فریبا نادری از عشق، مبارزه با سرطان و زندگی با مسعود رسام
فریبا نادری از عشق، مبارزه با سرطان و زندگی خصوصیاش با مسعود رسام | ناگفتههای بازیگر معروف
فریبا نادری از عشق، مبارزه با سرطان و زندگی خصوصیاش با مسعود رسام سخن گفت؛ عشق بیقید و شرط در مواجهه با سختیها و خاطرات ماندگار.

فریبا نادری، بازیگر، در گفتگویی به بخشهایی از زندگی شخصیاش با مسعود رسام اشاره کرد که در متن زیر میخوانید:
پس از آشنایی با مسعود رسام و گذر زمان، احساس خاصی نسبت به او در من شکل گرفت. مسعود به من علاقهمند شده بود و روزی این احساس را ابراز کرد. من نیز در پاسخ، عاشق شدم؛ یا بهتر است بگوییم مسعود مرا به عشق رساند. پس از مدتی عشقورزی، تصمیم به ازدواج گرفتیم. شاید بسیاری تصور کنند که من نسبت به بیماری او بیاطلاع بودم و این تصمیم را بدون اطلاع از وضعیت سلامتیاش گرفتم، اما اینطور نبود. من از سال ۱۳۸۳ از بیماری سرطان مسعود مطلع بودم. در سال ۱۳۸۵ که با او ازدواج کردم، پزشکان میگفتند مدت زیادی از عمرش باقی نمانده است؛ اما عشق، امید و همراهی ما، باعث شد او تا سال ۱۳۸۸ با سرطان مبارزه کند.
نظرات و پرسشهای مردم در مورد ازدواج
در چنین شرایطی، نظرات زیادی از سوی دیگران مطرح میشود. برخی ممکن است تصور کنند دلیل ازدواج من با مردی که ۲۷ سال از من بزرگتر است، صرفاً به خاطر ثروت او بوده است؛ اما حقیقت چیز دیگری است. کسانی که مسعود رسام را از نزدیک میشناسند، میدانند که او فرد ثروتمندی نبود. این ازدواج برای من بسیار معنوی و پر از عشق بود، به طوری که علیرغم مخالفت خانوادهام، تصمیمم را عملی کردم.
بازتابهای خانواده و تغییرات زندگی پس از ازدواج
حتی پدرم حاضر نبود مرا ببیند و این دیدار تا زمانی که مسعود با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد، رخ نداد. خاطرات کوتاه اما شیرین و پرمعنای زندگی با مسعود برای من بسیار ارزشمند است. پس از ازدواج، حتی چند ماه را در کنار دختر او در یک خانه سپری کردم. این تصمیم برای من نماد قدرت عشق بود. عشق، ملاحظهکاری نمیشناسد و با وجود تمام قضاوتها، تصمیم گرفتم با مسعود همراه باشم.
عشق به خاطرات و یادگارهای دوران کودکی
مسعود رسام برای من شخصیتی ماندگار بود. از کودکی، وقتی نام او و برادرش در پایان برنامهها ظاهر میشد، احساس شادی و افتخار میکردم. هر چهارشنبه شب، فرصت داشتم بیدار بمانم و قسمتهای سریال خانه سبز را تماشا کنم. او نقش مهمی در خاطرات نسل من داشت و همواره در ذهنم باقی خواهد ماند.
شوهر دومش