برترین بازیگران تاریخ در نقش شرلوک هولمز؛ از کلاسیک تا مدرن
۱۰ بازیگر برتر تاریخ در نقش شرلوک هولمز؛ از کلاسیکهای بینظیر تا تفسیرهای مدرن و نوآورانه
در این مقاله برترین بازیگران تاریخ در نقش شرلوک هولمز، از کلاسیکها تا تفسیرهای مدرن و نوآورانه بررسی شده است.

رابرت داونی جونیور: نسخهای از شرلوک هولمز که بیشازحد آمریکایی به نظر میرسید.
رابرت داونی جونیور در نقش شرلوک هولمز در فیلمهای گای ریچی در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱، با اجرایی که نظرهای متفاوتی را در میان طرفداران سنتی برانگیخت، اما این کارآگاه افسانهای را برای نسل جدید زنده کرد، جایگاه دهم این فهرست را به خود اختصاص میدهد. او از تفسیرهای فکری و جدی پیشینیان مانند بازیل راتبون و جرمی برت فاصله گرفت و هولمز را به عنوان شخصیتی غیرمتعارف ارائه داد؛ نابغهای که بین نبوغ دیوانهوار و سکون ژولیده در نوسان است و با تواناییهای فیزیکی تقویت میشود. در یکی از صحنههای ابتدایی، هولمز درگیر یک درگیری خیابانی است، که نشاندهنده رویکرد متفاوت او است. اگرچه منتقدان ابتدا این روش فعالانه را به عنوان امتیازی برای فیلمهای سرگرمکننده رد کردند، اما این اجرا در طول زمان مورد توجه و تحلیل انتقادی قرار گرفته است.
ویژگیهای منحصر به فرد داونی، از طنز خشک گرفته تا تأثیرپذیری او از مصرف کوکائین در دروننگاریهایش، نشاندهنده وفاداری به تصویر غیرقابل پیشبینی هولمز است؛ هرچند این نوع بازیگری، غریزه مبارزهطلبی شخصیت را تقویت میکرد. جود لا در نقش دکتر واتسون، که نه یک دستیار دستوپاچلفتی بلکه همتایی توانمند بود، رابطه ضروری میان آنها را شکل داد و شراکتشان را به یک دوستی پرشور و پرطنز تبدیل کرد که در عین حال، جلوههای بصری فیلم را متعادل میساخت. هرچند هولمز داونی فاقد آرامش یخزدهی شخصیتهای سنتی بود، اما اجرای او در نمایش انزوای وسواسی و شور میهندوستی شخصیت، به ویژه از طریق نشان دادن آسیبپذیریهای ظریف، بسیار تاثیرگذار عمل کرد. این فیلمها از نظر مالی موفق بودند و با فروش بیش از یک میلیارد دلار در سراسر جهان، جایگاه داونی را پس از آیرون من تثبیت کردند.
این نوآوری، اما، او را در رتبه دهم محدود میکند؛ در حالی که هیجانانگیز است، تمرکز بر صحنههای انفجاری و ویژگیهای ناهمگون داونی، وزن فکری کارآگاه را کاهش میدهد. در نهایت، میراث داونی در اثبات انعطافپذیری هولمز نهفته است؛ یک ریسک جسورانه و قطبی، که مسیر را برای جانشینانی مانند شرلوک بندیکت کامبربچ هموار کرد.
۹) جانی لی میلر: نسخهای برتر از یک شرلوک هولمز آمریکایی
جانی لی میلر در نقش هولمز در سریال Elementary (۲۰۱۲–۲۰۱۹) با ترکیب دقت ذهنی و احساسات خام، جایگاه نهم را در بین بهترین نسخههای شرلوک به خود اختصاص داده است. او با انتقال هولمز به دنیای معاصر نیویورک و نمایش او به عنوان فردی در حال بهبود از اعتیاد، بعدهای آسیبپذیرتری از شخصیت را نشان داد که در نسخههای قبلی یا اقتباسهای دیگر کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. هولمز میلر تحت تأثیر حادثه قتل آیرین آدلر قرار داشت و سفرش به سمت بهبود همراه با دکتر واتسون، بخش مهمی از هویت عاطفی سریال شد. این مسیر، احترام به پیچیدگیهای شخصیت هولمز در آثار دویل را حفظ کرد و در عین حال، عمق روانشناختی مدرنتری به آن افزود، و نشان داد که میلر به انساننمایی این نابغه اغلب سرد و دورافتاده اهمیت میدهد.
