درگذشت بهرام بیضایی؛ اسطوره هنر ایران در آمریکا
بیوگرافی کامل و زندگی خصوصی بهرام بیضایی، افتخارات، علت فوت و تصاویر خصوصی| تحلیل آثار و تأثیر فرهنگ ایرانی در سینما و تئاتر
بیوگرافی کامل و تأثیرگذار بهرام بیضایی، کارگردان و هنرمند برجسته ایران، مروری بر زندگی، آثار، فرهنگ و درگذشت او
بهرام بیضایی در تاریخ ۵ دی ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد. خانواده بیضایی از نسلهای قبل در عرصه هنر و ادبیات فعالیت داشتهاند. برای نمونه، پدرش، میرزا نعمتالله بیضائی آرانی، که با تخلص «ذکائی» شناخته میشد، کوچکترین برادرِ خانواده ادیب بیضایی بود. با این حال، نام هنری این خانواده نشان دهنده زندگی راحت و آسان آنها نبوده است و دوران کودکی بهرام با فقر و تنگدستی سپری شد.
شروع دوره تحصیلی
کودکی بهرام بیضایی با سقوط دولت مصدق همزمان بود. او در این زمان وارد مدرسه شد و تحصیلات خود را در تهران ادامه داد. هرچند بهرام شاگردی ممتاز نبود و نمرههای خوبی نمیگرفت، اما در همان دوران با افرادی همدوره شد که در آینده به نویسندگان و ادیبان برجستهای تبدیل شدند. از جمله این افراد میتوان به داریوش آشوری، عبدالمجید ارفعی، نادر ابراهیمی و نوذر پرنگ اشاره کرد.
دانشگاه زبان و ادبیات

پس از قبولی در کنکور، بهرام بضایی وارد دانشگاه ادبیات تهران شد و شاگرد استاد بزرگ زبان فارسی، استاد معین، گردید. در همان دوران تصمیم گرفت برای تأمین مخارج زندگی و کسب درآمد، شغلی نیز داشته باشد. بنابراین، او در شرکت ثبت و احوال مشغول به کار شد.
با این حال، بهرام بیضایی نه تنها درس نخواند، بلکه در کار هم فعالیت چندانی نداشت. او در این باره گفته است: «ادبیات، آن هم با هدف اینکه در آن نمایشنامهنویسی آموزش ببینم، وارد دانشگاه شدم. اما وقتی دیدم خبری از آموزش نیست، از آنجا بیرون آمدم. در همان سال یا شاید زودتر، با آشنایی با اساطیر یونان و روم، که شجاعالدین شفا
شروع فعالیت در عرصه سینما

بیضایی فعالیت خود در زمینه نوشتن نقد، پژوهش و مطالب پراکنده درباره تئاتر و سینما را از سال 1338 آغاز کرد. او در این سالها مقالاتی در نشریاتی مانند علم و زندگی، هنر و سینما، آرش و دیگر نشریات منتشر کرد. در سال 1340، او مقالاتی درباره موسیقی فیلم در مجله موزیک ایران نوشت و در سال 1341، پژوهشهای خود در حوزه تئاتر ایرانی را در همان مجله منتشر کرد. در همان سال، او به اداره هنرهای دراماتیک دعوت شد و به آنجا منتقل گردید. همچنین، همزمان با این فعالیتها، به گروه هنر ملی پیوست.
نوشتن نمایشنامه
آغاز دهه ۳۰، نقطه عطفی در تاریخ هنر ایران بود. در این دوره، نویسندگان، شاعران و مترجمان فعالیتهای خود را آغاز کردند و آثار درخشانی در حال انتشار و چاپ بودند. در این زمان، بهرام بیضایی تحت تأثیر دوستانش وارد عرصه نوشتن شد.
در سال ۱۳۴۱، او اثر «عروسکها و غروب در دیاری غریب» را نگارش کرد و در سال بعد، «قصّهی ماه پنهان» را به این مجموعه افزود. این سه اثر در قالب یک کتاب مجموعه نمایشنامههای عروسکی منتشر شدند.
همچنین، در سال ۱۳۴۱، بیضایی با استفاده از یک دوربین عکاسی قرضی، فیلمی کوتاه به مدت چهار دقیقه به صورت سیاهوسفید ساخت و آن را به دوستانش نشان داد. اما از آن زمان تا سال ۱۳۴۹، فرصت مناسبی برای فیلمسازی پیدا نکرد و بیشتر بر نگارش نمایشنامه و گاه کارگردانی نمایش در گروه هنر ملی تمرکز کرد.
نمایش اولیه و شروع شهرت

در طول سالهای فعالیت هنری خود، بهرام بیضایی اثری درخور تحسین در قالب نمایشنامه خلق کرد. نمایشنامه «پهلوان اکبر میمیرد» که در تئاترهای سرتاسر کشور به اجرا درآمد، توانست توجه مقامات بلندپایهای چون نخستوزیر و پادشاه را جلب کند و آنها نیز این اثر را از نزدیک مشاهده کردند. استقبال بینظیر مردم از این نمایش باعث شد تا بهرام بیضایی به عنوان یکی از نویسندگان برجسته در عرصه تئاتر ایران شناخته شود.
در خلال اجرای نمایشهای گروه هنر ملی در آبادان، بیضایی با منویروزیر رامینفر، خواهرزاده عباس جوانمرد و بعدها از کارکنان انتشارات دماوند، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای نیلوفر (۱۳۴۵)، ارژنگ (۱۳۴۶، که در صد روزگی درگذشت) و نگار (۱۳۵۱) بود. همچنین، نمایشنامه «دنیای مطبوعاتی آقای اسراری» که در همان سال نوشته شده است، از دیگر آثار او محسوب میشود.
شروع فعالیت در زمینه فیلمسازی و تدریس در دانشگاه
با فرا رسیدن دهه 50، دوره فیلمسازی بهرام بیضایی آغاز شد. او اولین فیلم بلند خود را در سال 1350 با عنوان «رگبار» ساخت. این اثر مورد تحسین قرار گرفت، اما در زمینهٔ تجاری چندان موفق نبود. داستان فیلم دربارهٔ یک مثلث عشقی در محلهای فقیرنشین در اواسط قرن چهاردهم هجری خورشیدی است.
در سال 1352، بیضایی از اداره برنامههای تئاتر (که قبلاً «ادارهٔ هنرهای دراماتیک» نام داشت) به دانشگاه تهران منتقل شد. او که از سال 1348 در این دانشگاه تدریس میکرد، به عنوان استادیار تماموقت نمایش در دانشکدهٔ هنرهای زیبا و مدیر دپارتمان هنرهای نمایشی فعالیت خود را ادامه داد.
مرگ یزدگرد، اوج شکوه و عظمت در تاریخ هنر ایران

در سال ۱۳۵۷، انقلاب اسلامی در ایران رخ داد. پس از انقلاب، وضعیت هنری کشور برای مدتی نامشخص باقی ماند. با این حال، بهرام بیضایی توانست نمایشنامه «مرگ یزدگرد» را بنویسد و آن را روی صحنه ببرد. این نمایشنامه بر اساس داستان یزدگرد سوم است که از جنگ مسلمانان با مرو فرار میکند و در آسیابی پناه میگیرد. روایت داستان از دیدگاه آسیابان، همسرش و دخترشان صورت میگیرد و هر یک دیدگاه متفاوتی ارائه میدهند. لازم به ذکر است که در سال ۱۳۶۰، بیضایی فیلمی بر اساس این نمایشنامه ساخت.
مهاجرت از ایران و بازگشت مجدد
در سال ۱۳۶۷، بیضایی داراییهای خود را به تدریج در تهران فروخت و همراه خانواده راهی آلمان شد. در آنجا ویزای سوئد گرفت تا به همسر و دختر دومش، سوسن تسلیمی و دخترش ملحق شود.
در یک زمستان سرد شمالی، پس از پیاده شدن از قطار در دانمارک، مجبور شد تا مرز سوئد پیاده برود و در مقصد دچار کمردرد شد و در بیمارستان بستری گردید. علیرضا مجلل اشاره کرده است که بیضایی در سوئد در پی ساخت فیلم سینمایی بود، اما علیرغم سابقه جشنوارهای و بینالمللیاش، مورد حمایت قرار نگرفت. در نهایت، یکی از پروژههایش را به عنوان یک اثر نیمهبلند چهلوپنج دقیقهای تصویب کردند، که بیضایی خود شخصاً آن را پیگیری نکرد. او در نهایت از این مهاجرت پشیمان شد و سال بعد به تهران بازگشت؛ وقتی به فرودگاه مهرآباد رسید، حتی پول کرایه تاکسی برای رفتن به خانه پدری نداشت.
در همین زمان، به دلیل ناهماهنگی میان زندگی کاری و خانوادگیاش، از منوژه رامینفر، همسر اولش، جدا شد. در مستند «عیار تنها» او از عشق به هر دو همسرش سخن گفته و تأکید کرده است که دلیل جدایی از همسر اولش این بود که او نمیخواست بیضایی در حوزه سینما و تئاتر فعالیت کند.
ساخت فیلم درباره سگکشی

