حسن پورشیرازی: بازیگر بیادعا و درخشان سینمای ایران
غرورآفرینی یک نقشآفرین بیادعا: درخشش حسن پورشیرازی در سینمای ایران
حسن پورشیرازی نماد بازیگری اصیل و چندوجهی در سینمای ایران، با نقشآفرینیهای تاثیرگذار و سکوت معنادار، در حافظه تاریخی سینما میدرخشد.

با اکران فیلم «پیر پسر» ساخته اکتای براهنی، بار دیگر نام حسن پورشیرازی، یکی از بازیگران با سابقه و حرفهای سینمای ایران، در صدر بحثهای هنری قرار گرفته است. بازی بینظیر او در نقش یک ضدقهرمان پیچیده، نه تنها تحسین منتقدان و تماشاگران را برانگیخته، بلکه این سوال را مجدداً مطرح کرده است که چگونه او به چنین سطحی از درخشش رسیده است. آیا مسیر حرفهای او نشانگر ثبات، تنوع در نقشآفرینی و تعهد به اصول بازیگری نیست؟
حسن پورشیرازی یکی از بازیگرانی است که در چهار دهه فعالیت هنری خود، تصویری چندوجهی و عمیق از «مرد ایرانی» ارائه داده است. او گاهی نقش پدر سنتی، گاهی فرمانده جنگ و گاهی مردی خسته از مناسبات اجتماعی را بازی کرده است. او نه ستارهای پرنور در رسانههاست و نه بازیگری جنجالی در انتخاب نقشها، اما کارنامهاش نشان میدهد که «بازیگر مؤلف» بودن الزاما به شهرت یا حضور در آثار پرمخاطب وابسته نیست.
در حوزه بازیگری ایران، کمتر کسی را میتوان یافت که با چنین تنوع نقشها، رسانهها و فرمهای بیانی مواجه باشد که در کارنامه پورشیرازی دیده میشود. او از عروسکگردانی در مجموعههای کودکانه دهه ۶۰ گرفته تا بازی در نقشهای پیچیده در فیلمهای اجتماعی و آثار مستقل سینمایی، همواره در حال تجربه فرمهای نوین و بازآفرینی هویتی چندوجهی در بازیگری است.
پورشیرازی تنها یک بازیگر نیست، بلکه هنرمندی چندساحتی است؛ او در پشت صحنه نیز به عنوان کارگردان، نویسنده، برنامهریز و دستیار کارگردان فعالیت کرده است و از تجربیات گوناگون خود، بستری فکری برای بازیگری فراهم آورده که بیشتر بر عمق شخصیت، روانشناسی نقش و تحلیل موقعیت استوار است و کمتر به کلیشهها تکیه دارد.
یک ظاهر قابل انعطاف و بدون حاشیه، همراه با سابقهای مداوم و پیوسته
در سینمای ایران که اغلب ستارهسازی با هیاهو، حاشیهسازی و بیرونزدگی از قاب اثر همراه است، حسن پورشیرازی مسیر متفاوتی را طی کرده است؛ او بدون سر و صدا و بدون ادعا، اما با سطح بالای کیفیت در ایفای نقش، حضور خود را به طور قابل توجهی نشان داده است. پورشیرازی در طیف گستردهای از پروژهها نقشآفرینی کرده است؛ از همکاری با کارگردانان صاحبسبک مانند بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی، تا کار با چهرههای مستقل و ساختارشکن مانند محمد رسولاف و بهمن قبادی.
در عرصه تلویزیون نیز او همکاریهای فراوانی با کارگردانانی چون مرضیه برومند، محمدرضا آهنج، سیروس مقدم، جواد افشار و محمدحسین لطیفی داشته است. کمتر کارگردانی در سینما و تلویزیون ایران وجود دارد که از توانمندیهای حرفهای او بهره نبرده باشد. این تداوم و تنوع در فعالیتها سبب شده است که پورشیرازی یکی از معدود بازیگرانی باشد که هم در آثار جشنوارهای و روشنفکری دیده میشود و هم در سریالهای خانوادگی و تلویزیونی؛ هم در نقشهای مربوط به سینمای جنگ ظاهر شده و هم در سینمای کودک به عنوان صداپیشه فعالیت کرده است.
او بازیگری است که رنگ تکرار در نقشهایش نمیگیرد یا در دام تیپسازی نمیافتد. در مقایسه با همنسلهایی چون رضا کیانیان یا پرویز پرستویی، پورشیرازی بازیگری است که خود را وقف کلیت اثر کرده، نه تنها به دیده شدن شخصی. حتی در نقشهای منفی نیز به سادگی به تیپسازی روی نمیآورد و نقشهایش را با عمق و واقعگرایی ارائه میدهد.
