کد خبر: 48203

سفر در زمان و حماسه تاریخی در پشت‌صحنه سریال جومونگ

سفر در زمان و تاریخ‌نگاری حماسی: پشت‌صحنه سریال جومونگ با عکس یادگاری یونگ‌پو، اویی و هاندانگ

سریال جومونگ روایت‌گر تاریخ و حماسه کره با پشت‌صحنه عکس یادگاری یونگ‌پو، اویی و هاندانگ در دوران باستان است.

سفر در زمان و تاریخ‌نگاری حماسی: پشت‌صحنه سریال جومونگ با عکس یادگاری یونگ‌پو، اویی و هاندانگ

در این تصویر، پشت صحنه سریال جومونگ نشان داده شده است که در آن وون کی جون (یونگ‌پو)، هو یو مین (اویی) و بازیگر نقش هاندانگ حضور دارند.

خلاصه روایت

این مجموعه داستانی است که بر اساس رویدادهای تاریخی شکست گوجوسان (چوسان قدیم) در برابر امپراتوری هان در حدود سال ۱۰۸ قبل از میلاد ساخته شده است و پیامدهای آن را به تصویر می‌کشد. در آن دوران، امپراتوری هان توانست دولت گوجوسان را سرنگون کند و قبایل و ایالت‌های شمالی کره را زیر سلطه خود درآورد، همچنین چهار فرمانداری چینی را در این منطقه مستقر کرد. در این میان، ژنرالی به نام هائه‌موسو رهبری گروه مقاومت محلی به نام «گروه دامول» را بر عهده داشت و با حمایت گوموا، شاهزاده کشور بویو، برای دفع چینی‌ها و آزادی سرزمین‌هایشان مبارزه می‌کرد.

پس از زخمی‌شدن هائه‌موسو در نبرد، او توسط بانو یوها، دختر رئیس قبیله هابک، نجات یافت. این رویداد منجر به شکل‌گیری رابطه‌ای عاطفی و در نهایت ازدواج آن دو شد. پس از آن، هائه‌موسو توسط نیروهای هان پیدا و کور شد و تصور می‌شد که مرده است. سربازان هان، مردم قبیله هابک را به جرم پناه دادن به او قتل‌عام کردند و یوها به اسارت درآمد، اما گوموا، یار وفادار هائه‌موسو و کسی که به یوها علاقه‌مند بود، او را نجات داد و به بویو برد. در آن زمان، یوها پسری به دنیا آورد که نامش را جومونگ گذاشت؛ بسیاری گمان می‌کردند او فرزند گوموا است، اما در واقع هائه‌موسو پدر واقعی اوست.

بیست سال بعد، جومونگ جوان، شاهزاده‌ای ضعیف و ترسو است که تحت‌تأثیر برادران ناتنی و بزرگترش، تسو و یونگ پو، قرار دارد. این برادران در رقابت برای به دست آوردن تاج و تخت پدرشان، امپراتور گوموا، با یکدیگر رقابت می‌کنند. تصور عمومی بر این است که جومونگ، پسر گوموا است و بنابراین ادعای مشروعی برای سلطنت دارد، اما در حقیقت او برادر نیست. این وضعیت منجر به سوءقصد بر علیه او و خروجش از قصر می‌شود. در مسیر زندگی، جومونگ با هائه‌موسو، که زنده و پیر و نابینا است، روبه‌رو می‌شود و تحت آموزش او به جنگجویی ماهر تبدیل می‌شود، هرچند از هویت واقعی‌اش بی‌خبر است. در همین زمان، او با بانو سوسانو، دختر قبیله تجاری گیرو در جولبون، آشنا شده و به هم علاقه‌مند می‌شوند. پس از ترور هائه‌موسو توسط تسو و یونگ پو، جومونگ حقیقت را درمی‌یابد و عهد می‌بندد که انتقام پدرش را گرفته و کشور کره را از سلطه چینی‌ها آزاد کند.

