پیدا کردن عشق در سینمای گمشده ایران
معرفی بهترین عاشقانههای کمتر شناختهشده سینمای ایران؛ فیلمهایی که باید دوباره دید
معرفی بهترین عاشقانههای کمتر شناختهشده سینمای ایران؛ فیلمهایی که باید دوباره دید و تجربهای متفاوت از عشق و احساسات در سینما

اگر پایتان به سالن سینما باز میشد، احتمالاً اولین چیزی که با آن روبهرو میشدید، یک ملودرام خوبساخت بود؛ فیلمهایی که داستان عشق، جدایی و غم را با روایتی دلنشین و تاثیرگذار روایت میکردند، بهطوریکه حتی پس از ترک سالن، در ذهنتان همچنان باقی میماندند. ملودرامها در آن زمان سلطنت گیشهها را داشتند و مخاطبان ایرانی بهخوبی با احساساتشان همذاتپنداری میکردند، با گریهها و لبخندهایشان همراه میشدند.
اما اکنون شرایط تغییر کرده است. جای فیلمهای لطیف و عاشقانه، روایتهای تلخ و خشن اجتماعی بر پرده سینما نقش بستهاند؛ داستانهایی که بیشتر بر اعصاب و روان تماشاگر فشار میآورند تا اینکه دل او را بربایند.
در این نوشته قصد داریم به همان رگههای گمشدهی سینما بپردازیم؛ عاشقانههایی که دیگر بهندرت ردپایشان را میبینیم. نه دربارهی شبهای روشن صحبت میکنیم، که هنوز هم مورد توجه بسیاری از منتقدان است، نه دربارهی غزلهای مسعود کیمیایی که عشق را در پسزمینهی روابط برادری جستجو میکرد، و نه حتی دربارهی پل چوبی که دیالوگهای عاشقانهاش هنوز در ذهنمان جاری است. هدف ما چیز دیگری است: مرور ملودرامهایی که همواره در ذهنمان حضور دارند، اما گاهی فراموش میکنیم دربارهشان صحبت کنیم.
عاشقانههای دلتنگ؛ اشک و حسرت بر پرده نقش میبندد
سینمای ایران در دهههای گذشته نشان داده است که تماشاگران ایرانی بیش از هر چیز با داستانهایی ارتباط برقرار میکنند که عشق را در آستانهی مرگ و جدایی روایت میکنند. «غریبانه» یکی از نمونههای برجسته این نوع داستانها است؛ فیلمی که با بازیهای پرشور، رابطهی بهرخ و بزرگ را ــ با حضور هدیه تهرانی و ابوالفضل پورعرب به عنوان زوج محبوب دهه ۷۰ ــ به یادماندنی ساخت. این عاشقانهی ناکام با پایانی تلخ، جایی که عشق بهرخ و بزرگ به تراژیکترین شکل ممکن به پایان میرسد، بسیاری از تماشاگران را اشکبار کرد و به یکی از فیلمهای ماندگار در ژانر عاشقانهی ایرانی تبدیل شد.
چند سال بعد، «آواز قو» وارد صحنه شد و در واقع مسیر «غریبانه» را ادامه داد. فیلم از همان ابتدا با فضایی سنگین و پرتنش شروع شد. داستان پیمان و عشق پرمخاطرهاش، که هنوز هم میتواند هم دیدنی و هم غمانگیز باشد، روایت میشود. در آن زمان، پایان «آواز قو» با شوک بزرگی همراه بود و بسیاری را در عزای عشق پیمان و پرستو فرو برد. این فیلم نشان داد که سینمای ایران در خلق لحظات عاطفی و تاثیرگذار چه توانایی بالایی دارد، حتی زمانی که روایت آن در ظاهر به کلیشه نزدیک باشد.
عشقهای گوناگون، عاشقانی متفاوت
با وجود این، تمامی داستانهای عاشقانه به اشک و غم ختم نمیشدند. بعضی آثار سعی داشتند قالبهای ملودرام را بشکنند و عشق را در موقعیتهای غیرمنتظره و متفاوت نشان دهند. فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» یکی از این نمونهها بود؛ داستانی جسورانه درباره پسری جوان که به زنی میانسال دل میبندد. در این اثر، تقابل میان دو نسل با تابوهای اجتماعی و قضاوتهای فرهنگی به تصویر کشیده شده است. فیلم با ریتمی آرام و فضایی شاعرانه، مرزهای میان عشق و گناه را به شکلی مبهم ترسیم کرد و تجربهای نوین در عرصه سینمای عاشقانه ایرانی رقم زد.
یکی از متفاوتترین فیلمهای عاشقانه سینما، «اشک سرما» بود. در این اثر، عشق در قالبی جدید و در فضایی متفاوت از معمول نمایش داده شد؛ فضایی میان جنگ و مرگ. این فیلم تلاش بیسابقهای داشت تا ملودرام عاشقانه را با ژانر جنگی تلفیق کند، که در آن زمان موفقیتآمیز ارزیابی میشد. تماشاگر در میان صدای گلولهها و انفجارها، شاهد رشد و جوانه زدن عشقی انسانی و شکننده بود؛ عشقی که نشان میداد حتی در تاریکترین شرایط، عاطفه هنوز زنده است.
با این فرض که «تنها دوبار زندگی میکنیم»، اما او مسیر متفاوتی را در پیش گرفت؛ روایتی فلسفیتر که به جای دنبال کردن خط سیر خطی، به پرسشهای بنیادی درباره مرگ، انتخاب و معنای زندگی پرداخت. حضور عشق در چنین بستری تجربهای بیسابقه در سینمای ایران بود و بیش از آنکه احساسات زودگذر مخاطب را هدف قرار دهد، ذهن او را به چالش کشید.
کمد قدیمی پر از خاطرات عاشقانهنشده
در کنار آثار پر سر و صدای سینما، همواره فیلمهایی وجود دارند که کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند اما ارزش بازبینی دارند. «مهر گیاه» یکی از این آثار است؛ فیلمی که با تمرکز بر خلأ عاطفی و تنهایی شخصیتهایش، تصویری صادقانه از نیاز انسان به محبت ارائه میدهد. هرچند با بازیهای دقیق و فضایی متفاوت در زمان خودش چندان دیده نشد، اما امروزه میتوان آن را یکی از نمونههای برجسته ملودرام دانست. شاید شما نیز تاکنون نام این فیلم را نشنیده باشید، اما زمانی که صحبت از عاشقانههای گمنام اما دلنشین میشود، «مهر گیاه» در صدر فهرست قرار میگیرد.
در بین ناشناختهها، «نگهبان شب» هم تجربهای شاعرانهتر بود؛ فیلمی آرام با ریتمی کند که بیشتر به ادبیات شبیه بود تا سینمای جریان اصلی. در این اثر، عشق نه در دیالوگهای شعاری، بلکه در نگاههای کوتاه و جزئیات زندگی روزمره روایت میشد. شاید همین مینیمالیسم باعث شد که در زمان اکران چندان مورد توجه قرار نگیرد، اما اکنون میتوان ارزش جسارت و سادگیاش را بهتر درک کرد.
بررسی نمونههای گذشته نشان میدهد که سینمای ایران در دورههای قبلی توانسته بود فیلمهایی عاشقانه خلق کند که نه تنها جذابیت برای تماشاگران عمومی داشت بلکه نوآوری و تازگی نیز در آنها دیده میشد. اما در حال حاضر، بیشتر فیلمها در سینما به روایت داستانهای اجتماعی تلخ و پرتنش اختصاص یافتهاند. ملودرام، که زمانی نماد احساسات و عواطف جمعی بود، کنار گذاشته شده و تماشاگران دیگر کمتر تجربهی مشترک و همدلانهای از عشق در سالنهای سینما دارند.
بازگشت به رویکردهای سنتی ملودرام و بازنگری در عاشقانههای موفق گذشته میتواند راهی برای برقراری ارتباط مجدد سینمای ایران با قلب تماشاگران باشد.