ناصر تقوایی: سینماگر ادبیاتی و میراث ماندگار
گفتوگو با سهیل محمودی درباره ناصر تقوایی؛ تاثیر ادبیات بر سینمای ایران و میراث ماندگار او
گفتوگو با سهیل محمودی درباره ناصر تقوایی، تاثیر ادبیات بر سینمای ایران و میراث ماندگار او در تاریخ هنرهای تصویری.

در بررسی جایگاه ناصر تقوایی در سینمای ایران، نمیتوان تأثیر رابطه عمیق میان ادبیات و فیلمسازی را نادیده گرفت؛ رابطهای که به عقیده محمودی، بسیاری از فیلمسازان تاثیرگذار در نیمقرن اخیر از آن سرچشمه گرفتهاند. وی معتقد است که «بسیاری از فیلمسازان موفق پنجاه سال گذشته، مستقیماً از دنیای ادبیات برخاستهاند. تجربه نوشتن و زندگی ادبی، پایه و اساس دیدگاه مؤلف در آثار سینمایی آنان بوده است.»
سهیل محمودی، شاعر برجسته، در گفتوگویی اختصاصی بر اهمیت جریان فکری و فرهنگی ناصر تقوایی تأکید میکند و نمونههایی مانند ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی و محسن مخملباف را در این حوزه قرار میدهد. وی آغاز فعالیت تقوایی را با ادبیات مرتبط میداند؛ اولین اثر او، مجموعهداستان «عاشورا در پاییز»، در سال ۱۳۴۸ منتشر شد و این سابقه ادبی در تمامی آثارش دیده میشود، به ویژه در دقت و ظرافت در روایت، شخصیتپردازی و توجه به جزئیات زندگی روزمره.
محمودی بهطور خاص مجموعه تلویزیونی «دایی جان ناپلئون» را نمونهای درخشان از این رویکرد معرفی میکند. او معتقد است که این سریال، بر پایه رمانی از ایرج پزشکزاد ساخته شده، اما تقوایی با حفظ روح اثر و پرداخت بصری، آن را به نمونهای بینظیر از اقتباس موفق در تاریخ تلویزیون ایران تبدیل کرده است.
در تحلیل محمودی، فیلم «کاغذ بیخط» نیز جایگاهی ویژه دارد. او آن را نمادی دیگر از «تفکر ساختیافته و زیست ادبی» تقوایی میداند و میگوید: «کاغذ بیخط» با نگاهی عمیق به زندگی شهری، دغدغههای روزمره و درونمایههای انسان معاصر ساخته شده است. این نگاه، نتیجه سالها زندگی در جهان ادبیات است. محمودی همچنین به تجربه شخصیاش از مواجهه با تقوایی اشاره میکند و میگوید:
«آنچه از نزدیک در تقوایی دیدم، تأکید همیشگیاش بر ادبیات بود. برای او، ادبیات منبع الهام، افق فکری و زیست ذهنی محسوب میشد. علاقهاش به ادبیات کلاسیک فارسی، از گلستان و بوستان گرفته تا کلیله و دمنه و متون حکمی و عرفانی، کاملاً مشهود بود.»
این ارتباط قوی با ادبیات، در نحوه اقتباسهای تقوایی نیز به خوبی نمایان است. چه در آثار خودش و چه در اقتباسهای از متون دیگر، او همواره وفادار به اصل منبع باقی مانده و با نگاه شخصی خود، آثاری نو و زنده خلق کرده است. محمودی توضیح میدهد:
«کسانی که رمان دایی جان ناپلئون را خواندهاند، درک میکنند که سریال تقوایی صرفاً ترجمهای تصویری از متن نیست. او اثر را بازآفرینی کرده، شخصیتها را زنده کرده و فضایی ساخته است که هم به متن وفادار است و هم آن را ارتقاء میدهد.»
محمودی همچنین به فیلم «ناخدا خورشید» اشاره میکند؛ اقتباسی از رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی، که به گفته او در جنوب ایران بازآفرینی شده است و با حفظ ساختار روایی اثر اصلی، به اثری بومی، ایرانی و منحصر به فرد تبدیل شده است. او معتقد است:
«این نوع اقتباس تنها از کسی برمیآید که با ادبیات زندگی کرده باشد. کسی که درک عمیقی از روایت، فضا، زبان و شخصیتپردازی دارد.» برای محمودی، شناخت جایگاه ناصر تقوایی بدون در نظر گرفتن ریشههای ادبی او ممکن نیست. او فیلمسازی را ستایش میکند که نوشتن برایش مقدمهای برای دیدن است و ادبیات، راهی برای زیستن.
تقوایی، معلمی فروتن و سینماگری با آرمانهای بلند
سهیل محمودی از جنبههای کمتر شناختهشده شخصیت ناصر تقوایی سخن میگوید؛ از فردی که شاید بیش از آنکه در قاب سینما ظاهر شود، در منش و دیدگاهش حضور داشت. او توصیف میکند که تقوایی فردی راستگو، پاکنهاد و آرمانگرا بود و با ناراستی، سطحینگری و ابتذال سازگاری نداشت. شاید همین وفاداریاش به اصول انسانی بود که در سالهای پایانی فعالیت هنریاش، از ادامه کار بازماند.
به نظر او، آخرین ساخته تقوایی، فیلم «کاغذ بیخط»، نقطهای بود که پس از آن، کارگردان نتوانست خود را با شرایط حاکم بر تولید فیلم در ایران وفق دهد. محمودی معتقد است فضای سینمایی آن زمان با ارزشهای شخصی تقوایی در تضاد بود؛ در آن محیط، ظاهر و باطن سازندگان و آثارشان هماهنگ نبود و این فاصله برای فردی چون او قابل تحمل نبود.
محمودی همچنین بر وجه معلمگونه تقوایی تأکید میکند و میگوید او نه تنها یک فیلمساز، بلکه آموزگاری بیادعا و مؤثر بود. او نظام فکری خاصی داشت که بر پایه اصول انسانی استوار بود و با همان اصول زندگی میکرد. در برخورد با دیگران، دانش و تجربیاتش را بیدریغ منتقل مینمود؛ انتقال دانش برایش نه
او تأکید میکند که در فضای هنر، بزرگترین شخصیتها کسانی هستند که بتوانند خود را در دیگران بازتولید کنند و ناصر تقوایی از همین دسته بود. محمودی میافزاید که تقریباً همه کسانی که با او در سینما همکاری کردهاند، از آموزش مستقیم یا غیرمستقیم او بهرهمند شدهاند. تقوایی انسانی جدی، دقیق و سختگیر بود و هیچ چیز سطحی یا نیمبند را نمیپذیرفت.
در پایان، محمودی به جنبه حرفهای تقوایی اشاره میکند که در تمامی آثار او تجلی یافته است. او معتقد است این جدیت همراه با مهربانی، بخش جداییناپذیر شخصیت هنری تقوایی است و اگر آثارش هنوز زندهاند، به دلیل همین دقت و سختگیری در کار است.
پنهان از دیدگان
ناصر تقوایی از میان ما رفت؛ فیلمسازی که بسیاری او را پایهگذار موج نو در سینمای ایران میدانند. او در ۲۲ تیر ۱۳۲۰ در آبادان به دنیا آمد و پس از طی کردن مسیری پر فراز و نشیب، در ۲۲ مهر ۱۴۰۴ در بیمارستان نیکان تهران درگذشت، پس از سالها مبارزه با بیماری.
او با مستندهای اجتماعی و مردمی آغاز کرد؛ آثاری مانند «تاکسیمتر»، «باد جن» و «اربعین» نمونههایی از نگاه شاعرانه و دقیق او به جزئیات زندگی روزمره مردم بودند. تقوایی سینما را نه تنها وسیلهای برای سرگرمی، بلکه ابزاری برای روایت داستانهایی از انسانهایی میدید که صدایشان کمتر شنیده میشد.
شاید «داییجان ناپلئون» مهمترین و شناختهشدهترین اثر او باشد. این سریال که هنوز پس از دههها حس و حال آن دوران را زنده نگه داشته و به بخش مهمی از فرهنگ عمومی ما تبدیل شده است، فراتر از یک داستان ساده است؛ تصویری است از جامعهای درگیر سنتها، عادتها و تناقضهای داخلی. اما تقوایی تنها به ساخت سریالهای تلویزیونی محدود نمیشد. فیلمهایی مانند «ناخدا خورشید» و «آرامش در حضور دیگران» نشان میدهند که او به دنبال سینمایی متفاوت و شخصی بود. «ناخدا خورشید» که در لوکارنو جایزه مهمی کسب کرد، تصویری است از تنهایی و قدرت، داستانی پر نماد و در عین حال پر از احساس که هنوز پس از سالها حرفهایی برای گفتن دارد. در دهههای بعد نیز او از فضای اجتماعی فاصله نگرفت؛ «ای ایران» با تمرکز بر هویت ملی و «کاغذ بیخط» با موضوع بحرانهای عاطفی، نمونههایی از نگاه خاص او به جهان پیرامون است.
در سالهای پایانی زندگی، تقوایی در سکوت و دور از هیاهوی سینما و رسانهها زندگی میکرد. شاید از شرایط حاکم بر سینمای ایران دلزده شده بود، یا ترجیح میداد در خلوت باشد. او هرگز آدمی سازشپذیر نبود و همواره در برابر جریانهای تجاری و سطحی سینما مقاومت نشان داد.
ناصر تقوایی به ما آموخت که سینما میتواند تجربهای انسانی، پر از پیچیدگیها و زیباییها باشد. او پلی میان ادبیات و سینما بود؛ کسی که داستانهای بزرگ را از دل زندگیهای کوچک بیرون میکشید. حالا که او نیست، جای خالیاش در سینمای ایران احساس میشود، اما اثرات و فیلمهای ساخته شده توسط او همچنان در قابهای بیشماری زنده است.