاتپنداری دارند، از من کپی میگیرند و صبح با من خوب هستند، اما شب با یک حرکت که خوششان نمیآید، شروع به فحاشی میکنند.»
او این تجربه را به یک آتش تشبیه میکند: «خیلی جذاب و دلنشین است، اما من همیشه میگویم مثل یک آتش است که وقتی خیلی نزدیک شوی، میسوزانی. باید فضایی امن برای خودت بسازی که هم از نور آن بهرهمند شوی و هم از گرمایشش لذت ببری. اما این کار خیلی سخت است. چند روز پیش هم دوباره با هجوم مردم در فضای مجازی مواجه شدم، ولی حالا دیگر تجربهاش را دارم؛ با لبخند و کنترل، برخورد میکنم. اگر این تجربه را نداشته باشی، ممکن است تو را به مسیر نادرستی بکشد.»
بازگشت سینمای اجتماعی: نیازمند تأمل پس از پایان تیتراژ
سامان صفاری نگرشی مثبت و امیدوارانه نسبت به آینده سینمای اجتماعی در ایران دارد. او در گذشته معتقد بود که این نوع سینما در کشور ما به پایان رسیده است، اما اکنون میبیند که دوباره انرژی گرفته و بازمیگردد. صفاری از استقبال قابل توجه مخاطبان از فیلم خود تعجب نکرده است و این موضوع برایش بسیار خوشایند است. او درک کرده که مردم واقعاً نیازمند فیلمهای اجتماعی هستند؛ فیلمهایی که پس از تماشای آنها بتوانند درباره موضوعات مطرحشده بیندیشند و در ذهن نگه دارند، نه اینکه تنها یک ساعت بعد، سکانسهای آن را فراموش کنند. صفاری معتقد است وقتی جامعه فیلمی میبیند، میخواهد درباره آن فکر کند، قضاوت کند و نتیجهگیری داشته باشد. او از سیاستهای جدید ابراز رضایت کرده و امیدوار است که این سیاستها بتوانند نیاز مردم به سینمای اجتماعی را برآورده سازند.