کد خبر: 7145

مرگ شهرام شاهرختاش، درد و بی‌اعتنایی نظام فرهنگی

"مرگ شهرام شاهرختاش و نابرابری‌های فرهنگی؛ داستان تلخ بی‌توجهی و نادیده‌گرفتن هنرمندان فقیر در ایران"

در مرگ شهرام شاهرختاش، تلخی و بی‌تفاوتی نظام ادبیات و سیاست را می‌فهمم؛ زندگی سخت است، کاش پوزخند نمی‌زدند و مرگ، آغاز آرامش بود.

"مرگ شهرام شاهرختاش و نابرابری‌های فرهنگی؛ داستان تلخ بی‌توجهی و نادیده‌گرفتن هنرمندان فقیر در ایران"

سید اکبر میر جعفری، شاعر و عضو شورای شهر تهران، در نامه‌ای سرشار از احساس و انتقاد، به وضعیت نامناسب پیکر شهرام شاهرختاش اشاره می‌کند. او با بیان اینکه دارای نشان درجه یک هنری است، پیشنهاد می‌دهد اگر این نشان به اعتبار خود، حق داشتن قبر در گورستانی را به او می‌دهد، آن را به پیرمرد شاعری که چند روز است جنازه‌اش بر زمین مانده است، بدهند. در صورت پیدا نشدن فردی که پیکر آن مرد را به خاک بسپارد، او خود را آماده است که پیکر خود را در زمین زادگاهش، در منطقه‌ای بدون قبرستان و رایگان، دفن کند.

در ادامه، میر جعفری به وزارت ارشاد ایران و سیاست‌های آن در اعطای نشان‌ها اشاره می‌کند و می‌پرسد آیا اگر چند نفر شهادت دهند که فردی شایسته دریافت نشان درجه یک است، او را همان‌طور دریافت می‌کند؟ او با کنایه می‌گوید که پیکر شهرام شاهرختاش هفته‌ای است در سردخانه‌ها سرگردان است و زنی که نسبتی با او ندارد، تلاش می‌کند او را با احترام به خاک بسپارد، اما این کار هنوز محقق نشده است. او آرزو می‌کند که بتواند به او کمک کند و از دوران جوانمردی زنان سخن می‌گوید.

در بخش دیگری، میر جعفری خاطره‌ای از دیدارش با وزیر ارشاد زمان خودش، سید عباس صالحی، نقل می‌کند. او برای حل مشکل بیمه یکی از پیشکسوتان شعر و ادبیات به دفتر وزیر می‌رود و مسئول دفتر او با کنایه می‌پرسد که این فرد چند سال دارد، و پس از پاسخ، می‌گوید که بیمه برای افراد مسن کاربرد ندارد، در حالی که چنین برخوردی او را آزرده خاطر می‌کند. او نتیجه می‌گیرد که نظام و دولت بیشتر به افراد شناخته‌شده و مشهور اهمیت می‌دهند و این بی‌توجهی، چرایی تنهایی و سختی‌های شهرام شاهرختاش را روشن می‌کند.

میر جعفری تأکید می‌کند که چرا حتی بزرگان ادبیات هم نمی‌توانند کاری از پیش ببرند و این نشان می‌دهد که در دنیای سیاست و اقتصاد، شاعران و نویسندگان در نظر گرفته نمی‌شوند و تنها ابزار و «ماشین اسقاطی» هستند. او با ناراحتی می‌افزاید که وقتی خبر درگذشت شاهرختاش را می‌شنوند، برخی با صدای بلند می‌گویند «راحت شد»، و این نشان می‌دهد که مرگ، تنها راه رهایی است.

در پایان، او با لحنی تلخ و انتقادی، بر این نکته تأکید می‌کند که در دنیای امروز، اهل هنر و ادب در نگاه اهل سیاست و اقتصاد، ارزشی ندارند و این واقعیت تلخ، سهم ما از هستی است.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار