چهره اخلاق در سینمای معاصر؛ تحلیل فیلم پس از شکار
چهره اخلاق در سینمای معاصر | تحلیل فیلم «پس از شکار» و پیامدهای اتهامهای ناپایدار
تحلیلی بر فیلم «پس از شکار»: بررسی اخلاق، ابهام و پیامدهای ناپایدار اتهام در سینمای معاصر
ملک میرمهدی: ابهام در هنر همیشه ابزار قدرتمندی بوده است. روایتی که همه چیز را به طور کامل توضیح نمیدهد، تماشاگر را وادار میکند تا دست به تفسیر بزند، فرضیهسازی کند و در نهایت به اثر بیاندیشد. در سینما، این ویژگی غالباً به عمق و ماندگاری اثر کمک میکند. اما در زندگی واقعی، وضعیت متفاوت است؛ جایی که ابهام میتواند منجر به اضطراب، خشم و بیاعتمادی شود. لوکا گوادانینو در «پس از شکار» دقیقاً در همین مرز ناپایدار حرکت میکند و تجربهای خلق میکند که بیشتر ناآرامکننده است تا آرامشبخش.
این فیلم برخلاف بسیاری از آثار مبتنی بر ابهام، به سراغ فضاهای سوررئال یا بازیهای روایی اغراقآمیز نمیرود. گوادانینو داستانی ظاهراً ساده را برمیگزیند و آن را با تردید و ناپایداری میآمیزد، به طوری که هر صحنه مانند خاری زیر پوست عمل میکند؛ زخمی که دردش محسوس است اما محل دقیق آن مشخص نیست. نتیجه این است که تجربهای به دست میآید که شاید در لحظه رضایت فوری را برانگیزد، اما بهراحتی از ذهن پاک نمیشود.
داستانی familiar با اجرای پرتنش
در نگاه نخست، «After the Hunt» شبیه به تریلرهای اجتماعی دهه نود میلادی است؛ فیلمهایی که موضوعاتی چون اتهام، قدرت و اخلاق را مورد بررسی قرار میدادند. داستان در محوطه دانشگاه ییل و در زمانی نزدیک به دوران معاصر رخ میدهد. دو استاد فلسفه، آلما اولسون با بازی جولیا رابرتس و هنک گیبسون با بازی اندرو گارفیلد، سالهاست رابطه دوستانه عمیقی دارند و در آستانه کسب جایگاه دائمی در دانشگاه قرار گرفتهاند.
هر یک از آنها دانشجویی را برای راهنمایی انتخاب کردهاند و رابطهای فراتر از تدریس با آنها دارند. مهمانی شبانهای که سرآغاز تغییرات بزرگ میشود، در منزل آلما برگزار میگردد؛ شبی پر از مباحث فکری و نوشیدنی. پس از این شب، هنک پیشنهاد میدهد مگی، دانشجوی مورد علاقه آلما، را تا خانه همراهی کند. فردای آن روز، غیبت مگی منجر به بروز بحران بزرگی میشود که در ادامه به شکل اتهامی جدی ظاهر میگردد: ادعای تعرض جنسی از طرف هنک.
درگیر شدن در خطر بدون وقوع انفجار
در این بخش، فیلم میتوانست به سادگی به یک درام خطی درباره اثبات گناه یا بیگناهی تبدیل شود؛ روایتی آشنا در سینمای معاصر. اما گوادانینو از این مسیر فاصله میگیرد و داستان را در سطحی کنترلشده نگه میدارد. خبری از انفجار خشم، خشونت یا احساسات اغراقشده نیست. این آرامش خونسردانه، که گاهی آزاردهندهتر از هر انفجار است، تماشاگر را وادار میکند همواره موضع خود را مورد بازنگری قرار دهد.
نشانههای فیلم، به طور آگاهانه تماشاگر را به چالش میکشند؛ از طراحی تیتراژ تا ارجاعات فرهنگی که پرسشهای اخلاقی و تاریخی را برمیانگیزند. فیلمنامه نوآ گرت و کارگردانی گوادانینو ترجیح میدهند پاسخهای قطعی به مسائل جنجالی ندهند. این رویکرد ممکن است برای برخی از مخاطبان نوعی فرار از مسئولیت به نظر برسد، اما در قالب فیلم، تجربهای شبیه به زندگی امروزی ایجاد میکند؛ دنیایی پر از صداهای متناقض و قضاوتهای ناتمام.
توانایی بازیگران در عرصه تردید
موفقیت این فیلم تا حد زیادی مرهون گروه بازیگران آن است. هر شخصیت دارای لایههایی است که به تدریج آشکار میشود و مجدداً زیر سوال میرود. مایکل استولبارگ در نقش همسر آلما حضوری کمصدا اما معنادار دارد و تصویری از یک رابطه زناشویی پیچیده را به تصویر میکشد. اندرو گارفیلد نقش را بازی میکند که میتوانست کلیشهای باشد، اما با ظرافت و دوگانگی، هنک را فردی چندوجهی نشان میدهد. در میان بازیگران، آیو ادبیری و جولیا رابرتس بیشترین توجه را جلب میکنند.
ادبیری در نقش مگی شخصیتی را خلق میکند که همزمان رازآلود و دور از دسترس است؛ فردی که محور درام محسوب میشود اما کمترین شناخت مستقیم از او به دست میآید. بازی او اجازه نمیدهد مگی در قالب قربانی یا متهم خلاصه شود. جولیا رابرتس نیز از تصویر همیشگی خود فاصله میگیرد و آلما را زنی نشان میدهد با اعتمادبهنفس، اما با شک و تزلزلهای پنهان؛ چهرهای آشنا که اینبار به ابزاری برای برهم زدن قضاوتهای ما تبدیل میشود.
زبان تصویر؛ ابزار مخفی گوادانینو
گوادانینو در این اثر، رویکردی متفاوت نسبت به آثار پیشین خود اتخاذ کرده است و از سبک پرتحرک فاصله گرفته است تا به زبان تصویری کنترلشدهتری برسد. در این فیلم، قابهای کلاسیک و گفتوگوهای محور با نماهای محدود و ذهنی تلفیق شدهاند؛ روشی که تماشاگر را همواره در حالت تردید نگه میدارد. در نتیجه، سوال مطرح میشود که آیا دوربین راهنمایی میکند یا عمداً ما را فریب میدهد.
«After the Hunt» درباره پس از وقوع یک حادثه است؛ زمانی که گرد و غبار فرو نشسته و سوال اصلی «حالا چه میشود؟» باقی میماند. این فیلم پاسخی قطعی نمیدهد و همین نکته ممکن است حس نارضایتی را برانگیزد، اما در عوض، تجربهای عمیق و بهیادماندنی خلق میکند. ابهامی که گوادانینو در اثر خود ایجاد میکند، شباهت زیادی به زندگی امروز دارد؛ پر از روایتهای ناتمام، اخلاقهای ناپایدار و حقیقتهایی که هر بار از زاویهای متفاوت دیده میشوند.