موفقیتهای بینالمللی و ارائه در جشنوارهها
پورشیرازی در داخل کشور به عنوان بازیگری محبوب و مورد تحسین شناخته میشود، اما میزان جوایز داخلی او کمتر از حد انتظار است. با این حال، او در فیلمهایی مانند «کشتزارهای سپید» ساخته محمد رسولاف موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر مرد در جشنواره بینالمللی فیلم دبی شده است.
در فیلم «نیمهماه» (ماه نیوانگ) ساخته بهمن قبادی، او نقش رانندهای میانسال را ایفا میکند؛ نقشهایی که بدون تکیه بر دیالوگهای زیاد، با استفاده از زبان بدن و نگاه، احساس خستگی، وفاداری و درک عمیق از جهان را منتقل مینماید. این فیلم در سال ۲۰۰۷ توانست جایزه بهترین گروه بازیگری را در جشنواره بینالمللی فیلم استانبول به دست آورد. در جدیدترین موفقیت، بازی او در فیلم «پیر پسر» (سال ۱۴۰۳) منجر به دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد در جشنواره فیلم ترانسیلوانیا شد، امری که مجدداً توانایی او در اجرای نقشهای چندلایه را تایید میکند.
هنر سکوت و بازی بر پایه کنترل و حذف بنا شده است.
پورشیرازی بدن را نه تنها ابزاری برای نمایش، بلکه رسانهای دقیق برای انتقال احساس میداند. او با کمترین حرکت، بیشترین تأثیر را بر جای میگذارد و از رویکرد کمینهگرایی در اجرا بهره میبرد. بدن در اثر او بهعنوان وسیلهای برای بیان وضعیت روانی و نه صرفاً برای ظاهر بیرونی مورد استفاده قرار میگیرد. حرکات محدود و هدفمند هستند و زبان بدن بر اساس تحلیل دقیق موقعیت شکل میگیرد.
در بازی او، سکوت بهعنوان یک ابزار دراماتیک مستقل عمل میکند؛ صدای خنثی، توقفهای حسابشده و تنخنثی جای فریاد و نوسانهای احساسی را میگیرند. این سکوتها نقش روایی دارند و در ساختارهای فیلمسازانی مانند محمد رسولاف تأثیرگذار هستند. پورشیرازی در میزانسن خود را حل میکند، بدون اینکه در مرکز قاب مداخله کند یا تلاش کند دیده شود. او صحنه را مال خود نمیداند، بلکه خود را در خدمت آن قرار میدهد. این انضباط و خودداری سبب شده است که همواره بدون خودنمایی ظاهر شود و از او بازیگری کمادعا، اما عمیق و ماندگار ساخته شود. نقشآفرینی او بر منطق صحنه استوار است و نه بر شخصیتپردازی صرف.
از شوکت تا غلام کهنسال؛ مسیر تغییر یک ضدقهرمان
در دهه 70، حسن پورشیرازی با نقش شوکت در سریال «نرگس» تصویری ماندگار از یک ضدقهرمان خلق کرد که سالها در حافظه تماشاگران باقی ماند. در ادامه مسیر هنریاش، او با ایفای نقشهای منفی کنترلشده، بدون تمایل به اغراق یا تیپسازی، مرز میان شخصیتهای محبوب و منفور را بهطور مؤثری از بین برد.
نقطه عطف این مسیر، شب بینظیر در برج میلاد بود که با نمایش فیلم «پیر پسر» در جشنواره فیلم فجر رقم خورد. بازی درخشان پورشیرازی در این اثر، او را در کنار تیمی موفق و همفکر قرار داد، تیمی متشکل از اکتای براهنی، لیلا حاتمی، حامد بهداد و محمد ولیزادگان. در این فیلم، او با پاسکاریهای احساسی دقیق و هماهنگی بینظیر با دیگر بازیگران، توانست شخصیت اصلی و محوری را از دل روایت بیرون کشد. شخصیتی که نه تنها قلب درام، بلکه قلب مخاطب را نیز تسخیر کرد؛ بدمن شروری که در عین پیچیدگی و تلخی، توانست همراهی و همدلی تماشاگران را برانگیزد.
غلام نسخهای ایرانی و بهروز شده از اثر فئودور دستوارد کارامازوف است.
در گفتوگوی دوستانهای که با حسن پورشیرازی داشتم، به وضوح اشاره کرد که شخصیت غلام باستانی از شخصیت «فئودور کارامازوف» در رمان مشهور «برادران کارامازوف» الهام گرفته است. این اشاره بسیار دقیق است و با تماشای بازی او در این فیلم، بهوضوح میتوان تاثیر وامگرفتهشده از آن شخصیت پیچیده و چندوجهی را احساس کرد. فئودور، همانطور که در رمان نشان داده شده، شخصیتی است شیطانی و در عین حال فریبنده.
این شخصیت از قواعد متداول اخلاقی عبور کرده و تنها انگیزهاش هوس، تمایل و ارضای امیال شخصی است. عزت نفس، مسئولیتپذیری و وابستگیهای انسانی در او جایگاهی ندارد. او حتی حاضر است برای رسیدن به خواستههایش، فرزندان خود را فدا کند. چنین شخصیتی نه تنها از اخلاق فاصله دارد، بلکه هیچگونه چارچوب منسجم ارزشی انسانی را نیز نمیشناسد.
او توانسته نسخهای «مدرن» از فئودور خلق کند؛ فئودوری که دیگر در روسیه قرن نوزدهم زندگی نمیکند، بلکه در دل تهران امروز حضور دارد. شخصیتی که گاهی عاشق زنان مرفه و طبقه بالا است، گاهی با عطر و ادکلن در محافل ظاهر میشود و گاهی در خانهای متروک، تنها و محزون است و مگسها بر گرد او پرواز میکنند.
اگر او وجود نداشت، هیچ یک از ما هم نبودیم.
تمام سالهای فعالیت او به عنوان مقدمهای برای نقطه عطفی در فیلم «پیر پسر» اکتای براهنی رقم خورد، که به صورت آرام و بیهیاهو اتفاق افتاد. این نمایش محدود فیلم، تحولی در جایگاه بازیگری حسن پورشیرازی ایجاد کرد. او در این اثر پس از سالها توانست نقش یک بدمن سینمایی را با موفقیت بازآفرینی کند، به حدی که مصطفی زمانی هنگام دریافت جایزه سیمرغ بلورین این دوره از جشنواره گفت: «همه درباره بازی من، امین حیایی و شهاب حسینی صحبت میکنند، اما اگر حسن پورشیرازی در این رقابت حضور داشت، هیچکدام از ما این جایزه را نمیگرفتیم. من این سیمرغ را با او تقسیم میکنم.»
این سخن شاید بهترین گواه بر آن باشد که منتقدان سالها دربارهاش گفتهاند: «پورشیرازی آنقدر دقیق، کامل و حرفهای بازی میکند که گاه از داوران و قضاوتهای آنان پیشی میگیرد. حق او در بسیاری از جشنوارهها نادیده گرفته شده است، اما بازیهایش در حافظه تماشاگران و تاریخ سینما جای خود را یافتهاند.»
پاسخ سینمای معاصر به خاطرات درخشان گذشته است.
«غلام باستانی» شخصیتی است که در کنار کاراکترهایی مانند «قیصر» جای میگیرد و در حافظه تاریخی سینمای ایران باقی میماند. او به تماشاگر اجازه میدهد نه تنها بازیگر را ببیند، بلکه با شخصیت او درگیر شود؛ گویی از دل تاریخ و فرهنگ ایرانی بر پرده ظاهر شده است. این قابلیت، بازتابی است از نوع بازیگری در سینمای دقیق و هنرمند علی حاتمی، که به جای نمایش چهره، بر خلق شخصیت تمرکز داشت.
حسن پورشیرازی با ایفای نقش اخیر خود، یادآور زنده و ارزشمند سینمای اصیل و شخصیتمحور در ایران است. سینمایی که باوجود جریانهای غالب چهرهمحور، هنوز میتواند با تکیه بر فیلمسازان خلاق و بازیگرانی اصیل و هنرمند، ادامه حیات دهد و زنده بماند. اگر نگاهی کلیتر به این درخشش بیندازیم، میتوان «پیر پسر» را پاسخی به خاطرهای دانست که سینمای ایران از نسل درخشان بازیگران دهههای ۵۰ تا ۷۰ در ذهن دارد.
بازیگرانی مانند عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز و داوود رشیدی، نه تنها خودشان بلکه شخصیتهایی که ایفا میکردند در خاطرهها باقی ماندهاند. شخصیتهایی چون «مش حسن» در گاو، «شیشانگشتی» در کمیته مجازات، «شعبان استخوانی» و «رضا خوشنویس» در هزاردستان، که آنقدر با دقت و زندگی بازی شدهاند که تماشاگر بیشتر با شخصیت زندگی میکند تا با بازیگر.