او به بویو بازمی‌گردد و با رهبری ارتش، در نبردهای موفقی علیه فرمانداری‌های چینی «لینگدان» و «زنفان» شرکت می‌کند، اما در جریان جنگ ناپدید شده و فرض می‌شود کشته شده است. در پی آن، تسو، با همکاری فرمانداری زوانتو، قدرت را در بویو تصاحب می‌کند و سوسانو را وادار به ازدواج با خود می‌نماید؛ اما او که از زنده بودن جومونگ بی‌خبر است، با خدمتکار خود، اوته، ازدواج می‌کند و از او دو پسر به نام‌های بیریو و اونجو به دنیا می‌آورد.

در همین حال، جومونگ توسط رئیس قبیله هانبِک پیدا می‌شود و توسط دختر او، بانو یی‌سویا، درمان می‌شود. پس از شورشی در قبیله و مرگ پدر بانو سویا، آن‌ها به بویو می‌روند و بعدها با هم ازدواج می‌کنند. جومونگ، در ظاهر، با خدمت به تسو، اعتماد او را جلب می‌کند و در نهایت، گروه بزرگی از پناهندگان چوسان قدیم را رهبری می‌کند و آنان را به کوهستان «بونگی» می‌کشاند، جایی که پایگاهی برای بازسازی گروه دامول تشکیل می‌دهد. مادرش، بانو یوهوا، و همسرش، بانو سویا، که باردار است، در قصر گروگان گرفته می‌شوند. پس از خورشید گرفتگی و با کمک وزیر زیرکش بادوکبال، قدرت دوباره به دست می‌آید و تسو برای چند سال به مرزهای دور تبعید می‌شود.

گروه دامول در طول زمان، با رشد و اتحاد قبایل مختلف، تهدیدی جدی برای بویو و امپراتوری هان محسوب می‌شود. آن‌ها چندین بار در مقابل لشکرکشی‌های این دو قدرت شکست می‌خورند، اما موفق می‌شوند با اتحاد قبایل و تشکیل کشور جدید «گوگوریو»، قدرت را به دست گیرند. در این دوران، بانو یوها و بانو سویا تصمیم می‌گیرند از قصر فرار کنند و به جومونگ بپیوندند؛ اما بانو یوها دستگیر و به دست گوموا کشته می‌شود، و بانو سویا و فرزندش یوری ناپدید می‌گردند. در نهایت، جومونگ با سوسانو ازدواج می‌کند و کشور تازه تأسیس خود را حکمرانی می‌نماید، اما در حقیقت، بانو سویا و یوری زنده هستند و مخفیانه در گوگوریو زندگی می‌کنند.

پانزده سال بعد، یوری، که جوانی فعال و ماهر در هنرهای رزمی است، در یک گروه تجاری فاسد فعالیت می‌کند. در پی توطئه‌ای ناموفق، او و مادرش، بانو سویا، هدف سوءقصد قرار می‌گیرند و به بویو گریخته، یوری پس از نشان دادن توانایی‌های رزمی‌اش، به عنوان محافظ قصر استخدام می‌شود. پس از مدتی، بانو سویا فاش می‌کند که پدر یوری، امپراتور جومونگ است، و برای اثبات این، باید خنجر شکسته‌ای را که در قصر بویو پنهان شده، نشان دهد. یوری آن خنجر را یافته و به گوگوریو می‌رود تا با پدرش دیدار کند. جومونگ، پس از شناختن یوری، برای نجات مادرش، که بیمار است، به او می‌پیوندد. با ورود یوری، رقابت بر سر ولیعهدی بین حامیان جومونگ و سوسانو آغاز می‌شود، اما در نهایت، سوسانو تصمیم می‌گیرد تاج و تخت را به جومونگ و یوری بسپارد و خود و خانواده‌اش به سرزمین‌های جنوبی می‌روند تا کشور جدیدی، یعنی بکجه، بنیان‌گذاری کنند.

در ادامه، جومونگ و یوری درگیر جنگ‌های مداوم با فرمانداری‌های چینی هان هستند تا سرزمین‌های باقی‌مانده چوسان قدیم را پس بگیرند و مردم‌شان را آزاد کنند. سریال با مرگ جومونگ در سن ۴۰ سالگی به پایان می‌رسد.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار