کد خبر: 38039

حسین منزوی: شعر بی‌نان و نام در میان غزل‌های ماندگار

حسین منزوی؛ شاعر بی‌نان و نام در میان غزل‌های ماندگار و سختی‌های اقتصادی

حسین منزوی، شاعر بی‌نان و نام، نماد عشق و معیشت سخت در میان غزل‌های ماندگار و چالش‌های اقتصادی است.

حسین منزوی؛ شاعر بی‌نان و نام در میان غزل‌های ماندگار و سختی‌های اقتصادی

در نخستین روز مهر، سالروز تولد حسین منزوی است؛ شاعری که غزل‌هایش هنوز در فضای ادبیات ایران جاری است، در میان کتاب‌ها، نغمات و در ذهن نسل‌هایی که با واژگان او رشد یافته‌اند. نامش با غزل پیوند خورده، اما زندگی‌اش بیشتر از آنکه افسانه‌گونه باشد، بازتابی است از واقعیت‌های تلخ و شیرین روزگار شاعر ایرانی؛ واقعیتی که پرسشی همیشگی را مطرح می‌کند: آیا شاعری می‌تواند حرفه‌ای باشد؟

داستانی از زندگی در میان سنت و نوآوری

حسین منزوی در عصری قرار داشت که شعر فارسی از شکوه و استحکام دوره کلاسیک خود عبور می‌کرد و در جست‌وجوی راهی نو و متفاوت بود. او با میراث غنی حافظ و سعدی آشنا بود، اما همزمان به صداهای نو و نوآوری‌های شعری نیز حساسیت نشان می‌داد؛ همان صدایی که نیما یوشیج و پیروانش آن را به شعر معاصر وارد کردند.

در آثار او، هم بوی غزل‌های قدیمی و کهن احساس می‌شود و هم جسارت در آزمایش و تجربه‌های نو. شاید راز دوام و ماندگاری‌اش در همین باشد: پلی است میان گذشته و حال که ارتباط این دو را برقرار می‌کند. هنرمندان موسیقی نیز این پیوند را به خوبی درک کردند. غزل‌های منزوی بر لب‌های خوانندگانی چون همایون شجریان و محمدرضا قربانی نشستند و تبدیل به ترانه‌هایی شدند که بارها و بارها شنیده شدند، بی‌آنکه سهم شاعر در این ترانه‌ها چندان پررنگ باشد.

غلامرضا طریقی: «در بدترین لحظه ممکن زندگی کردم»

غلامرضا طریقی، شاعر و دبیر شورای هماهنگی پاسداشت زبان فارسی، نقش حسین منزوی در شعر معاصر را چنین توصیف می‌کند: «نقش حسین منزوی در شعر امروز، به‌ویژه در غزل معاصر، هم ساده و هم پیچیده است. تأثیر او چنان گسترده است که از هر زاویه‌ای به شعر معاصر نگاه کنیم، حضور او را مشاهده می‌کنیم.»

او بیان می‌کند که منزوی میان سنت و نوگرایی قرار داشت و از تلفیق این دو، نوعی غزل نوآورانه خلق کرد. اما طریقی در مورد وضعیت اقتصادی شعر می‌گوید: «من خودم کارمند هستم و صبح‌ها همانند دیگران سر کار می‌روم و تنها در ساعات پس از کار یا در روزهای تعطیل فرصت شاعری دارم.»

او ادامه می‌دهد که بخش‌هایی از شعر معاصر ممکن است درآمدزا باشند، مانند ترانه‌سرایی یا آموزش، اما در زمان منزوی چنین امکانی وجود نداشت. منزوی فردی مغرور و غیرقابل نفوذ بود و در آن دوران رسانه‌های رسمی تنها راه ارتباط با مخاطب بودند؛ چه نشریات دولتی و چه رسانه‌های اپوزیسیون. او در هیچ‌یک از این دسته‌ها قرار نداشت و به همین دلیل هرگز حمایت مالی یا معنوی لازم را دریافت نکرد.

