قصههای ناتمام ایران؛ فرصتها و چالشهای ساخت آثار تاریخی
قصههای ناتمام تاریخ ایران؛ چالش توقیف سریالها و فرصتهای از دست رفته در بازسازی میراث فرهنگی
بازسازی میراث فرهنگی ایران نیازمند حمایت، شفافسازی و جسارت در تولید آثار تاریخی و ادبی اصیل است.

در روزهایی که بازار سریالهای تاریخی کمی داغتر شده است، با شنیدن خبر ساخت بامداد خمار و پخش قسمت اول سووشون، دل میخواهد امیدوار شویم که بالاخره به سمت گنجینههای ارزشمند ادبیات کلاسیک و معاصر کشور و همچنین تاریخ کهنمان حرکت میکنیم. اما خبر رسید که سریال سووشون به دلیل نداشتن مجوز توقیف شده و شبکه نمایش خانگی نماوا به دلیل امتناع از انجام تعهدات قانونی مسدود شده است.
همیشه برای من سوال بود که چرا کارگردانان ایرانی کمتر به سراغ آثار بزرگ ادبی و مفاخر کشور رفتهاند. چرا تاکنون داستانهای شاهنامه مانند رستم و سهراب، سیاوش، ضحاک و فریدون در فیلم و سریالها دیده نشده است؟ این داستانها با ظرفیت درام و جلوههای بصری فوقالعادهای که دارند، میتوانند تبدیل به آثار تصویری بینظیر شوند. متأسفانه هنوز تنها در مدرسهها با رستم و سهراب آشنا میشویم و ادبیات تصویری در کشورمان شکل نگرفته است. ما گنجینهای داریم که در دنیایی که روایتهای اسطورهای را میطلبد، خاک میخورد.
اگر سایر کشورها همچون ایران صاحب آثار ارزشمندی مانند نظامی گنجوی بودند، چه بسا از داستانهایی همچون خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و هفتپیکر فیلم و سریالهای جذاب ساخته بودند. یا داستان ویس و رامین اثر فخرالدیناسعد گرگانی، داستانی عاشقانه و پرکشش که تمهایی شبیه رومئو و ژولیت دارد، اما در بستر فرهنگ ایرانی.
کتابهایی مانند کلیدر، کلنل، دا، سنگ صبور و کافه پیانو چرا هنوز به تصویر نکشیده شدهاند؟ چرا این آثار ارزشمند ایرانی تبدیل به سریال یا فیلم نمیشوند؟ باید صادق باشیم؛ در این سرزمین، هزاران داستان نگفته باقی مانده است. به جز داستانهای شاهنامه، با شخصیتهای تاریخی فراوانی روبهرو هستیم؛ از کوروش و داریوش هخامنشی، شاه عباس صفوی، و بسیاری دیگر از شاهان و بزرگان ایران باستان، زرتشت، حسن صباح، بابک خرمدین، فردوسی، مولانا، حافظ، سعدی، ابوریحان بیرونی، منصور حلاج، آذرمیدخت و پوراندخت، ملاصدرا، خواجه نصیرالدین طوسی، خواجه عبدالله انصاری و حتی آرش کمانگیر و شهرزاد قصهگو. این شخصیتها بخش مهمی از فرهنگ ما هستند و میتوانند ستون فقرات سریالهای جهانی شوند، اما متأسفانه اغلب از این ظرفیتها عبور میکنیم و سراغ موضوعات دمدستی و کمهزینه میرویم که فقط سرگرمکننده هستند و از ریشههای فرهنگی و تاریخی ما فاصله دارند.
ما از تماشای این همه سریال و فیلم کممحتوا دلمان گرفته است. کشوری که شاهنامه، نظامی و مولوی دارد، رمانهای پرمغز و خواندنی دارد، چرا باید سهم کمتری در تولید آثار نمایشی و سریالسازی داشته باشد؟ واقعیت تلخ این است که وقتی سخن از سریالهای تاریخی به میان میآید، دل و دست هنرمندان میلرزد و در بسیاری موارد، به جای واقعگرایی، گرفتار اغراق، شعارزدگی و کلیشهپردازی میشوند.
ادبیات کلاسیک ما پر است از صحنههای ماندگار، دیالوگهای درخشان، تعلیق و درام ناب، اما اقتباس موفق و تأثیرگذار از این منابع نیازمند نگاه هنرمندانه، جسورانه و آزاد است. هنگامی که همه چیز باید از فیلترهای سلیقهای و اداری عبور کند، بخش عمدهای از روح و اصالت اثر از بین میرود و چیزی جز نسخهای رنگباخته و بیجان باقی نمیماند.
خبر توقیف سریال «سووشون» و مسدود شدن شبکه نماوا به دلیل امتناع از انجام تعهدات قانونی، موضوعی است که نباید وارد جزئیات آن شد. این مسأله باید میان تهیهکننده، کارگردان و نهادهای مسئول با گفتوگو و تعامل حل شود. اما نباید فراموش کنیم که بخش زیادی از تاریخ و فرهنگ این کشور در خانوادهها، آیینها و مراسم مختلف جاری است؛ در عشقها، سلحشوریها و محبتها. فیلمسازان ما چگونه میتوانند بدون شعارزدگی و به صورت حرفهای، مسائل حساس و گاه خطقرمز را با نگاه هنرمندانه و جسورانه به تصویر بکشند؟ مهمتر این است که سرمایهگذاران و فعالان عرصه فیلم و سریال چگونه میتوانند در زمینه داستانهای تاریخی با اطمینان و بدون ترس سرمایهگذاری کنند؟ این مسائل در آینده هنر فیلم و سینما و روایتگری تاریخی تأثیرگذار خواهد بود. ممکن است استعدادهای ارزشمند ما به سمت تولید آثار کمعمق و بیاصالت سوق پیدا کنند و فرصت بهرهبرداری کامل از میراث فرهنگیمان کمتر فراهم شود؛ موضوعی که بر روند هنر و فرهنگ تأثیر میگذارد.
یکی از مشکلات عمده، نبود چارچوب مشخص و شفاف برای صدور مجوزها و نظارت بر محتوا است که مانع فعالیت شفاف هنرمندان و سرمایهگذاران میشود. شفافسازی این روند و کاهش دخالتهای سلیقهای میتواند به شکوفایی هنر و حفظ اصالت داستانهای تاریخی کمک کند.
ما چهرههایی داریم که اگر حتی سایهای از آنها در دیگر کشورها وجود داشت، برایشان سریالهای چندفصلی و پرهزینه ساخته میشد. کره با جومونگ، ترکیه با قیام ارطغرل و حریم سلطان، نمونههایی از این دست هستند. اما ما هنوز نتوانستهایم کوروش، یکی از شناختهشدهترین پادشاهان جهان، را به درستی به نسلهای بعدی معرفی کنیم.
امیرکبیر، یعقوب لیث، نادرشاه، ستارخان و آریوبرزن چه اندازه شناخته شدهاند؟ چرا این چهرهها را از طریق درام و تصویر برای مردم خود و جهان بازنویسی نمیکنیم؟ یکی از اهالی فرهنگ و هنر میگفت ما در ایران تاریخ و شخصیت داریم، اما روایت نداریم؛ چون ساختن روایت هزینه، صبر، تحقیق و خلاقیت میخواهد.
در روزگاری که بحران و آشفتگی بر سر جهان حاکم است، مخاطب بیشتر از همیشه به دنبال ریشه، هویت و معناست. او قهرمانانی میخواهد که از جنس خودش باشند و داستانهایی که بتواند باور کند.
چرا نباید گردآفرید، شیرین نظامی یا حتی بیبی شهرزاد، به صورت تصویری جذاب و تاثیرگذار ساخته شوند؟ کشورمان نه تنها نفت، بلکه فرهنگی غنی، داستانها و زنانی دارد که با قصههایشان میتوانند جهان را تکان دهند. مردانی هم هستند که اسطورهاند، اما در سکوت باقی ماندهاند. پس باید پلتفرمها را وارد این میدان کنیم و فرصت تولید آثار تاریخی و ادبی اصیل را فراهم آوریم. این مسیر باید ادامه پیدا کند، زیرا در این داستانها چیزی است که نسلهای قبل به ما رساندهاند و اگر ما هم آن را به نسلهای بعد نرسانیم، چیزی از ما باقی نخواهد ماند.
تلویزیون، سینما و پلتفرمها باید این قصههای مقدس را جدی بگیرند؛ نه فقط برای سرگرمی، بلکه برای بقا و حفظ هویت ملی.