کارناوالی ملی برای نجات و توسعه سینمای کودک ایران
کارناوالی ملی برای نجات سینمای کودک ایران | راهکارهای توسعه و نقش رسانهها در ارتقاء فرهنگ کودک
برنامهریزی ملی برای کارناوال فرهنگی سینمای کودک ایران، تقویت زیرساختها و نقش رسانهها در توسعه فرهنگ و هنر کودک.

محمدرضا شریفینیا یکی از اعضای هیئت داوران بخش فیلمهای سینمایی بلند جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان در سیوششمین دوره این رویداد بود. در حاشیه برگزاری این دوره، با او گفتوگویی انجام دادیم؛ فردی فعال و چندوجهی در حوزه فرهنگ و هنر ایران که فعالیتهای متنوعی در زمینه آموزش، ادبیات کودک، تصویرگری و تئاتر دارد.
بخشی عمدهای از تجربه هنری او به فعالیتهای مرتبط با کودکان و نوجوانان اختصاص یافته است؛ از نقاشی و تصویرگری کتابهای کودک گرفته تا همکاری در پروژههای آموزشی مبتنی بر خلاقیت و تئاتر. یکی از آثار شاخص کارنامه او، تصویرگری کتاب «پسری به رنگ شب» است؛ اثری با موضوع تبعیض نژادی که تاکنون بیش از دو میلیون نسخه از آن چاپ شده و در فهرست آثار تاثیرگذار در ادبیات کودک و نوجوان جای دارد. شریفینیا سالها به عنوان معلم پایه اول دبستان فعالیت کرده و از پیشگامان استفاده از روشهای آموزشی مبتنی بر تئاتر و نمایش در کلاسهای درس بوده است.
او این شیوه آموزشی را در همکاری با حسن نیرزاده، فعال تئاتر و آموزش، توسعه داده است. این روش که نوعی تئاتر درمانی آموزشی محسوب میشود، با هدف تقویت یادگیری، اعتماد به نفس و خلاقیت در کودکان طراحی شده بود و حتی در آن دوران، از طریق تلویزیون نیز پخش میشد. در کنار این فعالیتها، شریفینیا تجربه همکاری با مدارس ملی و گروههای تئاتری آن زمان را نیز در کارنامه دارد. او معتقد است آموزش از مسیر هنر، موثرترین راه برای ارتباط با کودکان است و سالها است در همین مسیر، دغدغه پرورش و رشد نسلی خلاق و آگاه را دنبال میکند. در گفتوگویی صریح، ضمن مرور تجربیات گذشته جشنواره، دیدگاهها و پیشنهادات خود درباره آینده این رویداد را بیان کرد.
از نظر شما، مهمترین مانع در مسیر رشد و توسعه جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان چیست؟
یکی از چالشهای اصلی، تمرکز جغرافیایی جشنواره است. برگزاری مداوم در یک شهر، در طول سالها، نوعی مناقشه نانوشته درباره مالکیت شهری آن ایجاد کرده است. در حالیکه چنین رویدادی باید فراتر از نگاه محلی، به عنوان یک جشن ملی شناخته شود. همانطور که در المپیک، هر دوره شهری جدید میزبان است، اما اعتبار و دستاورد آن برای کل کشور است، جشنواره کودک نیز میتواند در قالب یک گردش فرهنگی میان شهرهای ایران شکل گیرد.
اگر دولت جشنواره را به عنوان «رویداد ملی» بپذیرد، سند مالی و جایگاه مشخصی برای آن تعریف خواهد شد. با وجود بودجه و سیاستگذاری منسجم، هر شهر میزبان، زیرساختهای فرهنگی جدید، رونق هنری و انگیزه مشارکت مردمی را تجربه میکند. این همان دستاوردی است که کشورهای صاحب تجربه در برگزاری رویدادهای فرهنگی دارند.
ما باید جشنواره را فراتر از یک رویداد سینمایی ببینیم. میتوان آن را به یک «کارناوال فرهنگی ایرانی» تبدیل کرد؛ کاروانی از هنر، آموزش و امید که در هر دوره به شهری جدید میرسد و روح زندگی و خلاقیت را در آن تزریق میکند. نقش آموزش و پرورش در این مسیر بسیار کلیدی است؛ اگر این نهاد درگیر جشنواره شود، کودکان نه تنها تماشاگر، بلکه شرکتکننده و آفریننده خواهند بود. این پیوند میان هنر و آموزش، میتواند جشنواره کودک را به ماموریت اصلیاش نزدیک کند؛ یعنی پرورش نسلی خلاق، پرسشگر و آیندهساز.
آیا منظورتان این است که جشنواره باید از اصفهان خارج شود؟
نه لزوما. مسئله بیشتر از انتقال فیزیکی است و نیازمند نگاهی استراتژیک و ساختاری در مدیریت رویداد فرهنگی. جشنواره کودک و نوجوان نباید صرفاً یک «رویداد سینمایی سالانه» باشد؛ بلکه میتواند به یک کارناوال فرهنگی ملی و پویا بدل شود، کاروانی هنری که هر سال با برنامهریزی دقیق به یکی از شهرهای ایران سفر میکند و همزمان هویت و تجربهای آموزشی و فرهنگی را به مخاطب کودک منتقل مینماید.
الگوی برگزاری رویدادهای بینالمللی ورزشی مانند جام جهانی فوتبال میتواند در این زمینه الهامبخش باشد. در این مسابقات، کشور میزبان چند سال قبل از برگزاری اعلام میشود و این پیشآگاهی به دولت و مسئولان محلی اجازه میدهد با تکیه بر اعتبار آن رویداد، زیرساختها و امکانات مورد نیاز را از پیش فراهم کنند. اگر جشنواره کودک هم بر اساس چنین الگویی برنامهریزی شود، هر شهری که در آینده میزبان باشد، میتواند با بودجه اختصاص یافته، سالنهای سینما، مراکز فرهنگی و خدمات آموزشی را از قبل آماده کند و بهرهبرداری بلندمدت از این سرمایهگذاریها را تضمین کند.
این گردش جغرافیایی هدفمند، علاوه بر توزیع عادلانه فرهنگی، موجب رشد و پویایی زیرساختهای هنری و آموزشی کشور میشود. شهرهای مختلف فرصت پیدا میکنند تا ظرفیتهای فرهنگی و هنری خود را نشان دهند، از ساخت سالنهای سینما و فضاهای میزبانی گرفته تا توسعه فعالیتهای جانبی و کارگاههای آموزشی. چنین رویکردی، شور و اشتیاق تازهای در میان مخاطبان و هنرمندان ایجاد میکند و توسعه فرهنگی مناطق میزبان را تضمین مینماید.
با این حال، واقعیت این است که لابی قوی اصفهان و تمایل به حفظ برند شهری، تاکنون مانع این حرکت شده است. تعیین میزبان سالانه و بدون برنامهریزی بلندمدت، هنوز چالشی باقیمانده است و نشان میدهد که نیازمند سیاستگذاری بلندمدت و ثبات در مدیریت جشنواره هستیم تا هم عدالت فرهنگی برقرار شود و هم هویت فرهنگی و تاریخی جشنواره حفظ گردد.
نقش اصفهان در این میان چیست؟
اصفهان بیتردید خانه اصلی جشنواره است و این سابقه باید حفظ شود. اما بهتر است میزبانی دورهها بین شهرهای مختلف گردش کند. مهم این است که جشنواره زنده بماند و جریانساز باشد، نه اینکه در یک قالب ثابت بماند و انگیزهها کاهش یابد. باید آن را به عنوان یک فرصت ملی برای پیوند فرهنگ، سینما و جامعه دید؛ فرصتی برای پرورش نسلی که آینده سینمای ایران را شکل میدهد.
در مورد رقابت میان شهرها، آیا این رقابت فقط معطوف به نحوه برگزاری است یا خود سینما و فیلم هم در این رقابت نقش دارند؟
اگر شهرهای مختلف ایران بر سر میزبانی جشنواره فیلم کودک و نوجوان رقابت کنند، این رقابت باعث پویایی و رشد سینمای کودک میشود. هر شهر تلاش میکند بهترین، تخصصیترین و باکیفیتترین دوره جشنواره را برگزار کند و این، انگیزهای تازه و سازنده است. پیشنهاد من این است که هر شهری که میزبان جشنواره است، حداقل دو یا سه فیلم از همان شهر در بخش مسابقه حضور داشته باشد. این امر، شهرها را وادار میکند تا در فرآیند تولید فیلم، استعدادهای بومی خود را شکوفا کنند و جشنواره صرفاً رویدادی برای برگزاری نباشد، بلکه محفلی برای تولید و خلاقیت باشد.
یعنی جشنواره باید به یک برنامهریزی فرهنگی بلندمدت برای شهرها بدل شود...
دقیقاً، چون وقتی از چند سال قبل میدانیم که جشنواره در شیراز یا کرمان برگزار میشود، آن شهر فرصت دارد تا زیرساختهای فرهنگی، سالنهای سینما و نیروی انسانی خود را تقویت کند. این آمادگی، خودش یک حرکت فرهنگی بزرگ است و میتواند راهی برای نجات سینمای کودک ایران از رکود و بنبست فعلی باشد. نباید اجازه دهیم این سینما در فضای تکرار و رکود خفه شود؛ بلکه جشنواره باید کارناوالی فرهنگی باشد که شهرها و مردم ایران را درگیر خود کند، نه صرفاً یک رویداد سالانه در تقویم سینمایی.
در مورد بنبست فعلی در سینمای ایران چه نظری دارید؟
واقعیت این است که ما در سینما، یاد نگرفتهایم با سینمای خودمان مهربان باشیم. درگیر برچسبزنی، دستهبندی و فاصلهگذاری شدهایم و این رفتارها، سینمای ما را از درون فرسوده میکند. باید به سمت پذیرش و حمایت از سینمای داخلی حرکت کنیم و از تکرار و رکود جلوگیری کنیم.
نقش رسانهها در این میان چیست و چگونه میتوانند تعامل سینما و مردم را تقویت کنند؟
مدتی بود ترجیح میدادم با رسانهها گفتوگو نکنم، چون گاهی برای جذب مخاطب، به حاشیه و خبرهای زرد میپردازند. معتقدم اگر گفتوگوهای رسانهای هدفمند و با تمرکز بر مسیر رشد سینما باشد، تاثیرگذار است. رسانه باید مدرسه سینما باشد، نه حاشیهساز! وقتی اعتماد مخاطب به رسانه کاهش یابد، سینما آسیب میبیند.
رسانهها باید نقش آموزشی و تحلیلی خود را بازیابند. متأسفانه، بسیاری از رسانهها به جای پرداختن تخصصی به مسائل هنری، دنبال سوژههای زرد و جنجالی هستند که محتوا را پایین میآورند و اعتماد عمومی را کاهش میدهند. اگر رسانهها در خدمت سینما باشند، باید بستری برای ارائه اطلاعات دقیق، تحلیلهای عمیق و گفتوگوهای فکری باشند، نه بازتابدهنده شایعات و حاشیهها. در غیر این صورت، شأن حرفهای خود را از دست میدهند و رابطه هنرمند و جامعه مخدوش میشود، که نتیجهاش کاهش هنر و سینما است.
آیا معتقدید که جنجالآفرینی رسانهها به کار هنری آسیب میزند؟
رسانهای که به جای نقد تخصصی، دنبال جنجال و حاشیه است، در واقع کار خودش را انجام نمیدهد. چنین رسانهای نه آزادی عمل دارد و نه رسالت فرهنگیاش را انجام میدهد. باید امیدوار بود که رسانههای هنری دوباره به ریشههای خود بازگردند و به جای تمرکز بر جذب سریع مخاطب، به شناخت و پرورش آن بیندیشند. رسانه باید پلی امن و آگاهانه میان هنرمند و مردم باشد؛ پلی که اعتماد و فهم متقابل را تقویت کند. جشنوارهها، در ظاهر رقابتی سطحی به نظر میرسند، اما در واقع فرصتهایی برای توسعه و ارتقاء فرهنگ و هنر هستند.