با گسترش فضای مجازی و رونق موسیقی پس از دهه هفتاد، شرایط تغییر کرد. امروزه شاعران می‌توانند از طریق برگزاری کلاس‌های آموزشی، کارگاه‌ها یا ترانه‌سرایی، بخشی از هزینه‌های زندگی خود را تأمین کنند. اما در زمان منزوی چنین فرصت‌هایی وجود نداشت. او در بدترین دوران ممکن زندگی می‌کرد و همین موضوع سبب شد که با وجود استعداد بی‌نظیر، بهره‌ای مالی از هنر خود نبرد.»

اسماعیل امینی معتقد است که شعر حتی در حد یک کار معمولی هم نمی‌تواند معیشت زندگی را تامین کند.

اسماعیل امینی، شاعر و استاد دانشگاه، نگاه دیگری به موضوع دارد و می‌گوید: «منزوی بر این باور بود که در غزل، علاوه بر رعایت سنت‌های کلاسیک، باید دستاوردهای تجدد را نیز وارد کرد. نتیجه این تلاش به تعادلی رسید که مورد استقبال قرار گرفت. اما نکته تلخ این است که در طول زندگی‌اش، توانمندی‌های او چندان دیده نشد. او در حوزه ترانه و تصنیف شهرت داشت، اما در زمینه شعر و نقد ادبی، هرچند در میان اهل ادب شناخته‌شده بود، در بین عموم مردم چندان شناخته نشده بود. متأسفانه پس از مرگش، توجه بیشتری به او معطوف شد.»

او همچنین به جنبه معیشتی زندگی شاعر اشاره می‌کند و می‌گوید:

«شعر، با همه ارزش و جایگاهش، حتی به اندازه یکی از مشاغل ساده هم نمی‌تواند زندگی روزمره را تأمین کند.»

امینی نگاهی دیگر هم دارد و توضیح می‌دهد:

«البته روی دیگری از ماجرا هم وجود دارد. شاعری می‌تواند شغل باشد، اگر کسی به نهادهای قدرت و ثروت متصل شود و دائماً خواسته‌های آنان را در قالب شعرهای شعاری بیان کند. طبیعی است که از این طریق بهره‌مند می‌شود؛ چه به صورت مستقیم پول دریافت کند، چه امتیازات دیگری مثل پست و مقام، وام‌های کلان، خانه یا زمین سازمانی، تریبون‌های مختلف و برنامه‌های رسانه‌ای. این موارد اغراق نیست.»

او ادامه می‌دهد:

«اما کسی که چنین همراهی‌ای نکند و صرفاً به ادبیات بپردازد، حتی بدون مخالفت مستقیم، از این امتیازات بی‌بهره است و تلاش می‌شود صدایش شنیده نشود. درباره منزوی نیز چنین بود؛ هم در زمان حیات و هم پس از مرگ. واقعیت تلخ این است که انتظار داریم از سرمایه‌های بزرگ هنری و ادبی‌مان، هنر و توانایی‌شان در خدمت روایت‌های نهادهای قدرت قرار گیرد. این امر برای فرهنگ و ادبیات ما خسارت بزرگی است.»

سعید بیابانکی معتقد است که شعر تنها در صورت ارتباط با موسیقی یا بازار، اقتصادی محسوب می‌شود.

سعید بیابانکی، شاعر و طنزپرداز، دیدگاه خود را درباره قانون و ساختارهای فرهنگی ابراز می‌کند:

«در ذات شعر، جنبه اقتصادی وجود ندارد. تنها در دو حالت ممکن است جنبه اقتصادی پیدا کند: یا به موسیقی تبدیل شود یا به صورت کتابی پرفروش منتشر گردد. در مورد منزوی، این اتفاق در طول حیات او بسیار محدود رخ داد. او به مشکل اصلی اشاره می‌کند: «یکی از دلایل عمده، نبود قانون کپی‌رایت در کشور است. آثار منزوی بارها از رادیو و تلویزیون پخش شد، اما هیچ حق‌التألیفی به او پرداخت نشد. تنها زمانی که شعر به ترانه تبدیل می‌شود، مبلغی به شاعر داده می‌شود، و آن هم یک‌بار. درآمد اصلی از کنسرت‌ها به جیب خواننده می‌رود، نه به حساب شاعر.»

سوال اصلی: شعر و نان در زندگی روزمره

در این روایت‌ها پرسشی آشکار شکل می‌گیرد: آیا شعر در ایران معاصر حرفه است یا صرفاً دل‌مشغولی؟ برای منزوی و هم‌نسلانش، پاسخ واضح است: هرچند شعر ارزش و تأثیر فراوان دارد، اما نمی‌تواند منبع درآمد باشد. منزوی شاعر عشق، تنهایی و اعتراض بود، نه کسی که تریبون‌های رسمی را در اختیار داشته باشد. همین موضوع باعث شد تا در زندگی روزمره‌اش گاه دستش خالی بماند.

زندگی حسین منزوی نمونه‌ای بارز از این فاصله است. در دهه‌های پنجاه و شصت، او چهره‌ای شناخته‌شده در محافل ادبی بود، اما در زندگی عادی با مشکلات مالی مواجه شد. خانه‌نشینی‌های طولانی، بیماری و نبود پشتوانه مالی، او را در آخرین سال‌های عمرش به سختی و تلخی کشاند. این وضعیت تنها مربوط به منزوی نیست؛ بسیاری از شاعران مشهور ایرانی در زمان حیاتشان با مشکلات معیشتی دست‌وپنجه نرم می‌کردند.

شعر، سرمایه‌ای فرهنگی است، اما اقتصادی نیست. در دنیای امروز که فناوری و صنعت بر همه‌چیز تسلط یافته‌اند، شاعری همچنان هنری اصیل و الهام‌بخش باقی می‌ماند، اما نتوانسته است منبع درآمد پایدار باشد. تعداد کمی از شاعران ممکن است از فروش محدود کتاب یا تبدیل شعر به ترانه درآمدی کسب کنند، اما برای اکثر آنان، این مسیر بسته است. نبود قانون کپی‌رایت و گسترش پلتفرم‌های رایگان انتشار آثار، راه‌های تأمین معیشت را مسدود کرده است. بنابراین، شاعری بیشتر از یک دل‌مشغولی و عشق نیست که همواره در برابر سختی‌های اقتصادی قرار دارد.

آیا امروز و فردا نشانگر امید به تحول است؟

با توسعه فضای مجازی و گسترش ارتباط بین شعر و موسیقی در قالب کارگاه‌های آموزشی، شرایط کمی تغییر کرده است. شاعران جوان امروزی قادرند از طریق برگزاری کلاس‌ها، نوشتن ترانه یا فعالیت در شبکه‌های اجتماعی بخشی از هزینه‌های زندگی خود را تأمین کنند. با این حال، هنوز راه زیادی باقی مانده تا شاعری به عنوان یک حرفه مستقل شناخته شود. شاید بهترین توصیف همان باشد که قیصر امین‌پور در یکی از غزل‌هایش آورده است، جایی که می‌گوید: «شاعرم که شاعرم! شاعری که شغل نیست.»

زندگی در واژگان

حسین منزوی هیچ شغلی نداشت که نامش در فیش حقوقی ثبت شود. تنها حرفه‌اش، «شعر» بود؛ همان کلماتی که هنوز در کتاب‌ها و بر لب‌ها زنده‌اند. روزگار برای او مزد نداد، اما میراثی که به جای گذاشت، فراتر از نیازهای روزمره است. شاید سوال «آیا شعر یک شغل است یا نه؟» پاسخی قطعی نداشته باشد، اما یک حقیقت مسلم وجود دارد: زندگی شاعر در کلماتش ادامه پیدا می‌کند، حتی اگر سفره‌اش از آن بی‌نصیب باشد.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار