کریمی و «بچهمردم»؛ نگاهی نو به نوجوانان و آینده سینما
کریمی و «بچهمردم»: روایت نوجوانان پرورشگاه و هشدار درباره آینده سینمای ایران
کریمی با ساخت «بچهمردم» نگاهی متفاوت به نوجوانان پرورشگاه و آینده سینما ارائه میدهد؛ هشدار درباره کمتوجهی و نیاز به تنوع در تئاتر و تماشاگران.
این روزها چراغ سالنهای سینمای ایران با نفسهای عمیق روشن میماند. گیشه در مسیر صبر کموبیش مخاطب حرکت میکند و فیلمهایی که به سراغ داستانهای انسانی و فرمهای متفاوت میروند، برای دیدهشدن نیازمند تلاش مضاعف هستند. در چنین فضایی، فیلمی مانند «بچهمردم» روی پرده است؛ اثری درباره نوجوانان، جستوجوی هویت و خانواده، و گسستها و پیوندهایی که زندگی امروزی با خود به همراه دارد.

این نخستین تجربه سینمایی یک فیلمساز است که هنوز برای بسیاری تازه است، اما همین قدم اولیه او را در دل جشنواره فجر و میان تحسینهای منتقدان قرار داده است. محمود کریمی، نویسنده و کارگردان فیلم، در اولین اثر بلند خود مسیری شخصی و چالشبرانگیز را برگزیده است؛ مسیری که از تحقیقات میدانی تا انتخابهای دشوار در بازیگری، از وسواس در تدوین تا پیگیری بیوقفه موسیقی، همه چیز با دقتی بینظیر اجرا شده است.
در این گفتوگو، او درباره ایده اولیه و انگیزهاش برای ساخت فیلم صحبت میکند و توضیح میدهد چرا نسل نوجوان امروز باید در سینما جدی گرفته شود. همچنین به دشواریهای تولید، ساختار معیوب اکران، کمتوجهی به تبلیغات سینما و پرسشی که همه اهالی سینما از خود میپرسند، یعنی «قدم بعدی چه خواهد بود؟»، اشاره میکند.
فصل اول: از دل رنج به قصه رسیدن ایده
گفتوگو با کریمی با اشاره به جرقه اولیه آغاز میشود. او نام کسی را میآورد که مسیر داستان را نشان داد: «یوسف اصلانی»، مدیر خیریه بهشت امامرضا، که سالها در کنار نوجوانان بزرگشده در مراکز نگهداری کار کرده و پروندههای آنها را بررسی کرده است. در میان این پروندهها، رد کسانی دیده میشود که از دل پرورشگاه راهی جبهه شدند؛ نوجوانانی که هویتشان در مدارک ثبت نشده و سرنوشتشان در طول سالها گم شده است.
کریمی توضیح میدهد که پیشنهاد ساختن این سوژه از سوی اصلانی مطرح شد و برای تیم او شوکآور بود: «با دنیایی روبهرو شدیم که کمتر روایت شده است؛ جوانانی که بدون پشتوانه خانوادگی، داوطلب جنگ شدند و پس از بازگشت یا فقدان آن، سرنوشتشان در میان فرمها و مهرها ناپیدا باقی مانده است.»
قبل از نگارش، تیم سازنده تحقیقات گستردهای انجام داد؛ پروندهها، مستندها، مصاحبه با فعالان اجتماعی و مددکاران، گفتگو با مدیران وقت بهزیستی و کسانی که این نوجوانان را دیده بودند، و در نهایت، خود یوسف اصلانی که سالها در این زمینه تحقیق کرده بود. کریمی و فائزه یارمحمدی مسیر تحقیق را طوری طی کردند که محور اصلی داستان مشخص باشد: هویت برآمده از زندگی جمعی؛ هویتی که در نبود خانواده، از طریق پیوندهای دوستانه، «خانه»ای که در پرورشگاه تعریف میشود و مواجهه با گذشتههای جنگ و حرفهای شکل میگیرد.
او میگوید: «قصه حول مفهوم هویت میچرخد، اما نه به دنبال جستوجوی والدین. موضوع، بازتعریف خانواده و جایگاه فرد است؛ اینکه جوانی که از پرورشگاه به جبهه رفته، امروز خودش را کجا پیدا میکند و روابط انسانیاش در چه بستری معنا میگیرد.»
فصل دوم: زبان سینمایی اثر؛ جوان، سرزنده و قصهگو
کریمی با احتیاط به پرسش درباره ژانر فیلم پاسخ میدهد. او تمایل دارد هر بخش در جای خودش قرار گیرد: «کمدی درام، با تمرکز بر بلوغ. این ترکیب به فیلم اجازه داد سبکبال و شیرین باشد و در عین حال تلخیهای واقعیت را نشان دهد. نوجوانان نماد امیدند و سینما باید این امید را بدون اغراق و تلخیپردازی روایت کند.»
او سالها در زمینههای مختلف تصویرسازی فعالیت کرده است؛ از مستندها و آیتمهای تلویزیونی شاد گرفته تا سریالهایی با تم طنز و موضوعات اجتماعی. این تجربیات او را جرات داد تا روایت حساس فیلم را در قالبی دلنشین ارائه دهد: «از مدتها پیش این نوع ریتم و دکوپاژ را دوست داشتم. تجربههای کوتاه، تلاش برای ساخت لحن بصری و آزمونهایی که انجام دادم، همگی منتهی به این فیلم شد.»
کریمی بر سلیقه شخصیاش تأکید میکند که متفاوت از روند رایج سینما است: «عادت ندارم قابها بیجان باشند. دنیای نوجوانی پرهیجان است و باید این ضربآهنگ در تصویر دیده شود.»
فصل سوم: سفر سخت انتخاب بازیگران
وزن اصلی فیلم بر دوش چهار نوجوان است؛ انتخابی که هر تهیهکنندهای را میترساند. کریمی میگوید: «در ایران بازیگر نوجوان شناختهشده کم داریم. تازهکار بودن این چهار شخصیت، کار ما را سختتر کرد.»
فراخوان گسترده، تستهای فراوان، کارگاههای بازیگری و ملاقات با هزاران نوجوان در تهران، فرآیندهای طولانی بودند که یک ماه پیشتولید را کش دادند.
«از هر چهرهای رد شدیم تا برسیم به گروهی که نه تنها استعداد، بلکه همافزایی داشته باشند و در کنار هم به قصه جان بدهند.»
حضور ستارههایی چون رضا کیانیان و گوهر خیراندیش، جایگاه نوجوانان بازیگر را تثبیت کرد و کیفیت اجرا را ارتقا داد. کریمی درباره هدایت بازیگران میگوید: «نوجوانها صادقاند و اگر باور کنند، جان میگذارند. فقط نیاز است فضایی امن برایشان فراهم شود.»
فصل چهارم: سینما بدون تماشاگر معنایی ندارد
با نگاهی واقعبینانه، کریمی درباره فرمولهای پرطرفدار در سینما صحبت میکند: «در سالهای اخیر، فیلمهای پرفروش غالباً کمدیهای عامهپسند با بازیهای شناختهشده هستند. سینما در سالن، انرژی جمعی و ارتباط مستقیم است که چیز دیگری است. اما سطح توقع مخاطب تغییر کرده و پلتفرمهای جدید، رقابت شدیدی ایجاد کردهاند و تبلیغات سنتی دیگر کارآمد نیست.»
او به کمتوجهی در اطلاعرسانی و ضعف در معرفی فیلمها اشاره میکند: «خیلیها نمیدانند چه فیلمی روی پرده است. تبلیغات باید نوآوری داشته باشد و ابزارهای جدید جایگزین روشهای قدیمی شوند.»
این بخش، بیشتر از یک انتقاد، هشدار است: «وقتی فیلمهای متنوع فروش نمیکنند، سرمایهگذاران به سمت موضوعهای محدود گرایش پیدا میکنند و تکرار، نتیجهاش تکرار میشود. این روند، سبب فاصله گرفتن مخاطب از سینما میشود.»
در نهایت، او میگوید: «اگر سلایق مختلف فرصت دیدهشدن نداشته باشند، جریان فرهنگی در سینما شکل نمیگیرد.»
فصل پنجم: صداهایی که احساس میسازند
موسیقی «بچهمردم» با همکاری کریستف رضاعی ساخته شد؛ آهنگسازی که در سینما نامی آشنا است. کریمی یادآوری میکند: «او در پیشتولید کنار ما بود و موسیقی را چون روح فیلم دید. گاهی روزها خبری از او نبود، اما وقتی برمیگشت، با ایدههای تازهای برمیگشت که جهان فیلم را گستردهتر میکرد.»
