کد خبر: 60360

سفر تاریخی ناصرالدین‌شاه به کربلا و دیدار با خر سفید

سفر تاریخی ناصرالدین‌شاه به کربلا و خاطرات دیدنی از دیدار انیس‌الدوله با خر سفید

سفر ناصرالدین‌شاه به کربلا؛ خاطراتی از دیدار انیس‌الدوله با خر سفید و روزهای سرد و پرماجرا در راه زیارت و سیاست‌های آن زمان

سفر تاریخی ناصرالدین‌شاه به کربلا و خاطرات دیدنی از دیدار انیس‌الدوله با خر سفید

ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز چهارشنبه ۲۰ رمضان ۱۲۸۷ (۲۳ آذر ۱۲۴۹) نوشت: امروز باید راهی کربلا شویم. صبح زود از خواب برخاستم، حمام رفتم و سپس سوار شدیم. مسیر پنج فرسنگ بود و هوا بسیار سرد و باد سرد می‌وزید. سوار کالسکه عثمانی شدیم و حرکت کردیم. والی‌پاشا، کمال‌پاشا، حسام‌السلطنه، وزیر خارجه، مشیرالدوله، تیمور و دیگران همراه ما بودند و در مورد موضوعاتی گفتگو شد. پس از مدتی، خواستم سوار اسب شوم تا برای شکار قاز و دیگر پرندگان برویم، اما باد بسیار سرد بود و برگشتم و دوباره سوار کالسکه شدم. پس از طی مسیر، به ناهار رسیدیم و قبل از زدن چادر، در کالسکه نشستیم و برخی از اسناد و کاغذهای وزیر خارجه را مشاهده کردیم، که خودش نیز حضور داشت. با مشیرالدوله گفتگو کردیم. امروز دندانم بسیار درد می‌کرد.

دولت روس به کشورهای انگلیس و دیگران اعلام کرده است که عهدنامه پس از جنگ سواستوپول را دیگر نمی‌پذیرم و این برای من کسر شأن است؛ وضعیت عثمانی بسیار وخیم است.

سپس وارد سراپرده آفتاب‌گردان شدیم. در هنگام صرف کباب، دندان جلویی‌ام بسیار درد گرفت و این درد تا منزل ادامه داشت و اذیتم می‌کرد. پس از ناهار، سوار کالسکه شدیم و به سمت منزل حرکت کردیم. عرفانچی در کالسکه روزنامه‌های خارجی می‌خواند و من همچنان از درد دندان رنج می‌بردم. سیاچی روی اسب کلاغی زد و دسته‌ای اعراب همراه با عَلَم و دهل ظاهر شدند. فرستادیم که معلوم شد آن‌ها از طایفه بلوچ سواحل خلیج‌فارس هستند، که خاقان مغفور آن‌ها را پس از وهابی‌ها برای محافظت حول نجف فرستاده است. رهبر آن‌ها محمدعلی‌خان است و در سواحل آب کوفه ساکنند، و گفته می‌شود هزار خانواده دارند.

در نهایت، کالسکه ما راه افتاد و نزدیک کربلا توقف کرد. در آنجا وضو گرفتیم و لباس‌های زرد گلابتون‌پوشیدیم. میرزا علی‌خان و دیگران هم همراه بودند. سپس پرتقال خوردیم و قلیان کشیدیم و راه افتادیم. کالسکه ما با کالسکه والده‌شاه هم‌راستا شد، که از مسیرهای فرعی رفته بودند. زمین ناهموار و پر از نهرهای خشک و چمنزار بود و مسیر بسیار سخت گذشت. در نهایت، سوار اسب شدم و با توجه به باد سرد، دو ساعت مانده به غروب، حرکت کردیم. اردوگاه اولیه بسیار دورتر قرار داشت، بنابراین به سمت زیارت حرکت کردیم. همان جمعیت از آخوند و مردم بودند. من برای زیارت رفتم و حاجی رضاقلی‌خان، برادر سپهدار، که سه روز پیش آمده بود، گفت که با سلطان خانم، همسر حسام‌السلطنه، قصد سفر به مکه دارند.

وارد صحن مقدس شدیم و در ضریح نماز خواندیم. قرار شد تا بیست‌وسوم این‌جا بمانیم و بیست‌وچهارم حرکت کنیم. معیر و دیگران هم حضور داشتند. پس از زیارت، به منزل بازگشتیم و کاهو خوردم. زنان آمدند و صحبت کردند. وقتی برگشتم، انیس‌الدوله را دیدم که سوار خر سفید برای زیارت می‌رفت؛ این منظره بسیار خنده‌ام گرفت. پیرزن‌ها و زعفران‌باجی و دیگران هم پیاده از عقب می‌آمدند، چون امروز به زیارت حرم نرفته بودند.

شب را در آنجا خوابیدیم و هوای بسیار سرد بود.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها