وارث گنجینه قاجار اما هرگز سلطنت نکرد: حمید میرزا
وارث گنجینه قاجاری که هرگز سلطنت نکرد | داستان غمانگیز حمید میرزا، وارث قانونی خاندان قاجار
وارث قاجار، دیوید دراموند، مردی با هویت دوگانه ایرانی و غربی، نماد پایان سلسله قاجار و چالشهای هویت در ایران معاصر

در دل تاریخ پرماجرای ایران، داستانی کمتر شنیده شده از آخرین وارث سلسله قاجار وجود دارد؛ مردی که با نام «دیوید دراموند» در نیروی دریایی بریتانیا خدمت کرد، اما ریشههایش به تاج و تخت ایران میرسید. سلطان حمید میرزا، فردی که به عنوان نامزد ناتمام سلطنت ایران شناخته میشود، میان دو فرهنگ بزرگ ایرانی و غربی در رفت و آمد بود و هرگز فرصت نیافت تاج پادشاهی را بر سر بگذارد. امروز، روایت زندگی او پنجرهای است به سوی زوایای تاریک و پیچیده تاریخ معاصر ایران.
حمید میرزا قاجار به دلیل موقعیت خانوادگی و زندگی در فضای میان دو جهان فرهنگی، مورد توجه محققان تاریخ معاصر ایران قرار گرفته است. او فرزند محمدحسن میرزا، آخرین ولیعهد سلسله قاجار، و وارث احتمالی تاج و تخت ایران بود که به دلایل مختلف هرگز نتوانست به صورت رسمی یا عملی به سلطنت برسد. در این مقاله، زندگی، شخصیت و جایگاه تاریخی حمید میرزا قاجار را با نگاهی جامع و تلفیقی از منابع مختلف بررسی میکنیم.
سابقه خانوادگی و تاریخ تولد
در سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۷ خورشیدی) در شهر تبریز، مرکز ایالت ولیعهدنشین قاجار، حمید میرزا متولد شد. پدرش، محمدحسن میرزا قاجار، برادر و ولیعهد احمدشاه قاجار، آخرین پادشاه سلسله قاجار، بود که از سال ۱۲۸۸ تا خلع سلطنت احمدشاه در سال ۱۳۰۴ به عنوان ولیعهد ایران شناخته میشد. مادر او، محترمالسلطنه رزاقی، همسر دوم محمدحسن میرزا، بود. در کودکی، حمید میرزا به خوبی زبان فارسی را نیاموخت و تربیت ایرانی سنتی نداشت.
پس از چند سال اقامت در تهران، خانوادهاش در دوران کودکی او به استانبول تبعید شدند و سپس، هنگامی که هفت سال داشت، به انگلستان مهاجرت کردند تا در آنجا تحصیل کنند. ورود به انگلستان بدون دانش زبان انگلیسی و فارسی و همچنین فاصله گرفتن از فضای دربار قاجار، سبب شد که حمید میرزا از همان ابتدای زندگی، فاصله زیادی با فرهنگ و زبان ایرانی پیدا کند.
نام مستعار «دیوید دراموند» و فعالیت در نیروی دریایی بریتانیا
در دوره سلطنت رضاشاه پهلوی، حمید میرزا به عضویت نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا درآمد. به منظور جلوگیری از تحریک دولت ایران و رعایت حساسیتهای سیاسی، از او خواسته شد که نام انگلیسی برای خود برگزینید. او نام «دیوید دراموند» را انتخاب کرد که گفته میشود این نام را از دفتر تلفن گرفته و ترکیبی است از نام پسر دوستش «دیوید» و شخصیت داستانی «بولداگ دراموند».
در نیروی دریایی بریتانیا، حمید میرزا به عنوان زیرناخدا خدمت میکرد و در کشتیهای مهمی نظیر HMS Duke of York و HMS Wild Goose حضور داشت. این تجربه نظامی و زندگی در محیط انگلیسی تاثیر عمیقی بر منش و شخصیت او گذاشت و او را بیش از پیش شبیه یک دریانورد انگلیسی نشان داد، به گونهای که هویت ایرانیاش تا حدی تحتالشعاع قرار گرفت.
وضعیت سیاسی و فرآیند نامزدی برای سلطنت در ایران
پس از برکناری احمدشاه قاجار در سال ۱۳۰۴ و وفات او در سال ۱۳۰۸، برادرش محمدحسن میرزا خود را به عنوان پادشاه ایران معرفی کرد و مدعی تاج و تخت قاجاریه باقی ماند، اما هرگز اقدام عملی برای بازگشت به سلطنت انجام نداد. پس از درگذشت محمدحسن میرزا در سال ۱۳۲۱، حمید میرزا به عنوان وارث قانونی خاندان قاجار مطرح شد، اما به دلیل اقامت طولانی در غرب، نداشتن تسلط به زبان فارسی و نداشتن تربیت ایرانی، هرگز به صورت رسمی یا جدی ادعای سلطنت نکرد.
