علی دایی: زندگی مرفه حق من است و همواره به فکر کمک به مردم هستم

اسطوره فوتبال ایران که در حال حاضر ابعاد متفاوتی از شخصیت اجتماعی‌اش را نشان می‌دهد

یک بخش از سخنان علی دایی را بازنویسی کن.

ما در این دنیا آمده‌ایم تا دست یکدیگر را بگیریم و با هم در ساختن آینده‌ای بهتر سهم داشته باشیم. می‌توانیم بهشت و جهنم‌مان را در همین دنیا رقم بزنیم و نقش خود را در آن ایفا کنیم. مادر گفتاری داشت که مسئولیت من را بر دوشم سنگین‌تر کرد، و از همه مردم ایران عذرخواهی می‌کنم. من فردی با امکانات محدود هستم و درخواست‌های زیادی از من می‌شود؛ چنانکه اگر تمام دارایی‌ام را بفروشم، نمی‌توانم بیش از دو روز پاسخگوی نیازهای هموطنانم باشم. این درد همیشگی در سینه‌ام است، چون همواره از خدا خواسته‌ام که مردم کشورم در رفاه و آسایش باشند. من تنها به اندازه توانم برای رفع مشکلات مردم تلاش می‌کنم و این، حداکثر کاری است که از عهده‌ام برمی‌آید. دلم می‌سوزد وقتی قضاوت‌هایی درباره من می‌شود؛ کسی نوشته بود که من در پنت‌هاوسی ۱۴۰۰ متری و چند هزار متری زندگی می‌کنم. باید بگویم با وجود زحماتی که کشیدم، حق دارم زندگی مرفه‌ای داشته باشم، اما من در چنین خانه‌ای زندگی نمی‌کنم. خانه من ۴۱۸ متر است. اگر می‌خواستم زندگی متفاوتی داشته باشم، شاید چند برج ۲۰ طبقه ساخته بودم، اما همیشه ترجیح داده‌ام سالم زندگی کنم، چون این سلامت، آینده فرزندانم را تضمین می‌کند. من به باورهایی اعتقاد دارم که شاید بعضی‌ها بخندند؛ مثلا نانی که سر سفره می‌گذاریم، نشان می‌دهد مسیر زندگی بچه‌هایم چگونه خواهد بود. خدا را شکر می‌کنم که تاکنون هیچ مال حرامی سر سفره‌ام نبوده و دنبال سوءاستفاده نبوده‌ام، چون نمی‌خواهم در این سن اشتباه کنم.

در مورد احساس‌تان درباره پدر و مادر چه نظری دارید؟

همیشه گفته‌ام و باز هم می‌گویم، پدر و مادر موجوداتی هستند که تنها یک بار در زندگی‌مان هستند؛ سرمایه‌ها و فرشته‌هایی که باید قدرشان را بدانیم. شما می‌توانید چیزهای زیادی داشته باشید، اما پدر و مادر یکی هستند و سرمایه‌ای بی‌قیمت که تکرارناشدنی است، به‌خصوص پدر و مادر من. هرچه دارم، از آن‌ها دارم. تحصیلاتم را برای پدرم خواندم چون از کودکی می‌گفت باید مهندس شوی. مادرم بی‌سواد است، اما فهم و شعور او از بسیاری افراد که لقب‌هایی مانند دکتر یا مهندس دارند، بالاتر است. (با بغض) شاید باور نکنید، اما هنوز در بسیاری از روزها احساس می‌کنم پدرم برایم دعا می‌کند.