ظاهر فیزیکی میلر، تفسیر او را متمایز میکرد: حرکات تند، رفتارهای نامنظم و انرژی بیقرارش، تصویر ذهنی تیز و سریع هولمز را تقویت میکرد. او هولمز را «نرمتر» و قابل دسترسیتر نسبت به نسخه بازیباز بندیکت کامبربچ در BBC نشان داد و به جای کت و شلوارهای مرتب، تیشرتهای گرافیکی و خالکوبیها را ترجیح داد. این سبک، ریشهدار بودن شخصیت در فضای خشن و پرتنش نیویورک را تقویت کرد، اما میلر همچنان احترام به ظرافت و وقار هولمز را حفظ کرد. رابطه او با واتسون بر پایه احترام متقابل و برابری فکری بنا شده بود و از کلیشههای رایج فاصله داشت، که این امر به عمق و اعتبار شخصیت کمک کرد.
اگرچه برخی طرفداران سنتی از ساختار اپیزودیک Elementary انتقاد داشتند، ثبات و استحکام میلر در طول هفت فصل، میراث او را تثبیت کرد. او بر همدلی و انساندوستی هولمز نسبت به قربانیان و افراد مظلوم تأکید داشت؛ ویژگیهایی که مستقیماً از داستانهای دویل گرفته شده بودند، اما در دیگر نسخهها کمتر دیده میشدند. طول عمر سریال نشان داد که هولمز مدرن میتواند فراتر از فضای لندن ویکتوریایی یا روایتهای پرزرق و برق بیبیسی بدرخشد و در میان تماشاگرانی که به داستانگویی شخصیتمحور علاقهمند بودند، جایگاه ویژهای پیدا کند. اگرچه تفسیر میلر به دلیل فاصله گرفتن از متانت فکری سنتی در رتبه نهم قرار میگیرد، اما شرلوک عاطفی و انسانی او همچنان به عنوان یک نوآوری قابل توجه باقی میماند.
کریستوفر لی: شرلوک هولمز با لمسی از خون دراکولا
کریستوفر لی در جایگاه هشتم فهرست بزرگترین بازیگران شخصیت شرلاک هولمز قرار دارد؛ رتبهای که حضور قدرتمند و احترام عمیقی که او به این شخصیت نشان داد، آن را تأیید میکند، حتی اگر کیفیت متنوع و گاهی ناپایدار اقتباسهایی که در آنها نقش آفرینی کرده است را در نظر بگیریم. با قد بلند و صدای قوی که حتی جسورترین مجرمان را متوقف میساخت، لی از نظر فیزیکی، توصیفات آرتور کانن دویل درباره هولمز را به طور قانعکنندهای بازتاب داد و برای این نقش، نوعی اقتدار ذاتی و رفتار اشرافی به ارمغان آورد. علاقه عمیق او به اسطورهشناسی هولمز نیز در اجراهایش مشهود بود؛ او نه تنها بازیگر بود، بلکه به نوعی ادای احترام به علاقهمندی مادامالعمر خود به این شخصیت میکرد.
لی برای نخستین بار در تولید مشترک آلمانی سال ۱۹۶۲ با عنوان Sherlock Holmes und das Halsband des Todes (که در سطح بینالمللی به عنوان Sherlock Holmes and the Deadly Necklace شناخته شد) نقش هولمز را بر عهده گرفت. این فیلم به دلیل دوبله ضعیف، بینی مصنوعی چشمگیر و داستانی که انتظارات منتقدان را برآورده نکرد، اغلب با بازیهایی «چوبی و غیرقابل باور» توصیف شد. دههها بعد، او با وقار بیشتری در دو فیلم تلویزیونی دهه ۱۹۹۰ به خیابان بیکر بازگشت: Sherlock Holmes and the Leading Lady (۱۹۹۱) و Incident at Victoria Falls (۱۹۹۲). در کنار پاتریک مکنِی، بازیگر مهربان و پدرانه، لی هولمز ظریفتر و خسته از دنیای عجیب و غریب را ارائه داد که درگیر رمز و رازهای اصلی، از جمله جاسوسی و الماسهای دزدیده شده، بود. اگرچه اجراهای بعدی او صدای غنی و تمرکز فولادین را نشان میداد، اما فیلمنامههای پیچیده گاهی مانع رسیدن به اوجهای متن اصلی میشدند.
ارتباط عمیق لی با جهان هولمز فراتر از خود کارآگاه بود. در نهایت، رتبهبندی او نشاندهنده دوگانگی جالب است: بازیگری که از نظر فیزیکی و صوتی کاملاً مناسب این نقش بود و درک عمیقی از هولمز داشت، اما در عین حال، پروندههای سینمایی او محدود ماندند و هرگز نتوانست از پتانسیل کامل خود یا تعهدش به میراث این کارآگاه بزرگ بهرهمند شود.
ایان مککلن: از نقشهای در ارباب حلقهها تا بازنشستگی در نقش شرلوک هولمز
ایان مککلن در نقش شرلوک هولمز در فیلم Mr. Holmes (۲۰۱۵) با رویکردی متفاوت، این کارآگاه نمادین را نه تنها از طریق استنتاجهای منطقی، بلکه با نمایش آسیبپذیری و دروننگری مجدداً تعریف میکند و جایگاه هفتم این فهرست را به خود اختصاص میدهد. کارگردانی بیل کاندون و اقتباس از رمان A Slight Trick of the Mind اثر میچ کالین، این فیلم مککلن را در نقش هولمز ۹۳ ساله در سال ۱۹۴۷ نشان میدهد؛ کسی که پس از جنگ بازنشسته شده و در مزرعهای در ساسکس به پرورش زنبور عسل مشغول است و با زوال عقل دست و پنجه نرم میکند. این هولمز با کاهش هوش افسانهایاش مواجه است و درگیر پروندهای حلنشده درباره زنی به نام آن کلموت میشود؛ داستانی غمانگیز که دیگر نمیتواند به خاطر آورد.
مککلن با ظرافت، نشان میدهد که زوال شناختی چگونه بر بدن ظریف او تأثیر میگذارد: دستهای لرزان، گفتار منقطع و سکوتهایی پر از وحشت که در تضاد با فلاشبکهایش به دوران اوج سرد و تیزش قرار دارد. ساختار دوخطی فیلم به مککلن اجازه میدهد دو مرحله تحولآمیز را به تصویر بکشد: هولمز میانسال، که در تحقیقات کلموت همچنان از قدرت و اقتدار برخوردار است، و هولمز سالخورده، که در پی راهنمایی پسر کنجکاوش، راجر، در جستوجوی رهایی است. این نسخه با حذف پیپ و جایگزینی آن با سیگار و تعویض کلاه با ژاکتهای کهنه، هولمز را به روشی بیسابقه انسانیتر نشان میدهد؛ تأکید بر پشیمانی او از تصویرسازیهای اغراقآمیز واتسون و اشتیاقش برای برقراری ارتباط عاطفی.
اجرای مککلن، در عین غمانگیزی، میراثی را نشان میدهد که بر پذیرش خطاپذیری و نه بر پیروزیهای کارآگاه تأکید دارد. در حالی که طرفداران سنتی ممکن است حس سرزندگی متنهای اصلی را از دست بدهند، لایهلایه بودن و ملانکولیک بودن بازی او، پایانبندی عمیقی برای اسطوره هولمز رقم میزند و نشان میدهد که عمق این شخصیت تنها محدود به استنتاج نیست، بلکه در قلمرو پیری و پشیمانی نیز گسترده میشود. این تصویرسازی، که به دلیل فاصلهگرفتن رادیکال از سنت در جایگاه هفتم قرار گرفته است، به خاطر ظرافت و طنین عاطفیاش فراموشنشدنی باقی میماند.
۶) کریستوفر پلامر: تفسیر منحصر به فرد از بزرگترین کارآگاه تاریخ
کریستوفر پلامر در نقش شرلوک هولمز در فیلم Murder by Decree (۱۹۷۹) با اجرایی جذاب و در عین حال ملانکولیک، جایگاه ششم را به خود اختصاص میدهد. این اثر هیجانی و جویمحور به کارگردانی باب کلارک، داستان هولمز را در مقابل قتلهای جک the Ripper قرار میدهد و در قالب روایتی سیاسی و مرتبط با فراماسونری و فساد سلطنتی، ترس و وحشت واقعی را به تصویر میکشد. شخصیت هولمز پلامر با وقار دروننگرانهاش متمایز است. لهجه تیز کانادایی و صدای آموزشدیدهاش در شیوه بازیگری، به نقش اقتداری اشرافی میبخشد، اما چشمانش در عین حال نشانگر همدردی عمیق است؛ بهویژه زمانی که با ضربههای روحی قربانیانی مانند آنی کروک روبرو میشود.
ارتباط پلامر با جیمز میسون، واتسون پدر، ستون فقرات فیلم است. عمق رابطه این دو شخصیت، بین گرمی و تنش، تعادل برقرار میکند و هولمز را در میان پیچوتابهای پروندههای پوچگرایانه، به وضوح بر اساس اخلاق واتسون استوار میسازد. برخلاف بسیاری از برداشتها، پلامر به همفکری و برابری فکری با واتسون تأکید دارد، حتی زمانی که اعتراف میکند. از نظر فیزیکی، او ظرافت هولمز را بدون خشکی بیش از حد به تصویر میکشد؛ حرکاتش روان است، وضعیت بدنش در خیابان بیکر آرام است، اما در کوچههای مهگرفته وایتچپل، همچون فنری جمعشده ظاهر میشود. هرچند توطئه فیلم با عناصر ماوراءطبیعه و خطر افراط در ملودرام همراه است، پلامر آن را با واقعگرایی روانشناختی کنترل میکند؛ بهویژه در صحنه نهایی مواجهه هولمز با چارلز وارن، که سرخوردگی او از مفهوم عدالت، بهطور تراژیک و ملموس نمایان میشود.
اگرچه فیلم Murder by Decree به دلیل طرح داستانی پیشبینیپذیر و گاهی یکنواختی در لحن، نسبت به دیگر اقتباسها در جایگاه پایینتری قرار دارد، اما تصویرسازی ظریف پلامر همچنان تاثیرگذار است. او نبوغ وسواسی هولمز را بدون نقص به تصویر میکشد و بر همدردی و خستگی اگزیستانسیالیستی شخصیت تأکید میکند؛ ویژگیای که بعدها در فیلم Mr. Holmes با بازی ایان مککلن بازتاب یافته است.
۵) واسیلی لیوانوف: با عشق بیپایان از روسیه
واسیلی لیوانوف در نقش کارآگاه محبوب ما در سریال تلویزیونی شوروی The Adventures of Sherlock Holmes and Dr. Watson (۱۹۷۹–۱۹۸۶) با تصویری که از موانع جنگ سرد فراتر رفت و به نمادی جهانی از کارآگاه آرتور کانن دویل تبدیل شد، مقام پنجم را کسب کرد. قابل ذکر است که بازی او منجر به دریافت افتخار بیسابقه عضویت در نشان امپراتوری بریتانیا (MBE) در سال ۲۰۰۶ شد، و او را تنها بازیگری کرد که توسط دربار بریتانیا برای تجسم این نماد انگلیسیتبار مورد تقدیر قرار گرفت؛ این گواهی بر اصالت و احترام عمیق او به نسخه اورجینال است.
هولمز او نه فردی غیرمتعارف و پرزرق و برق و نه ماشین یخزده، بلکه شخصیتی عمیقاً انسانی بود که با هوشی آرام، نافذ و صدای باریتون نرم، هم اقتدار اشرافی و هم گرمای درونی را منتقل میکرد. فیزیک لیوانوف کاملاً با توصیفات دویل منطبق بود؛ او لاغر، با نیمرخ شاهینوار، نگاهی خشن و توجهی دقیق به جزئیات رفتارهای هولمز داشت، از جمله نوازندگی ویولن و کشیدن پیپ، تحقیقات بیوقفه و احترام واقعی به متنهای اصلی. نکته مهم این بود که تفسیر لیوانوف بر ارتباط بینظیر او با دکتر واتسون، که ویتالی سولومین نقش آن را ایفا میکرد، استوار بود؛ شراکتی که به خاطر رفاقت عمیق، احترام متقابل و طنز ظریفش مورد ستایش قرار گرفت. این عمق اغلب به عنوان وفادارترین و عاطفیترین تصویر از دوستی افسانهای آنها شناخته میشود.
این سریال به کارگردانی ایگور ماسلنیکوف با وفاداری دقیق خود متمایز شد؛ به ویژه در قسمت The Hound of the Baskervilles، جایی که طبیعت خشن روسیه جایگزین دارتمور با صحنههایی ویرانگر و تنش گوتیک روایت دویل را تقویت میکرد. هولمز لیوانوف با ترکیبی از عزم فولادین و همدلی غیرمنتظره در این فضاها حرکت میکرد؛ به خصوص در تعاملاتش با قربانیان، بعدی را نشان میداد که در دیگر نسخهها کمتر دیده میشود. اجرای او به قدری با جوهره داستانهای دویل همراستا بود که حتی دختر نویسنده نیز از آن تقدیر کرد؛ و مجسمه مومی او اکنون در موزه شرلاک هولمز لندن قرار دارد.
بازیل راتبون: شوالیههای فراموششده شرلوک هولمز
بازیل راتبون در نقش شرلاک هولمز جایگاه چهارم این فهرست را به خود اختصاص میدهد، نه تنها به دلیل اهمیت نمادین آن بلکه به خاطر تاثیر عمیقی که در تثبیت تصویر بصری و صوتی این کارآگاه در ذهن جهانیان در طول چهارده فیلم بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۶ داشت. راتبون برای میلیونها نفر، هولمز شد؛ با چهره تیز، نگاه نافذ و صدای باریتون پرقدرتی که کاملاً توصیفات دویل از نبوغ «شاهینوار» او را بازتاب میداد. دقت فیزیکی او، چه در استنتاج سرنخها با تمرکز شدید و چه در مبارزه با شروران، هولمز را به شخصیتی پرقدرت و فعال تبدیل میکرد.
در کنار نیجل بروس، با نقش دست و پا چلفتی و دوستداشتنی واتسون، همکاری آنها برای دههها به عنوان نمونهای اولیه از رابطه کارآگاهی و دستیارش شناخته شد و بر جذابیت داستانهای سریع و ماجراجویانه به جای وفاداری کامل به متنهای اصلی تأکید داشت. در حالی که تصویر کمدی بروس اغلب از تصویر دکتر توانای سابق ارتش دویل فاصله میگرفت، رابطه آنها به طرز دیوانهواری محبوب شد و این زوج دوستداشتنی را در قالب سریالهای یونیورسال و قرن بیستم فاکس در میان مخاطبان جنگزده و مشتاق حفظ کرد. هولمز راتبون، شدت فکری را با گرمایی قابل توجه متعادل میکرد. استنتاجهای سریع او به نظر معتبر میآمد و در عین حال، جرقههایی از طنز خشک و نگرانی پدرانه در آثار او، به ویژه در «درندههای باسکرویل» (۱۹۳۹) و «ماجراهای شرلاک هولمز» (۱۹۳۹) که اوج این سریالها بودند و در آنها فضاسازی گوتیک با حضور مقتدر راتبون به چشم میخورد، دیده میشد.
با این حال، حجم بالای قسمتها و کاهش کیفیت در بخشهای بعدی، که هولمز را بیشتر به تبلیغات زمان جنگ و رمز و رازهای فرمولی سوق داد، از عمق شخصیت کاست و نبوغ او را به قدرتهای فوقبشری برای طرحهای ساده تبدیل کرد. خود راتبون از این نقش خسته شد و احساس میکرد در قالب آن گیر افتاده است، اما تعهد او در زمینه بصری و صوتی هرگز کاهش نیافت. میراث او در این نقش، متناقض است: او تصویری قطعی و ماندگار از هولمز خلق کرد که هنوز بر فرهنگ عامه تسلط دارد.
3) بندیکت کامبربچ: تصویر کامل و مدرن از شرلوک هولمز
بندیکت کامبربچ در سریال بیبیسی با عنوان Sherlock (۲۰۱۰–۲۰۱۷) با اجرای پرانرژی خود، شخصیت کارآگاه مشهور انگلیسی را برای دوران دیجیتال نوین بازآفرینی کرد و او را به یک «جامعهستیز عملکرد بالا» تبدیل نمود. نبوغ او در میان صفحات نمایش گوشیهای هوشمند و در فضای شهری لندن شکوفا شد. جایگاه سوم به سادگی متعلق به کامبربچ است؛ او توانست ویژگیهای اصلی شخصیت دویل را با همسویی با معاصر بودن، انرژی دیوانهوار و کمی بیگانه بودن، بهطور استادانه ترکیب کند. هولمز او استنتاجها را نه به سبک ویکتوریایی، بلکه با سرعتی سریع و مسلسلوار ارائه میداد و فرآیندهای فکریاش را از طریق گرافیکهای روی صفحه نمایش نشان میداد که ذهن پرتلاش و بیشازحد فعال او را منعکس میکرد.
این نسخه مدرن از هولمز، شاهکاری بینظیر بود که سریال Sherlock را به یک پدیده جهانی بدل کرد و کامبربچ را تقریباً در عرض یک شب به ستارهای بینالمللی تبدیل نمود. ارتباط عمیق و زمینی او با جان واتسون، شخصیت مارتین فریمن، لنگر عاطفی سریال بود؛ داستان آنها که بین تنشهای شدید و وفاداری عمیق در نوسان بود، جوهره شراکت افسانهای دویل را نشان میداد و با عناصر طنز و عاطفه مدرن تقویت شد. این نقش به عنوان یکی از بهترین ایفای نقشهای کامبربچ، مورد تحسین قرار گرفت. تفسیر او با عمقی بیسابقه، به بررسی پیچیدگیهای روانشناختی هولمز پرداخت و نه تنها تکبر فکری کارآگاه، بلکه آسیبپذیری، انزوای او و لحظات همدردی را به تصویر کشید.
اپیزودهایی مانند A Scandal in Belgravia، جنبههای اشتیاق عاشقانه را در زیر ظاهر یخی شخصیت نشان دادند، در حالی که The Reichenbach Fall و The Final Problem ظرفیت فداکاری او را مورد بررسی قرار دادند و لایههای عمیقتری به شخصیت افزودند که در اقتباسهای سنتیتر کمتر دیده میشود. این غنای روانشناختی، همراه با تجسم فیزیکی بینظیر کامبربچ، جایگاه او را در تاریخ تثبیت کرد. ایفای نقش او در این مجموعه جایزههای Emmy و BAFTA را برایش به ارمغان آورد. در نهایت، میراث کامبربچ در نقش هولمز بیانکار است؛ او توانست انعطافپذیری بیزمان این شخصیت را نشان دهد و بر فضای فرهنگی مسلط شود.
۲) پیتر کوشینگ: تجسمی فیزیکی و شگفتانگیز از کارآگاه داستانها
پیتر کوشینگ در نقش شرلاک هولمز با تصویری که به عنوان یکی از دستاوردهای برجسته در وفاداری به دیدگاه آرتور کونان دویل شناخته میشود، جایگاه ویژهای در تاریخ بازیگری این شخصیت دارد. او با تمرکز فکری، فیزیک شاهینوار و تعهد علمی در سه دوره متفاوت از سفر سینمایی هولمز، توانست جایگاه دوم را در میان بزرگترین بازیگران این نقش به دست آورد. کوشینگ برای نخستین بار در فیلم کمپانی Hammer Films با عنوان «کوهان سگ باسکرویل» (۱۹۵۹) کلاه کلاسیک هولمز را بر سر گذاشت؛ جایی که ویژگیهای لاغر و چشمان نافذ او کاملاً نمادینترین تصویرهای سیدنی پاژه را به ذهن متبادر میکرد. ارتباط قوی و وفادارش با آندره مورل در نقش واتسون، یکی از وفادارترین شراکتها در تاریخ هولمز، به قوت این شخصیت افزود.
اجرای او هوش تیز و برندهای را با لحظاتی از گرمای غیرمنتظره متعادل میساخت؛ به ویژه در اوج لحظههای گوتیک فیلم در دارتمور، جایی که فوریت او در مقابله با سگ شبحوار، انسانیت زیرین هولمز را در پسزمینه نشان میداد. هنگامی که BBC در دهه ۱۹۶۰ هولمز را برای تلویزیون بازآفرینی کرد، کوشینگ این نقش را پس از داگلاس ویلمر بر عهده گرفت و در ۱۳ قسمت، انرژی تازهای به آن بخشید؛ او با اصلاح دقیق فیلمنامهها و پایبندی کامل به دیالوگها و توصیفات اصلی دویل، احترام آکادمیک و نزدیکی به متن اصلی را حفظ کرد و اجرای او را از تفسیرهای دیگر متمایز ساخت.
این دقت در جزئیات فیزیکی و حرکات هولمز نیز در اجرای کوشینگ مشهود بود؛ چه در استنتاجهای سریع و متمرکز او و چه در حرکات وقار شکارچیوار، که بدن زاویهدار و دستهای بیانیاش، ذهن تیز و سریع شخصیت را به تصویر میکشید. آخرین اجرای او در فیلم تلویزیونی «ماسکهای مرگ» (۱۹۸۴) نشان داد هولمز مسنتر و خستهتر شده است، اما کوشینگ همچنان جرقه نبوغ را حفظ کرد؛ بهویژه در صحنههای مقابل واتسون، جایی که تاریخچه مشترک آنها با روایت غمانگیزی در هم تنیده شده است.
اگرچه اغلب به خاطر نقشهای ترسناک افسانهایاش در فیلمهای همر شناخته میشود، هولمز کوشینگ همچنان معیار اصلی برای اصالت و وفاداری به متون اصلی باقی میماند. پیش از هر بازیگر دیگری و قبل از هر تفسیر، این پیتر کوشینگ بود که شهرت فراگیر را برای این نقش به ارمغان آورد.
جرمی برت: شوالیه بینظیر و همیشگی در دنیای شرلوک هولمز، نماد بینظیر و فراموشنشدنی این کاراکتر کلاسیک.
جرمی برت به عنوان اوج اقتباس شخصیت شرلوک هولمز شناخته میشود؛ ترکیبی بینظیر از وفاداری بیحد و مرز، عمق روانشناختی و اجرای پرانرژی که این کارآگاه را برای نسلها در خاطرها ماندگار کرده است. در طول ۴۱ قسمت و پنج سریال برای Granada Television از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۴، برت تنها نقش هولمز را بازی نکرد؛ بلکه او به شرلوک تبدیل شد! او به اندازهای در غرق شدن در دنیای آرتور کونان دویل غرق شد که اجرای او هنوز معیار سنجش برای دیگر بازیگران این نقش است. هولمز برت شخصیتی پر از تناقضها بود: دمدمیمزاج اما دقیق، سرد و یخزده در تفکر اما سرشار از انرژی دیوانهوار، اشرافزاده اما توانمند در پریدن از روی مبلمان یا چمباتمه زدن در کوچههای آلوده با همان قاطعیت.
صدای او، که طی سالها آموزش در هنر شکسپیر تقویت شده بود، وضوحی تیز و برنده به استنتاجهای هولمز میداد؛ صدایی که میتوانست در یک لحظه از طعنهای خشک به غرشی شدید تبدیل شود. برت در تعهد خود به نقش، مرز وسواس را در نوردید! این ویژگی در نبوغ هولمز نیز به کار گرفته شد. او یک دفتر ۷۷ صفحهای درباره خیابان بیکر نگه میداشت که تمام جزئیات مربوط به عادات هولمز، از ترجیحات تنباکو تا تکنیکهای ویولن، در آن ثبت شده بود و به فیلمنامهنویسان مشهور تأکید میکرد که به متن اصلی دویل وفادار بمانند و حتی جزئیات کوچک را اصلاح کنند.
برت که آشکارا با اختلال دوقطبی دست و پنجه نرم میکرد، از تجربیات شخصی خود بهره برد تا نوسانات خلقی هولمز را به طور اصیل و نگرانکنندهای به تصویر کشد. او اعتراف کرد که هولمز برایش «نیمه تاریک ماه» شد؛ نقش آنچنان فراگیر که خوابهایش را پر کرده بود و تنها با عبارات «You Know Who» یا «Him» به او ارجاع میداد. این آسیبپذیری، هولمز را بدون نرم کردن لبههای تیزش، انسانیتر نشان میداد؛ برت میتوانست بیرحم باشد، اما همزمان جرقههایی از همدردی، به ویژه نسبت به قربانیان بیعدالتی، در او دیده میشد. رابطه او با واتسون، شخصیتی که ادوارد هاردویک یا در نسخههای قبلی دیوید برک بودند، همچنان بینظیر است و اصل این همکاری را نشان میدهد: واتسون نقش توازندهندهای برای هوش الماسگونه هولمز بازی میکند.