در سال ۱۳۲۰ و پس از اشغال ایران توسط نیروهای متفقین و تبعید رضاشاه، دولت بریتانیا تصمیم گرفت که خاندان قاجار را مجدداً به سلطنت برساند. در این مسیر، محمدحسن میرزا و حمید میرزا برای ارزیابی وضعیت و آمادگیشان به لندن فراخوانده شدند. اگرچه حمید میرزا از نظر شخصیت و برخورد مورد پسند وزیر خارجه بریتانیا قرار گرفت، اما نداشتن مهارت در زبان فارسی و فاصله فرهنگی او با ایران، مانع از پذیرش او به عنوان شاه یا ولیعهد شد.
زندگی در ایران و بازگشت به میهن
پس از پایان جنگ جهانی دوم، حمید میرزا از نیروی دریایی بریتانیا جدا شد و به شرکت نفت موبیل پیوست. در سال ۱۳۳۶، برای اولین بار پس از دوران کودکی، به ایران بازگشت و به مدت چهارده سال در کنسرسیوم نفت ایران فعالیت کرد. این دوره از زندگی او، نخستین مواجهه جدیاش با جامعه و فرهنگ ایرانی بود که کاملاً با آن بیگانه بود.
در این دوران، حمید میرزا فساد مالی و اداری گسترده در تمامی سطوح را مشاهده کرد و به شدت نسبت به آن انتقاد داشت. او که در محیط نظامی تربیت یافته بود، به راستگویی و شفافیت اهمیت میداد و همین دلیل باعث شد بارها از سوی ساواک احضار و مورد بازجویی قرار گیرد. همچنین، او درباره محمدرضا پهلوی نیز نظرات انتقادی داشت که حساسیت مقامات را برانگیخت.
با وجود حضور طولانی در ایران، حمید میرزا هرگز نتوانست زبان فارسی را به طور کامل فرا گیرد و فاصله فرهنگی خود را همچنان حفظ کرد. در خاطراتش، به دو نوع «کار ایرانی» و «کار فرنگی» اشاره میکند؛ کار ایرانی را همراه با فساد و پارتیبازی میدانست و کار فرنگی را کاری سالم، منظم و در محیطی بدون نفوذ افراد ذینفوذ تصور میکرد.
روابط خانوادگی و نگرشهای فردی
رابطه حمید میرزا با پدرش، محمدحسن میرزا، بسیار محدود و سرد بود. در خاطرات خود اشاره میکند که پدرش برای او فردی غریبه بود و تنها در موارد معدودی او را ملاقات میکرد. همچنین، به دلیل نبودن زبان مشترک، ارتباط عاطفی میان آنها شکل نگرفت و احساس نزدیکی در آنها دیده نمیشد.
حمید میرزا همچنین احساس بیگانگی نسبت به بسیاری از اعضای خانواده قاجار که در ایران باقی مانده بودند، داشت. او آنان را افرادی میدید که درگیر امور روزمره و فساد بودند، در حالی که خودش در محیطی بینالمللی و حرفهای فعالیت میکرد و از آن فضا جدا نبود.
از نظر شخصیت، حمید میرزا فردی رکگو، صریح و گاهی تندخو بود که دیدگاهی انتقادی نسبت به جامعه ایرانی داشت. او معتقد بود ایرانیان در برخوردهای اولیه به یکدیگر اعتماد ندارند و غالباً دچار دورویی و ریاکاری هستند. این نظر بیشتر ناشی از دید بیرونی و فاصله فرهنگی او با ایران بود و نشان میداد که او نسبت به جامعه ایرانی نگاه انتقادی و گاهی منتقدانهای داشت.
مرگ و یادگارهای تاریخی
حمید میرزا قاجار، معروف به دیوید دراموند، در اردیبهشت ۱۳۶۷ (مه ۱۹۸۸) در لندن درگذشت. روزنامه تایمز لندن در اعلام مرگ او نوشت که هرچند ظاهر کاملاً ایرانی داشت، اما شخصیت و رفتار او بیشتر شبیه یک دریانورد انگلیسی بود که دیدی تیزبینانه نسبت به امور ایران و انگلستان داشت و در داستانسرایی ماهر بود.
پس از درگذشت او، پسرش محمدحسن میرزا دوم به عنوان وارث خاندان قاجار شناخته شد. کتاب «واپسین وارث تخت و تاج قاجار»، که بر اساس مصاحبهای با حمید میرزا توسط حبیب لاجوردی تهیه شده است، منبع مهمی برای درک زندگی و دیدگاههای او محسوب میشود.
حمید میرزا قاجار، یا همان دیوید دراموند، نمادی از گذار تاریخی ایران در قرن بیستم است؛ فردی که در تقاطع دو فرهنگ ایرانی و غربی قرار داشت و هرگز فرصت نیافت تا به عنوان شاه یا ولیعهد ایران به رسمیت شناخته شود. زندگی او بازتابی از پایان سلسله قاجار، تحولات سیاسی ایران و تأثیرات استعمار و مدرنیته بر خانوادههای سلطنتی است.
او به دلیل تربیت غربی و فاصلهگیری از فرهنگ ایرانی، نتوانست جایگاه واقعی خود را در ایران بیابد و بیشتر به عنوان یک شخصیت تاریخی و نمادین باقی ماند تا یک رهبر سیاسی عملی. دیدگاههای انتقادی او درباره فساد و نفاق در جامعه ایرانی، و همچنین فاصلهاش از زبان و فرهنگ ایرانی، تصویری از چالشهای هویت و تعلق فرهنگی در دوران مدرن ارائه میدهد.