وسواس کریمی در جزئیات صدا بسیار زیاد بود: «زمان زیادی صرف شد تا هر نغمه در جای درست شنیده شود. میخواستم تماشاگر هنگام شنیدن، یادش نرود که این فیلم درباره نوجوانانی است که میان کودکی و بزرگسالی در معلق بودنند.»
موسیقی، عنصر مکمل روایت است و هموزن تصویر قرار دارد.
فصل ششم: گام بعدی؛ تصمیم بزرگ و آرام
موفقیت اولین فیلم، گاهی سنگینتر از اثر است. توقعها بالا میرود و کارگردان باید مراقب باشد. کریمی میگوید: «تجربه فیلم اول به من آموخت که عجله دشمن کیفیت است. نمیخواهم فقط برای پر کردن سالن، هر طرحی را ساخته و روی پرده ببریم.»
او از سالهایی میگوید که از پیشنهادهای مختلف صرفنظر میکرد چون معتقد بود زمانش نرسیده است. او ادامه میدهد: «فیلمی ارزشمند است که به تاریخ سینما اضافه شود. برای من، سالن تاریک جایی است که تماشاگر با تمام وجود فیلم را تجربه کند و این احترام، مسئولیت بزرگی است.»
او چند پروژه در دست دارد، اما منتظر است تا شرایط مناسب فراهم شود: «امیدوارم مسیر بعدی به همان اندازه ارزشمند باشد که برایش زحمت میکشم.»
فصل هفتم: ریشهها نیازمند آبیاری
کریمی با اشاره به مشکلات توزیع و وضعیت اقتصادی، میگوید: «تا زمانی که مدل توزیع و نمایش اصلاح نشود، حتی بهترین فیلمها نمیتوانند به مخاطب برسند. نمیتوان انتظار داشت سینما با گروه محدودی از مخاطبان، بقا داشته باشد.»
او سینما را به زیستبوم تشبیه میکند: «وقتی سیاستها تغییر نکند، مثل خشک شدن دریاچهها است. وقتی ریشهها بیآب بمانند، نباید تعجب کرد که جنگلها خشک میشوند. کاهش تنوع ژانرها، ریشه در سیاستهای مدیریتی دارد.»
راهحل ساده است: «باید جسارت بازگشت به ژانرهای فراموششده را داشت. تماشاگر ایرانی تشنه تنوع است و کافی است فرصتهایی فراهم شود.»
فصل هشتم: تماشاگر؛ شریک اصلی در نجات سینما
پایان گفتوگو با یک درخواست از مخاطبان است: «اگر مردم فیلمهای متفاوت را ببینند، تهیهکنندهها جرات میکنند سراغ سوژههایی بروند که امروز ریسک دارند. این حمایت کوچک، میتواند موج بزرگی راه بیندازد.»
او از سید علی احمدی، تهیهکننده فیلم، یاد میکند که ریسک کرد و راهی پرخطر را انتخاب نمود: «تولید این فیلم با محوریت چهار نوجوان، بدون تکیه بر فرمولهای رایج بازار، تصمیم بزرگی بود. اگر حمایت مخاطب باشد، چنین مسیرهایی ادامهپذیر میشود.»
صدای او، دلسوزانه و نه گلهمند، است: «سینما برای همین مردم ساخته شده است. حضورشان، فیلمهای دیگر را ممکن میکند.»
در پایان، کریمی با لبخندی آرام، چای سرد شده روی میز را مینوشد و در نگاهش اشتیاق ادامهدادن دیده میشود. باور دارد که مدیوم سینما، اگر قلب تپندهای داشته باشد، جایی است که زندگی واقعی بازتاب مییابد؛ از کودکی که به دنبال پدر میگردد، تا جوانی که در پی معناست و جامعهای که خاطراتش را فراموش نکرده است. او برای اولینبار دوربینش را بر زخمهای این جامعه متمرکز کرده و امید را از دل سختیها بیرون کشیده است.
یک مسیر تازه آغاز شده است و تماشاگران نقش مهمی در ادامه آن خواهند داشت.