کد خبر: 62131

تحلیل انتقادی مستند پگاه آهنگرانی و قهرمان‌سازی سطحی

تحلیل انتقادی مستند پگاه آهنگرانی درباره ترانه علیدوستی و نقش رسانه‌های غربی در قهرمان‌سازی‌های سطحی

تحلیل انتقادی مستند پگاه آهنگرانی درباره ترانه علیدوستی، قهرمان‌سازی سطحی و نقش رسانه‌های غربی در روایت‌های سیاسی و فرهنگی.

تحلیل انتقادی مستند پگاه آهنگرانی درباره ترانه علیدوستی و نقش رسانه‌های غربی در قهرمان‌سازی‌های سطحی

این اثر تنها یک موضع سیاسی سوژه‌اش نیست، بلکه رابطه نادرست آن با صداقت، روایت و مخاطب را نیز نشان می‌دهد. فیلم از همان ابتدا با فرضیه‌ای تثبیت‌شده حرکت می‌کند: «ترانه علیدوستی به‌عنوان قهرمان». این فرض هرگز مورد چالش قرار نمی‌گیرد و مستند به جای حرکت از پرسش به پاسخ، از پاسخ به تأیید می‌رسد. چنین رویکردی، امکان کشف حقیقت را از مستند سلب می‌کند و آن را به بیانیه‌ای تصویری تقلیل می‌دهد؛ بیانیه‌ای که قرار نیست حقیقتی را روشن کند، بلکه فقط تصویری مطلوب از سوژه‌اش به دیگران ارائه می‌دهد.

یکی از مهم‌ترین ضعف‌های مستند ترانه، تناقض‌های حل‌نشده در روایت شخصی سوژه است. نمونه شاخص، ویدئویی است که چند لحظه قبل از انتشار پست معروف «زن، زندگی، آزادی» ضبط شده و در فیلم نمایش داده می‌شود. این ویدئو از نظر قاب‌بندی، میزانسن، زاویه دوربین و کیفیت ضبط، به هیچ‌وجه شبیه یک ثبت اتفاقی یا خودانگیخته نیست. همه چیز به‌طور کنترل‌شده، آگاهانه و آماده برای مصرف رسانه‌ای به نظر می‌رسد؛ گویی سوژه از قبل می‌دانسته این تصاویر روزی در یک روایت «تاریخی» به کار گرفته خواهند شد. در اینجا دقیقاً همان نقطه‌ای است که مستندساز باید توقف کند و توضیح دهد، اما اثر ترجیح می‌دهد سکوت کند. نکته عجیب این است که علیدوستی کمی بعدتر در بخش دیگری از مستند تأکید می‌کند که هنگام بازداشت، اطلاعات تلفن همراهش را حذف کرده است. پرسش طبیعی و حرفه‌ای این است: اگر داده‌ها پاک شده‌اند، این ویدئو چگونه وارد مستند شده است؟ نسخه پشتیبان کجا نگهداری می‌شده؟ چه کسی آن را حفظ کرده؟ و چرا این جزئیات حیاتی برای اعتبار روایت حذف شده‌اند؟

سکوت مستند در مقابل این تناقض، نه نشان‌دهنده هنر است، بلکه فرار از مسئولیت روایی است. پگاه آهنگرانی به‌جای حل مشکل، آن را زیر لایه‌ای از موسیقی، نماهای احساسی و مونولوگ‌های شخصی پنهان می‌کند. نتیجه این است که اعتماد مخاطب جدی خدشه‌دار می‌شود؛ مخاطبی که انتظار دارد فیلم و سازنده‌اش با خودش صداقت داشته باشد. این بی‌صداقتی، رابطه کارگردان و سوژه را نیز دگرگون می‌کند. آهنگرانی هیچ تلاشی برای فاصله‌گذاری انتقادی نمی‌کند.

رابطه او با علیدوستی، رابطه پرسش‌گر و پاسخ‌گو نیست، بلکه رابطه همدل و تأییدکننده است. در چنین رابطه‌ای، پرسش‌های ناخوشایند حذف می‌شوند و تناقض‌ها کنار گذاشته می‌شوند تا تصویر قهرمان خدشه‌دار نشود. برای مثال، باید از علیدوستی پرسید این چه نسخه‌ای از فمینیسم است که نسبت به کشتار زنان در جنگ ۱۲ روزه توسط اسرائیل و همچنین کشتار وحشیانه زنان و کودکان فلسطینی بی‌تفاوت است؟ آیا زن فقط زمانی زن است که در قاب رسانه‌های غربی قرار بگیرد؟ یا مستندساز باید پرسید این چه مبارز انقلابی است که روزی با مفسدان اقتصادی و رانت‌خواران هم‌سفره بوده و دستمزدهای هنگفت دریافت می‌کرده است؟ آن هم در حالی که تأیید می‌شود بودجه این آثار از جیب فرهنگیان تأمین شده است، که بخش قابل توجهی از آنان زنان هستند! چنین انتظاری از آهنگرانی دور است، اما اصول حرفه‌ای مستندسازی خود این سوالات را طلب می‌کنند. این فمینیسم سطحی، مانند عدالت‌خواهی سطحی، بیش از آنکه موضعی اخلاقی باشد، پروژه‌ای رسانه‌ای است؛ پروژه‌ای که رنج برخی را می‌بیند و رنج دیگران را عمداً نادیده می‌گیرد، چون هزینه دارد، چون الگوریتم‌ها آن را نمی‌پسندند و چون روایت استاندارد را به هم می‌زند.

یکی دیگر از نکات، قهرمان‌سازی کم‌هزینه است؛ الگویی که در آن کنش سیاسی به پرفورمنس رسانه‌ای تقلیل می‌یابد. علیدوستی با نوشتن جمله‌ای کلیشه‌ای و انتشار تصویری، کنشی «آوانگارد» انجام می‌دهد و مستند نیز همین ژست را به‌عنوان عمل سیاسی برجسته می‌کند. در اینجا، با «انقلاب بی‌هزینه» مواجهیم؛ کنشی که برنامه‌ای ندارد، تحلیل ندارد و پذیرش پیامدهای حداقلی‌اش را نمی‌پذیرد. اعتراض در این الگو، مسئولیت‌پذیر نیست و پاسخ‌گویی خاصی ندارد. در کنار این، رسانه‌های حمایت‌کننده و بازنشرکننده این اثر، نشان می‌دهند که روایت، شخصی‌سازی‌شده و قابل‌مصرف است؛ روایتی که بحران اجتماعی را به مونولوگ یک چهره مشهور تقلیل می‌دهد. نقش بی‌بی‌سی به‌عنوان بستر پخش مستند ترانه، بسیار مهم است؛ رسانه‌ای که سال‌هاست به بلندگوی اقلیت‌های طلبکار تبدیل شده و در این رابطه، نقش فعال ایفا می‌کند.

نمایش بی‌هزینه علیدوستی و قهرمان‌سازی از او، بخش دیگری از فعالیت‌های معاندانه این شبکه را نشان می‌دهد. به عبارتی، علیدوستی به‌عنوان چهره معصوم انقلابی ستایش می‌شود و دیگران صرفاً به دلیل احترام به قوانین کشور، آبرویشان در بازار مکاره شبکه‌های غربی به قیمت ناچیز حراج می‌شود. پس از پخش مستند «ترانه»، دوگانه‌های کاذب «قهرمان» و «ضد قهرمان» او تشدید می‌شود و هر کنشی از سوی هنرمندان ایران‌دوست در مقابل تصویر مقدس و مسلط علیدوستی تعریف و ارزیابی می‌شود.

علیدوستی در مسیر قهرمان‌سازی، هدفی را هم ترسیم می‌کند؛ می‌گوید سینما باید تعطیل شود تا آنچه او و هم‌فکرانش می‌خواهند بر پرده ظاهر شود. برای این ادعا، استدلال می‌آورد و می‌گوید در سه سال گذشته، چه فیلمی به سینمای ایران افزوده شده است؟ این جملات نشان می‌دهد یا علیدوستی با جامعه سینمایی خود بیگانه است یا عمداً قصد سانسور وقایع را دارد. او آثار خودش را برتر از تولیدات سه سال اخیر می‌داند، که نشان می‌دهد فیلم‌هایی مانند «برادران لیلا»، «زن و بچه»، «پیرپسر»، «علت مرگ نامعلوم»، «زیبا صدایم کن» و دیگر تولیدات هم‌دسته‌اش، کیفیت بالاتری دارند.

این نگاه، با توجه به ساخته شدن بیشتر این آثار توسط کارگردانانی است که علیدوستی به‌واسطه حضور در تولیداتشان شناخته شده است. احتمالا، پس از پخش این مستند، علیدوستی تصور می‌کند در بهترین محتوای رسانه‌های تصویری ایران در سال جاری حضور دارد، در حالی که بر اساس آمار، کمدی‌های هجوآمیز یوتیوبی رکوردهای بالاتری نسبت به مستند ترانه ثبت کرده‌اند و از نظر فنی و هنری، پرتره‌های حقیقت امسال از نظر کیفیت فنی برتری‌هایی نسبت به پروژه قهرمان‌سازی علیدوستی دارند.

در نهایت، مستندی که قصد حذف تناقض‌های درون خود را دارد، پرسش‌ها را حذف می‌کند، قهرمان را پیش‌فرض می‌گیرد و در بهترین حالت، تهی است و تنها برای دیده شدن، به نماهای نزدیک افراطی از چهره علیدوستی و پوشش‌های مسئله‌دار اکتفا می‌کند. یک مستند حرفه‌ای قرار نیست قهرمان بسازد؛ بلکه قرار است واقعیت را، با تمامی پیچیدگی‌ها و ناهمواری‌هایش، روایت کند. اثر پگاه آهنگرانی نه‌تنها این هدف را ندارد، بلکه آن را به سطحی نمایشی و سطحی تقلیل می‌دهد؛ نمایشی که شاید برای برخی اقشار و جناح‌ها جذاب باشد، اما حقیقت را به‌درستی منعکس نمی‌کند.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار