اپرا زنده است، وقتی رشید میخواند!
پس از انقلاب، اپرا و باله تعطیل شد و سمفونیک حماسی با شکوه روی صحنه رفت، نمادی از هنر و مقاومت در دوران سخت.

،که نام هشت فرد برجسته در حوزههای موسیقی، هنرهای تجسمی، هنرهای نمایشی و هنرهای سنتی ایران برای تجلیل در جایزه سرو ایرانی منتشر شده است. یکی از این افراد «رشید وطندوست» است، که به عنوان یکی از آخرین هنرمندانی شناخته میشود که در ایران به صورت حرفهای در عرصه اپرا فعالیت کرده و در بسیاری از آثار به عنوان خواننده سولیست حضور یافته است.
به مناسبت این موضوع، در گفتوگویی کوتاه با این هنرمند نگاهی به زندگی او انداختهایم و درباره روند فعالیتهایش در عرصه اپرا صحبت کردهایم. «رشید وطندوست» یکی از معدود سولیستهای باقیمانده از دوران طلایی اپرای تهران است و از چهرههای برجسته آواز کلاسیک در ایران به شمار میآید. او را میتوان جزو هنرمندانی دانست که در شکلگیری و تثبیت هنر اپرا در کشور نقش مؤثری ایفا کردهاند. وطندوست جزو اولین نسل خوانندگان ایرانی است که در زمان فعالیت رسمی اپرای ملی تهران قبل از انقلاب ۱۳۵۷ به عنوان سولیست حضور داشت و در بسیاری از آثار مهم رپرتوار کلاسیک جهانی نقشآفرینی کرده است.
آزمون تالار رودکی تا رسیدن به سولیست اپرای تهران
او در مورد شروع فعالیتهای هنری خود میگوید:
«در نوزدهسالگی، خانوادهام به تهران مهاجرت کردند و من با اطلاع آقای منوچهر بیگلریپور، نوازنده ترومپت ارکستر سمفونیک، متوجه شدم که تالار رودکی به دنبال استخدام خواننده اپرا است. در آنجا، تست صدای من گرفته شد و من پذیرفته شدم.»
سپس، آقای عنایت رضایی، مدیرکل اپرای تهران و کارگردان و خواننده باریتون، مرا به کلاسهای آواز هنرستان رودکی در خیابان خارک برد. این هنرستان، کنار تالار رودکی قرار داشت و تحت مدیریت ایشان و همسرشان، منیر وکیلی، فعالیت میکرد. در آنجا، مدرسانی از آلمان و ایتالیا تدریس میکردند. من در کلاس میکل کازاتو، خواننده باس اپرای ایتالیا، تمرین صداسازی میکردم و همچنین در کلاس زبان ایتالیایی با آقای سیلویو شرکت مینوشتم.»
وطندوست درباره آن دوران ادامه میدهد:
«پس از سه سال آموزش، به عنوان سولیست اپرای تهران فعالیت کردم. در آن زمان، دیگر سولیستهایی چون «اولین باغچهبان»، «سودابه صفاییه»، «منیر وکیلی»، «فاخره صبا»، «پری ثمر»، «پری زنگنه» و همچنین هنرمندانی چون «اسفندیار قرهباغی»، «حسین سرشار»، «آلک ملکونیان» و دیگران در این عرصه فعالیت داشتند.»
در کارنامه هنری او، نقشآفرینی در اپراهای برجستهای مانند «فلوت سحرآمیز» (موتسارت)، «دن کارلوس» (وردی)، «لوچیا دی لامرمور» (دونیزتی)، «اتللو» (وردی)، «افسانههای هوفمن» (افنباخ)، «ورتر» (ماسنه)، «آرایشگر سویل» (روسینی)، «هلندی سرگردان» (واگنر)، «ریگولتو» (وردی)، «سالومه» (ریشارد اشتراوس)، «ایل تابارو» (پچینی)، «فالستاف» (وردی)، «مادام باترفلای» (پچینی)، «لاتراویاتا» (وردی) و «هنزل و گرتل» (همپل) قرار دارد. این مجموعه آثار، تنوع سبکها و تواناییهای صوتی و نمایشی او را به خوبی نشان میدهد.
او حدود ده سال به عنوان سولیست با ارکستر سمفونیک تهران، به رهبری استاد حشمت سنجری همکاری کرد. در این مدت، در اجراهای متعددی از رپرتوار کلاسیک غربی و آثار آهنگسازان ایرانی شرکت داشت. همچنین، پنج سال به عنوان سولیست با ارکستر ملی ایران، به رهبری استاد فرهاد فخرالدینی همکاری کرد و نقش مهمی در بازآفرینی آثار ماندگار موسیقی ملی ایران ایفا نمود. علاوه بر این، او سابقه همکاری با دیگر ارکسترهای معتبر کشور را دارد و به عنوان نماینده موسیقی کلاسیک ایران در محافل بینالمللی شناخته شده است.
آزمون ورودی برای دریافت بورسیه در فستیوال اپرای وردی
با این حال، وطندوست، سختترین نقشهایی که خوانده است، شامل نقش «کاسیو» در اپرای اتللو، «جادوگر» در هنزل و گرتل و نقش یهودی در اپرای «سالومه» اثر اشترواس میباشد. آهنگساز این اپرا، هامپردینگ بود. در واقع، آقای عنایت رضایی در وین، هنزل و گرتل را دیده بود که در آن زمان پیتر شرایر، خواننده تنور آلمانی، نقش جادوگر را اجرا میکرد. پس از بازگشت به ایران، ایشان کتاب هنزل و گرتل را به من داد و گفت که خوب مطالعه کن و با نوازندههای پیانو تمرین کن.
اگر در این مسیر موفق شوی، به تو بورسیه فستیوال اپرای وردی را اعطا میکنم. در آن زمان، سه کورپتیتور بودند که با سولیستها کار میکردند تا هر فرد نقش خود را بیاموزد. از جمله این افراد میتوان به خانم کارمن والزا کورانو، اهل رومانی، و خانم هاینس سوسنیتسا، اهل آلمان، اشاره کرد. برای اجرای این اپرا، مدتها با ارکستر ۶۰ نفرهای که بیشتر نوازندگان آن خارجی بودند، تحت رهبری انریکو دِتورا، آهنگساز ایتالیایی، تمرین میکردیم.
رهبری و خوانندگی در اختیار خارجیان بود و ایرانیان مهمان محسوب میشدند.
این خواننده اپرا بیان میکند که در آن دوران، بیشتر رهبری ارکسترها بر عهده رهبران برجسته جهانی بود و چند تن از رهبران ایرانی مانند «حشمت سنجری» به عنوان رهبر مهمان فعالیت میکردند. در این دوره، آثار اپرایی ساخته آهنگسازان ایرانی نظیر «دلاور سهند»، «احمد پژمان»، «خسرووشیرین» اثر حسین دهلوی و «رستم و سهراب» اثر لوریس چکناواریان نیز اجرا میشد.
استفاده از موسیقیدانان برجسته خارجی تنها محدود به رهبران نمیشد؛ در برخی برنامهها، خوانندگان خارجی نیز دعوت میشدند. برای نمونه، در اپرای «اتللو»، نقش دزدمونا بر عهده خانم سودابه تاجبخش بود، و یگو در شبهای مختلف توسط حسین سرشار، آلدو پروتی و تیتو گوبی اجرا شد، و خود خواننده اتللو نیز از ایتالیا آمده بود.
او ادامه میدهد که در آن زمان، کارگردانان برجستهای مانند لطفی منصوری که تجربه کارگردانی اپرا در آمریکا را داشت، با ما همکاری میکردند. ایشان اپرای «کارمن» اثر بیزه، «آیدا» اثر وردی و «فالستاف» را کارگردانی کردند. در هر اپرا، سه رهبر مختلف، از جمله رهبر گروه کر، رهبر ارکستر و کارگردان، نقشآفرینی میکردند.
اپرا و باله تعطیل شدند و در عوض، ارکستر حماسی و انقلابی اجراهای خود را آغاز کرد.
پس از انقلاب، فعالیت اپرا در ایران به طور کلی متوقف شد و این هنر از صحنههای هنری کشور حذف گردید. رشید دوست اشاره میکند:
«پس از انقلاب، اپرا و باله منحل شدند و تنها ارکستر سمفونیک باقی ماند که با تعداد کمی نوازنده فعالیت میکرد و سالها در وضعیت نابسامانی قرار داشت. به همین دلیل، بسیاری از سولیستهای اپرا تصمیم به مهاجرت گرفتند.»
برای نمونه، خانم نیکجو به ایتالیا، پری ثمر به فرانکفورت، روحانگیز یشمی به وین، نسرین آذر به سالزبورگ و هاگینت وارطانیان به ایتالیا مهاجرت کردند. در مقابل، من، حسین سرشار، ساکو قوکاسیان، اسفندیار قرهباغی و احمد پارسی در ایران باقی ماندیم. در آن دوران، زندهیاد استاد حشمت سنجری رهبری ارکستر سمفونیک تهران را بر عهده داشت و با هدایت ایشان، اجراهایی برگزار میکردیم که بیشتر بر رپرتوارهای حماسی و انقلابی تمرکز داشتند. این آثار در آن زمان با فضای اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور همسو بودند.
آرکستر سمفونیک در میدان نبرد شلمچه اجرا میکند
یکی از عجیبترین لحظات زندگی وطندوستم، اجرای برنامه در جبهههای جنگ بود:
«با شروع جنگ تحمیلی، تصمیم گرفته شد گروهی از نوازندگان و هنرمندان ارکستر سمفونیک تهران به جبههها اعزام شوند تا در قالب برنامههای فرهنگی، برای رزمندگان اجرا داشته باشند. من و تعدادی از همکارانم داوطلبانه اعلام آمادگی کردیم تا در این فعالیتها شرکت کنیم.
اگرچه تجربه اجرای زنده در شرایط غیرمتعارف را نداشتم و بیشتر به اجرای آثار کلاسیک در سالنهای رسمی عادت داشتم، در این سفرها در مناطق مختلفی مانند «حاج عمران»، «فاو»، «شلمچه» و چند مکان دیگر، تحت رهبری نادر مرتضیپور، قطعات حماسی اجرا کردیم. جالب است بدانید که این نوع اجرا، که ترکیبی از موسیقی کلاسیک و فضای حماسی و میهنی بود، برای رزمندگان تازگی داشت و با استقبال گرمی مواجه شد.»
او ادامه میدهد:
«ما در کنار رزمندگان میخواندیم که نه صندلی خاصی داشتند و نه تشریفات معمول. پس از اجرا، با همان عزیزان در چادرها غذا میخوردیم و ساعاتی را در کنارشان سپری میکردیم. این سبک زندگی و سادگی آن، برای من که سالها روی صحنههای رسمی فعالیت میکردم، تجربهای عمیق و انسانی بود.»
در پایان، سکوت و انزوای هنرمندان نتیجه ناعادلانه بودن وضعیت است.
با وجود تمام این مسائل، او نیز همچون بسیاری دیگر از هنرمندان از وضعیت حاکم بر جامعه موسیقی ناراحت است:
«متأسفانه در سالهای اخیر مشاهده کردهام که هنرمندان زیادی در سکوت و تنهایی از میان ما رفتهاند، بدون آنکه به اندازه شایستگیشان مورد قدردانی قرار گیرند. هنرمندانی بزرگ و وارسته که آثارشان در حافظه موسیقی این سرزمین جاودانه شده است، در دوران حیاتشان مورد توجه قرار نمیگیرند و تنها پس از مرگشان است که نامشان بر سر زبانها میآید، زمانی که صدای آنها خاموش شده است.
به عنوان فردی که سالها در حوزه موسیقی فعالیت کردهام، از تمامی مسئولان فرهنگی کشور درخواست میکنم قبل از آنکه فرصتها از دست برود، به هنرمندان ارزش قائل شوند. زمانی که مسئولان فرهنگی نگاه درستی نسبت به هنرمندان داشته و از آنها حمایت کنند، مردم نیز به تبعیت از این نگاه، هنرمندان خود را تنها نمیگذارند. بیتوجهی به پیشکسوتان تنها منجر به فراموشی آنان میشود و این بیعدالتی است در حق کسانی که عمر خود را صرف ارتقای فرهنگ و هنر این سرزمین کردهاند.»