پس از نوشتن و ترجمه چندین اثر و اعمال محدودیتها، بهرام بیضایی ایران را مجدداً ترک کرد. اما با روی کار آمدن محمد خاتمی، او بار دیگر به کشور بازگشت و پس از دریافت مجوز، فیلم «سگکشی» را ساخت.
«سگکشی» یک فیلم سینمایی در ژانر تریلر جنایی با عناصر نئو-نوآر است که ساخته بهرام بیضایی در سالهای ۱۳۷۸ و ۱۳۷۹ است؛ این فیلم در سال ۱۳۸۰ در سینماهای ایران اکران شد و به پرفروشترین فیلم سال تبدیل شد. این اثر از فیلمهای برجسته «سینمای معترض اجتماعی» محسوب میشود و برخی منتقدان ایرانی وجوهی از آن را با آثار کلاسیک تاریخ سینما مقایسه کردهاند. همچنین، بنیاد فیلم بریتانیا «سگکشی» را به عنوان یکی از بهترین تریلرهای تاریخ سینما شناخته است.
اخذ عنوان دکترای افتخاری

در سال 1395، بیضایی به دلیل مشغلههای مربوط به تمرین نمایش «طربنامه»، پیشنهاد دریافت دکتری افتخاری از دانشگاه سنت اندروز را نپذیرفت. اما در سال بعد، در همان دانشگاه حضور یافت و در مراسمی پس از نیمروز اول تیرماه، به مینگیس کمبل به عنوان دکترای عالی ادبیات افتخار داده شد. پس از این مراسم، سمپوزیومی چندروزه در بررسی آثار او در همان دانشگاه برگزار شد.
در شهریور 1399، فیلمنامه «ماهی» و در مرداد 1402، نمایشنامه «مجلس شبیه» منتشر شدند. همچنین، در این مدت، آثار استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین، که از سال 1383 نوشته شده بودند و در ایران مجوز نشر نگرفته بودند، در سان فرانسیسکو منتشر شدند.
هنر چه مفهومی دارد؟ چرا به سراغ سینما میرویم؟
شاید هرگز نتوان تعریفی کامل و دقیق از آن ارائه داد؛ این نوع تفکر پالایشیافته انسان است که در قالبی مشخص میگیرد و به راحتی میتوان آن را با دیگران به اشتراک گذاشت. به نظر من، نباید در پی یافتن تعاریف دقیق بود.
در سینما، نوعی از زندگی جاری است که در دنیای واقعی وجود ندارد. در سالن سینما، تاریکی حاکم است؛ در آنجا، از کسی نمیپرسند که تو کیستی و چه دلیلی برای حضور داری. در سینما، رویدادهایی اتفاق میافتد که در زندگی روزمره ما وجود ندارند؛ این بود که به سینما علاقهمند شدم. اما اینکه چرا کارگردان شدم، شاید اشتباهی باشد که مرتکب شدهام.
تاثیر فرهنگ ایرانی بر هنر فرهنگ ایرانی نقش مهمی در شکلگیری و توسعه هنر در این سرزمین داشته است. ارزشها، باورها و سنتهای ایرانیان در هنرهای مختلفی چون معماری، نقاشی، شعر و موسیقی تجلی یافته است و به آن هویتی منحصر به فرد بخشیده است. این تاثیرات در طول تاریخ موجب غنای فرهنگی و هنری ایران شده و میراثی ارزشمند برای نسلهای آینده به جای گذاشته است.

در ایران، هیچ نوع آداب و رسوم مشخص و یکسانی برای مردم وجود ندارد؛ زیرا آداب و عقاید مردم در مناطق مختلف کشور متفاوت است. در حال حاضر، رسانههایی مانند رادیو و تلویزیون تلاش کردهاند تا مردم را به سمت همفکری و همدلی هدایت کنند، اما بومیت یا فرهنگ بومی هر منطقه به تنهایی مسیر خود را طی میکند. زبان و موسیقی هر منطقه هویت خاص آن منطقه را آشکار میسازد.
فرهنگ عمومی با طبیعت و آیینهای مرتبط با کشاورزی و دامداری در هم تنیده است و به زمین مربوط است. بسیاری از این آیینها به مرور زمان با رویدادهای جدید تغییر یافتهاند تا زنده بمانند. برای نمونه، با ورود اسلام، بسیاری از سنتهای قدیمی ناپدید شدند، اما برخی آیینها شکل اسلامی به خود گرفتند. در واقع، بسیاری از آیینهای اسلامی فعلی، ریشه در هزاران سال قبل دارند. ما و شما نگاه متفاوتی به این آیینها داریم؛ دیدگاه شما ممکن است ناراحتکننده باشد. به نظر من، در بخشهایی از این سرزمین، حرکت تاریخ متوقف شده است، و همینطور آیینها که رو به زوال رفتهاند و خلاقیت خود را از دست دادهاند.
برای من، فرهنگ ایران ارزش زیادی دارد.
فرهنگ ایران برای من اهمیت زیادی دارد؛ به همین دلیل در آثارم از دیالوگهای فرهنگی استفاده میکنم تا زبان فرهنگی مردم بیشتر شناخته شود. تاکنون کسی فرهنگ مردم روستاهای ایران را به طور کامل شرح نداده است.
ما با فال گرفتن از حافظ یا خواندن اشعار او سعی در نشان دادن فرهنگ نداریم؛ بلکه اینها تنها ریتمهایی هستند که در زندگیمان نقش دارند. در حالیکه درباره معنویت صحبت میکنیم، باید بدانیم که در عین حال مادیترین مردمی هستیم که میتوان شناخت.
در واقع، در مادیترین جهان زندگی میکنیم. تفاوت زیادی میان آنچه در جامعه ما رخ میدهد و آنچه به زبان آورده میشود وجود دارد. در زمانی، من از فرهنگ رسمی فاصله گرفتم و روی فرهنگ عامه تمرکز کردم، چون متوجه شدم بخش بزرگی از مردم بیسوادند و سعدی و حافظ را نمیشناسند.
ما در جهانی زندگی میکنیم که بیشتر بر پایه سطحی بودن و بیارتباطی با فرهنگ اصیل است، و تنها تعداد کمی از مردم در این زمینه فعال هستند. این در حالی است که فرهنگ غنی و اصیل ما در فقر به سر میبرد و کمتر کسی آن را میشناسد.
دیدگاه بهرام بیضایی درباره فیلمها و کارهای کوروساوا

من خیلی از فیلمهای کوروساوا را نمیپسندم، به جز چندتایی مانند هفت سامورایی، سرزمین خون و راشومون. زمانی که هفت سامورایی را دیدم، هنوز بسیاری از فیلمهای خارجی را تماشا نکرده بودم. این فیلم در آن زمان یک پدیده بود که با تمامی پدیدههای دیگر قابل مقایسه نبود. یکی از بازیگران معروف آن زمان به من گفت که در چین و ژاپن هنر تئاتر وجود ندارد. تمام احترام و ارتباط من با کوروساوا به خاطر این لحظه استثنایی است.
هفت سامورایی یک اثر بینظیر در زمینه ساخت و عوامل تولید است. پس از تماشای آن، فهمیدم که میتوان برخلاف تصور رایج، فیلمهایی ساخت که روی پرده ظاهر نمیشوند. سبک بازی من در فیلمها هیچ شباهتی به آثار کوروساوا ندارد. ریشههای فیلمهای او در تئاتر نو و تئاتر کابوکی ژاپن است، موضوعی که من در مورد تئاتر ژاپن تحقیق کردهام. از این رو، فیلمهای کوروساوا را بهتر درک میکنم.
فیلمهایی که بهرام بیضایی آنها را دوست دارد و به تماشای آنها علاقهمند است
بهرام بیضایی معتقد است که هر فیلم خوب و هر فیلمساز برجستهای که مورد علاقهاش است، نقش مهمی در دنیای سینما دارند. او میگوید که هر فیلمسازی در یکی یا دو اثرش تاثیرگذار است، نه در تمامی آثارش؛ مثلاً هیچکاک، جان فورد، مارسل افولس، و با اکثریت آثارشان، یا چاپلین، گریفیث و آیزنشتین. او از این بزرگان قدردانی میکند و معتقد است که مدیون آنها است؛ اینها تمام معلمهای او هستند. بیضایی در سال ۱۹۸۳، فیلم «میزوگوچی» را دید و از آن بسیار خوشش آمد. همچنین، او اشاره میکند که چند پلان یا سکانس در فیلم «ضربه شیطان» ساخته او، به اندازه تجربههای سینمایی دنیا ارزش دارد، مانند «طناب» یا «بیگانه».
صنعت سینمای ایران در اختیار قاچاقچیان قرار دارد.
سینمای ایران در جشنوارهها به محدودیتهای کمتری در حوزه فیلمنامه و بهویژه پرداختن به مسائل داخلی نیاز دارد. در حال حاضر، سینما تنها به موضوع قاچاقچی محدود شده است؛ اگر قاچاقچیها نبودند، سینما چه چیزی برای گفتن داشت؟ قیود زیادی بر آن تحمیل شده است؛ اما بدون آزادی، نمیتوان به پرواز درآمد. کسب جوایز در جشنوارههای خارجی تنها نوعی دلخوشی است و نباید آن را امتیاز بزرگی محسوب کرد، چرا که در واقع قمار است؛ جشنوارهها اهمیت چندانی ندارند. مردم به تماشای فیلم نیاز دارند. بنابراین، سینما باید از محدودیتهای فعلی خود رها شود.
ای کاش از سینما دست برداشته بودم.

نمیدانید چه زمانی در سینما از من گرفتند، و چگونه کارهایم ناتمام ماندند. فقط در تلاش بودم که فیلم بسازم، و کاش اصلاً این مسیر را رها میکردم. سانسور هرگز بزرگترین مشکل من نبود؛ زیرا میتوان با آن مقابله کرد، اما دشمنی دوستان قابل تحمل نیست. من میتوانم صدای اعتراضم را علیه سانسور بلند کنم، اما در برابر دشمنی دوستان بیپناه هستم. کشورمان به امید نسل جوانش زنده است، و این نسل با همه کجرویها، همچنان خود را نگه میدارد و ادامه میدهد.
احساس میکنم دلم برای وطنم ایران تنگ شده است.
هنگامی که با مژده صحبت میکنم و قصد دارم بگویم اینجا، اغلب اشتباهاً تهران را ذکر میکنم. او به من میگوید: «بهرام، ما الان در تهران نیستیم»، و من هر بار فراموش میکنم که در تهران نیستم. برای خودم اتاق کاری ساختهام که در آن احساس میکنم در وطنم هستم.
حتی در حال حاضر که در آمریکا هستم، اگر آن داستانها نبود، دلم میخواست در ایران باشم. آنجا کشور، زندگی و فرهنگی است که من متعلق به آن هستم و احساس میکنم باید در آنجا باشم، هرچند که خیلی اذیت شدهام.
مژده شمسایی درباره عشق بیضایی به ایران میگوید: «عشق او به ایران روزبهروز بیشتر میشود، بهطوری که گاهی اوقات نام ایران اشک در چشمانش میآورد. کسی را ندیدهام که اینقدر به وطنش علاقهمند باشد.»
او یادآوری میکند که در آن زمانها هر کتابی که نسخهای در ایران نداشت، آن را تهیه میکرد؛ نه فقط برای اینکه خودش داشته باشد، بلکه برای اینکه نسخهای در ایران باشد. او از دیدن درختان خشکشده و ساختمانهای ناپسند که در حال ساخت بودند، ناراحت میشد، چون احساس میکرد این چیزها، شهر و کشورش را نابود میکنند و این موضوع او را آزار میداد.
فوت شد
بهرام بیضایی، کارگردان، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، پژوهشگر و یکی از چهرههای برجسته سینما و تئاتر ایران، در روز پنجم دیماه 1404 (26 دسامبر 2025 میلادی)، همزمان با هشتاد و هفتمین سالگرد تولدش، در آمریکا درگذشت.
خبر درگذشت او ابتدا توسط گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد اعلام شد، جایی که در پانزده سال اخیر به عنوان استاد و همکار فعالیت داشت. مژده شمسایی، همسر ایشان، این خبر را تأیید کرد. بر اساس برخی گزارشها، مرگ او پس از تحمل دورهای بیماری روی داد.