وداع با ناصر تقوایی، معلم و فیلمساز کمالگرا
وداع با ناصر تقوایی، فیلمساز کمالگرا و معلم سینما؛ میراثی بینظیر در دل تاریخ سینمای ایران
ناصر تقوایی فیلمساز کمالگرا، معلم سینما و نماد ادبیات در تاریخ سینمای ایران؛ میراثی بینظیر و جاودانه

ایلیا محمدینیا | ناصر تقوایی، فیلمساز برجسته ایرانی، در روز سهشنبه 22 مهرماه 1404، بر اساس تقویم رسمی، دار فانی را وداع گفت و راهی سفر ابدی شد که گریزی از آن نیست. اگرچه جسم او برای همیشه سرد شد، اما کسانی که اخبار سینمای ایران را دنبال میکنند، میدانند که او در بهمن ماه 1380 تصمیم گرفت از دنیا برود، زمانی که فضای لازم برای ساخت و تولید فیلم را مناسب نمیدید.
در مراسم اختتامیه بیستمین جشنواره فیلم فجر، وقتی فیلم آخر او، «کاغذ بیخط»، از طرف هیئت داوران مورد درک قرار نگرفت و او از دریافت جایزه ویژه و سیمرغ بلورین این بخش صرفنظر کرد، نوشت: «از دریافت تندیس بلورین سیمرغ و حواله نوبت برای خرید پراید معذورم بدارید. با شرمندگی از داوران عادل، باید بگویم در جیب من نه پولی برای خرید خودرو هست و نه در خانه کوچک من جای مناسبی برای نگهداری بزرگترین و بهترین جوایز، مخصوصا اگر ویژه باشند.»
در همان روز، او دیگر نتوانست فیلم بسازد؛ دو فیلم نیمهتمام «چای تلخ» و «رومی و زنگی» گواه این ادعا است که او میخواست فیلم بسازد، اما موفق نشد و در نتیجه، زندگی حرفهایاش پایان یافت. تا همین امروز، سهشنبه 22 مهرماه 1404، او دیگر تلاش نکرد و جسم نحیفش به مرگ تسلیم شد.
وقتی فیلمسازی توانمند و عاشق سینما فرصت ساختن فیلم نداشته باشد، یا میمیرد یا از خانهاش کوچ میکند و به سرزمین غریب میرود تا شاید ادامه حیات دهد. این کاری است که استاد بهرام بیضایی انجام داد و بر خلاف او، ناصر تقوایی مرگ خودخواسته را در آغوش کشید، زمانی که دیگر نتوانست فیلم بسازد و در همان روزهای بهمنماه، در مراسم اختتامیه جشنواره بیستم، تصمیم به مرگ گرفت، چون اعتقاد داشت دیگر توانایی ادامه ساخت فیلم ندارد.
شاید کمالگرایی و سختگیری او در فیلمسازی علت اصلی این تصمیم باشد. ابراهیم حاتمیکیا اشاره کرد: «استاد بیضایی کم فیلم ساخت و این هم به خاطر ممیزی نبود. کسانی مانند بیضایی و تقوایی فیلمهای سنگین میسازند و سخت میسازند، بنابراین تهیهکننده هم به سختی به سمت آنها میرود.» اما واقعیت این است که همیشه برای فیلمهای سنگین، که حاتمیکیا به آن اشاره کرده، سرمایه وجود دارد، اما اعتماد همیشه مشکلساز است و این یک حقیقت تلخ است. ناصر تقوایی، فیلمساز کمالگرا، امروز رفت، اما آثارش، همان قابهای زنده، هنوز سخن میگویند و یاد او، به اندازه فیلمهای نیمهتمامی که نتوانست بسازد، جاودانه خواهد ماند.
ادبیات، دنیای درون ناصر تقوایی محسوب میشد.
در بررسی جایگاه ناصر تقوایی در سینمای ایران، نمیتوان رابطه عمیق و بنیادی میان ادبیات و فیلمسازی را نادیده گرفت؛ رابطهای که به نظر محمودی، بسیاری از فیلمسازان تاثیرگذار در نیمقرن اخیر، ریشه در آن دارند. وی معتقد است که بسیاری از فیلمسازان موفق در پنجاه سال گذشته، مستقیماً از بستر ادبیات برخاستهاند و تجربه نوشتن و زندگی ادبی، پایه و اساس نگاه مؤلف در آثار آنان بوده است.
سهیل محمودی، شاعر شناختهشده، در گفتوگویی اختصاصی با اشاره به نمونههایی چون ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی و حتی محسن مخملباف، تأکید میکند که ناصر تقوایی نیز جزو همین جریان فکری و فرهنگی است. او میگوید: «آغاز فعالیت تقوایی با ادبیات بود. اولین اثرش مجموعهداستانی با عنوان عاشورا در پاییز است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. این سابقه ادبی در تمامی آثار او مشهود است، بهویژه در دقت و ظرافت روایت، شخصیتپردازی و توجه به جزئیات زندگی روزمره.»
محمودی بهطور خاص از سریال «دایی جان ناپلئون» بهعنوان نمونهای درخشان از این رویکرد یاد میکند. او توضیح میدهد: «این سریال بر پایه رمانی از ایرج پزشکزاد ساخته شده، اما تقوایی با حفظ روح اثر و پرداخت بصری، آن را به نمونهای بینظیر از اقتباس موفق در تاریخ تلویزیون ایران بدل کرده است.»
تحلیل محمودی به فیلم «کاغذ بیخط» نیز میرسد، اثری که به اعتقاد او، نشاندهنده «تفکر ساختیافته و زیست ادبی» تقوایی است. او میگوید: «کاغذ بیخط با نگاهی عمیق به زندگی شهری، دغدغهها و درونمایههای انسان معاصر را به تصویر میکشد. این نگاه نتیجه سالها زندگی در جهان ادبیات است.» محمودی در ادامه، به تجربه شخصیاش از مواجهه با تقوایی اشاره میکند و میافزاید:
«آنچه از نزدیک در تقوایی دیدم، تأکید همیشگیاش بر ادبیات بود. برای او، ادبیات منبع الهام، افق فکری و زیست درونی است. علاقهاش به ادبیات کلاسیک فارسی، از قبیل گلستان، بوستان، کلیله و دمنه و متون حکمی و عرفانی، کاملاً مشهود است.» او معتقد است این ارتباط با ادبیات، در نحوه اقتباسهای تقوایی نیز بهوضوح دیده میشود.
در آثار خود تقوایی و در اقتباسهایش از متون دیگر، همواره وفاداری به اصل منبع و در عین حال، خلق اثری نو و زنده، مشهود است. محمودی توضیح میدهد: «کسانی که رمان دایی جان ناپلئون را خواندهاند، درک میکنند که سریال تقوایی صرفاً ترجمه تصویری متن نیست؛ او اثر را بازآفرینی کرده، شخصیتها را زنده کرده و فضایی خلق کرده است که وفادار به متن است اما آن را ارتقا میدهد.»
محمودی همچنین به فیلم «ناخدا خورشید» اشاره میکند، اقتباسی از رمان داشتن و نداشتن ارنست همینگوی، که به گفته او، در جنوب ایران بازآفرینی شده و با حفظ ساختار روایی اثر اصلی، به اثری بومی، ایرانی و منحصر به فرد تبدیل شده است. او میافزاید: «این نوع اقتباس تنها از کسی برمیآید که با ادبیات زندگی کرده باشد. فردی که درک عمیقی از روایت، فضا، زبان و شخصیتپردازی دارد.» برای محمودی، شناخت جایگاه ناصر تقوایی بدون توجه به ریشههای ادبی او، غیرممکن است. او فیلمسازی را میستاید که نوشتن، مقدمهای برای دیدن است و ادبیات، راهی برای زیستن.
تقوایی، معلمی فروتن و سینماگری با آرمانهای بلند
سهیل محمودی به جنبههای کمتر شناختهشده از شخصیت ناصر تقوایی اشاره میکند و میگوید: «تقوایی انسانی بود راستگو، پاکنهاد و آرمانخواه که با ناپسندی، سطحینگری و ابتذال سازگاری نداشت. شاید همین وفاداریاش به اصول انسانی بود که در سالهای پایانی فعالیت هنریاش او را از ادامه کار بازداشت.»
او باور دارد که آخرین ساخته تقوایی، فیلم «کاغذ بیخط»، نقطه پایانی بود که پس از آن، کارگردان نتوانست خودش را با شرایط سخت تولید در سینمای ایران وفق دهد. محمودی توضیح میدهد: «فضای سینمای آن زمان با ارزشهای شخصی او در تضاد بود، در نتیجه، ظاهر و باطن آثار و سازندگان همخوانی نداشت و این شکاف برای تقوایی که فردی با اصول بود، قابلتحمل نبود.»
محمودی همچنین بر وجه معلمگونه شخصیت تقوایی تأکید میکند و میگوید: «او نهتنها یک فیلمساز، بلکه آموزگاری بیادعا و موثر بود که نظام فکری خاصی داشت و بر پایه اصول انسانی شکل گرفته بود. در مواجهه با دیگران، بدون دریغ تجربیات و دانش خود را انتقال میداد، و این کار برایش وظیفهای اخلاقی بود، نه
او در ادامه تصریح میکند که در فضای هنر، بزرگترین شخصیتها کسانیاند که بتوانند در دیگران بازتولید شوند و ناصر تقوایی از همین دسته بود: «تقریباً همه کسانی که با او در سینما همکاری کردهاند، از آموزش مستقیم یا غیرمستقیم او بهرهمند شدهاند. او فردی جدی، دقیق و سختگیر بود و هیچچیز سطحی یا نیمبند را نمیپذیرفت.»
در پایان، محمودی به ویژگی حرفهای تقوایی اشاره میکند که در تمامی آثارش منعکس است: «این جدیت، همراه با مهربانی، بخش جداییناپذیر شخصیت هنری او بود. اگر آثارش هنوز زندهاند، بهخاطر همین دقت و سختگیری در کار است.»