سفر ناصرالدینشاه به لندن؛ جمعیت عظیم و آتشبازی خارقالعاده
سفر ناصرالدینشاه به لندن: تماشای جمعیت عظیم و دیدنیهای خارقالعاده در مهمانی ولیعهد
سفر ناصرالدینشاه به لندن، دیدن جمعیت عظیم، مهمانی ولیعهد و مناظر خارقالعاده در کریستالپاله و آتشبازی شبانه
ناصرالدین شاه در دفتر خاطرات خود نوشت: پس از بیدار شدن از خواب، به حمام رفتم که حمام ترکی بود و بسیار خوب و تمیز. پیش از آنکه لباس برتن کنم، به دکان کنار در حمام رفتم و عطر، ماهوت پاککن و چند نوع عطر در شیشههایی دیدم. به میرزا محمدخان فرمودم که این موارد را خریداری کند. در همان حال، دو دختر بسیار زیبا در آنجا حضور داشتند.
سپس کالسکهام آماده شد و قرار بود به خانه دوک کامبریج، گلادستون و گرانویل برویم. گرانویل از لیبرالها بود و سابقاً وزیر خارجه بوده است. او فردی بیپول است و نسبت به دیگر معتبرین و لردها، خانهاش را فروخته و این خانه را کرایه میدهد. ظاهرش شبیه یک عنتر سفید است و دو دختر بسیار زیبا دارد.
در مسیر، عکاسان ما را مورد تعقیب قرار دادند. ابتدا یک عکاس انگلیسی عکس گرفت، سپس عکاس دیگری که پلنی بود وارد شد و با زور ما را از اتاق بیرون کرد. این عکاس، فرد فضول و پرحرفی بود که مدام سر ما را این طرف و آن طرف میکرد و میگفت حالا بهتر شد، ولی واقعاً ما را خسته کرده بود.
ساعت شش و نیم عصر باید به مهمانی در کریستالپاله میرفتم، جایی که مهمان ولیعهد بودم برای شام و آتشبازی. وقتی به درب عمارت رسیدیم، دیدم مردم زیادی در پشتهها ایستادهاند، تقریباً سه کرور نفر بدون اغراق حضور داشتند. جای خالی نبود و هیچ فردی نمیتوانست جای خالی نشان دهد. همه لباسهای تمیز و قشنگ بر تن داشتند و هیچ کس لباس کثیف نپوشیده بود. از این جمع، حدود چهارصد هزار نفر دختر بودند، از سن چهار سالگی تا هفده سالگی، با موهای آزاد و بسیار زیبا.
همه افراد، از ولیعهد، همسرش، اعیان و اشراف، حضور داشتند. وارد چند دالان شدیم که نمایشگاه گلهای سرخ بود، و نزدیک به دو هزار نوع گل مختلف را مشاهده کردیم، حتی گلهایی به اندازه یک بشقاب. درختهای زینتی از نوع شلیل، آلبالو و گیلاس دیده میشد.
حسی عجیب و غریبی در آنجا وجود داشت که قابل توصیف نیست. اگر کسی میخواست، میتوانست سیصد هزار دختر زیبا را انتخاب کند. اوضاع بسیار عجیب و خارقالعاده بود؛ همانطور که تماشا میکردیم، احساس میکردیم موج انسانها در حرکت است و فوارههای بلند زیبایی دیده میشد. من گلی که در سینه داشتم را از بالکن به میان جمعیت انداختم، که حدود ده هزار نفر هجوم آوردند، همدیگر را زدند و فریاد میکشیدند و تلاش میکردند یکدیگر را بربایند. در عین حال، احترام خاصی نسبت به ما وجود داشت و من بهموقع این کار را انجام دادم. بسیار تماشا کردم و از دیدن این صحنهها لذت بردم.