کد خبر: 55873

ویچر ۴؛ نبرد وفاداری و نوآوری، هیولاهای جذاب و ضعف ساختاری

ویچر ۴؛ نبرد میان جاه‌طلبی و سردرگمی، هیولاهای تازه و ضعف ساختاری فصل

بررسی فصل چهارم ویچر: ضعف ساختاری، شخصیت‌های سطحی، روایت پراکنده و هیولاهای جذاب در نبرد میان وفاداری و نوآوری

ویچر ۴؛ نبرد میان جاه‌طلبی و سردرگمی، هیولاهای تازه و ضعف ساختاری فصل

ملک میرمهدی| سریال «ویچر» از همان روزهای اولیه عرضه‌اش در نتفلیکس، هم طرفداران زیادی پیدا کرده و هم منتقدان سرسختی داشته است. این مجموعه که بر اساس دنیای غنی آثار آندژی ساپکوفسکی ساخته شده، همواره در کشمکش میان وفاداری به منبع اصلی و توسعه هویتی مستقل قرار داشته است.

پس از سه فصل پر فراز و نشیب، فصل چهارم با خروج هنری کویل و حضور لیام همسورث در نقش گرالت، نوید شروعی متفاوت را می‌داد؛ شروعی که می‌توانست برای این مجموعه نقش یک ریبوت را ایفا کرده و بار تازه‌ای از امید را به همراه داشته باشد. اما در نهایت، نتیجه نهایی تصویری است از فصلی پر از جهش‌های ناگهانی، لحظات کوتاه درخشان و خطاهای ساختاری طولانی و ماندگار.

شروعی نو با ظاهری جدید

لیام همسورث در اولین گام با چالش بزرگی مواجه است: جایگزینی بازیگری که برای بسیاری از طرفداران، تصویری قطعی و ثابت از گرالت ارائه می‌داد. با این حال، اجراهای او مشکلی ایجاد نمی‌کند؛ او با حرکات چابک‌تر، تقلید کمتری و نزدیک‌تر بودن به توصیف‌های فیزیکی نسخه ادبی و بازی، نقش را بهتر به تصویر می‌کشد. همسورث تلاش کرده است نقش را به‌طور فعال تصاحب کند، نه صرفاً تکرار کردن آن. اما مشکل اصلی در فصل جاری جای دیگری است: درک نادرست سازندگان از جهان ساخته شده توسط ساپکوفسکی. این تفاوت در برداشت، باعث شده است بسیاری از تغییرات روایی بیشتر شبیه قطعات پازل نامنظم باشند که به جای حرکت دادن داستان، آن را مختل می‌کنند.

قصه‌هایی که کنار هم قرار نمی‌گیرند

در ابتدای فصل، گرالت همراه با جاسکیر و میلوا به سمت نیلفگارد حرکت می‌کند؛ سفری که در رمان «تعمید آتش» یکی از پایه‌های شکل‌گیری اتحادهای نوین و بلوغ شخصیت‌ها محسوب می‌شود. در سریال، البته طرح کلی حفظ شده است، اما عمق و ظرافت این سفر حذف شده و مسیر به صورت خطی و حادثه‌محور درآمده است.

در سوی دیگر، ینیفر پیوسته از نقطه‌ای به نقطه دیگر انتقال می‌یابد و در جست‌وجوی هم‌پیمانان جدید، وارد نبرد مستقیم با ویلگفورتز می‌شود. در کتاب‌ها، این خطوط روایی با چندلایه بودن انگیزه‌ها معنا می‌یابند، اما در فصل جدید، تصمیم‌گیری‌های جادوگران به شدت ساده‌سازی شده و بخش عمده‌ای از سیاست‌ورزی در جهان ویچر نادیده گرفته می‌شود.

سومین مسیر مهم، مسیر تاریک و تازه سیری است که حالا با نام فالکا شناخته می‌شود و به گروه راتس پیوسته است. برخلاف دو خط دیگر، این بخش بیشترین ظرفیت دراماتیک را دارد و با اجرای دقیق فریا آلن، به نقطه اوج فصل تبدیل شده است. سیری در این فصل سخت، زخمی، گم‌گشته و در آستانه فروپاشی است و روند دور شدن او از هویت گذشته، با ضرباهنگی باورپذیر پیش می‌رود.

تحول‌های ساختاری؛ از تهدید تا افراط

بازآفرینی اقتباس همیشه ضروری است، اما در فصل جدید «ویچر»، گاهی اوقات این بازآفرینی آنقدر جسورانه است که ماهیت شخصیت‌ها و جایگاهشان در ساختار جهان داستان را زیر سوال می‌برد. شخصیت‌هایی حذف می‌شوند که هنوز فرصت نقش‌آفرینی اصلی در روایت را نیافته‌اند. برخی لحظه‌های مهم و تعیین‌کننده بدون توضیح مشخص جابه‌جا می‌شوند و بخش زیادی از پیامدهای سیاسی رویدادها نادیده گرفته می‌شود. در نتیجه، جهان «ویچر»، که در رمان‌ها شبکه‌ای پیچیده از سیاست، جنگ، توطئه و پیشگویی است، در فصل چهارم نسخه تلویزیونی بیشتر شخصی، پراکنده و کم‌توجه به دید کلی به نظر می‌رسد.

درگیری مونته‌کالوو؛ فرصتی ناتمام

در این فصل، مونته‌کالوو به قلعه‌ای غیرقابل‌تسخیر تبدیل شده است؛ ایده‌ای که می‌توانست پایه‌ای برای داستانی پر از هیجان و تعلیق باشد. هرچند سکانس‌های نبرد از نظر اکشن جذاب و دیدنی‌اند، اما عمق درگیری‌های درونی و انگیزه‌های جادوگران را به خوبی نشان نمی‌دهند. فریجیلا، فیلیپا و دیگر اعضای محفل در کتاب‌ها شخصیت‌هایی چندلایه و غیرقابل‌پیش‌بینی هستند، اما در نسخه سریال به موجوداتی سطحی و تک‌بعدی تبدیل شده‌اند.

سیری، راتس و ظهور بونهارت

روایت سیری، مهم‌ترین و ارزشمندترین نقطه قوت این فصل به شمار می‌آید. فریا آلن با اجرای بازیگرانه‌ای دقیق و پرشور، روند نزولی شخصیت خود در مسیر تاریکی را به خوبی نشان می‌دهد. حضور لئو بونهارت نیز درخشان است؛ شخصیتی که همواره یکی از خشن‌ترین و ترسناک‌ترین چهره‌های جهان ویچر محسوب می‌شود. حضور کوتاه اما تاثیرگذار شارلتو کوپلی، نویدبخش آینده‌ای تاریک و هیجان‌انگیز برای فصل بعد است.

موجودات زنده‌ای که به شکل هیولا درآمده‌اند

در کنار تمامی انتقادات، یک بخش بدون تردید موفق ظاهر شده است: طراحی هیولاها. در فصل چهارم، چند موجود جدید معرفی می‌شوند که هرچند در فهرست رسمی هیولاهای ساپکوفسکی قرار ندارند، اما با دقت و وسواس خاصی طراحی شده‌اند. مبارزه با این موجودات هم از نظر بصری و هم از لحاظ روایت‌سازی، کیفیت قابل‌قبولی دارد و یادآور روزهایی است که «ویچر» دنیایی تاریک، پرماجرا و جذاب بود.

بیان پراکنده‌گویی در نحوه پرداخت شخصیت‌ها

با وجود اینکه تیم بازیگری مجموعه بسیار قوی است، اما فیلمنامه در بیشتر صحنه‌ها توانایی راهنمایی آنان را ندارد. گرالت گاهی تاثیرگذار ظاهر می‌شود و گاهی کم‌اثر است؛ ینیفر نیز بین انرژی خیره‌کننده و بی‌تفاوتی کامل در نوسان است. دیجکسترا و امپراتور امهیر عملکرد قابل‌قبولی دارند، اما سهم آن‌ها در روایت کمتر از حد انتظار است و جایگاه واقعی‌شان مشخص نیست. این نوسانات و تغییرات، تصویر کلی فصل را مخدوش می‌کند و توانایی مجموعه در انتقال احساسات منسجم و قوی را کاهش می‌دهد.

آنچه که ناپدید شده است

مجموعه «ویچر» پتانسیل زیادی دارد و می‌تواند به یک اثر بزرگ و ماندگار تبدیل شود؛ جهانی وسیع و غنی دارد، شخصیت‌هایش چندلایه و پیچیده هستند، پس‌زمینه‌های داستانی عمیق و پیشگویی‌هایش پررمزورازند. اما فصل چهارم در بهره‌برداری از این ثروت موفق نبوده است. بسیاری از زمینه‌ها تنها به صورت اشاره‌ای باقی مانده و توسعه نیافته‌اند. پایان‌بندی این فصل، هرچند در ظاهر به عنوان زمینه‌ساز لحظات مهم رمان‌ها عمل می‌کند، تاثیر کافی ندارد و حس یک جهان عظیم و قدرتمند را به خوبی منتقل نمی‌کند.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار