کد خبر: 40642

عشق معجزه‌آسا در برابر سرطان و مرگ مسعود رسام

فریبا نادری از عشق، مبارزه با سرطان و زندگی پس از مرگ مسعود رسام: روایت یک ازدواج معجزه‌آسا

داستان عشق، مبارزه با سرطان و زندگی پس از مرگ مسعود رسام؛ روایت معجزه‌گونه یک ازدواج پر از امید و محبت واقعی.

فریبا نادری از عشق، مبارزه با سرطان و زندگی پس از مرگ مسعود رسام: روایت یک ازدواج معجزه‌آسا

پس از آشنایی با مسعود رسام و گذشت زمان، احساس می‌کردم او نسبت به من احساس خاصی دارد. مسعود به من علاقه‌مند شده بود و روزی این موضوع را آشکار کرد. من نیز در مقابل، عاشق شدم؛ یعنی او من را نیز عاشق کرد. پس از مدتی عشق، تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. شاید بسیاری تصور کنند من از بیماری او بی‌خبر بودم و به همین دلیل تن به این ازدواج دادم، اما اینطور نبود؛ در سال ۱۳۸۳ متوجه شدم که مسعود دچار سرطان است. زمانی که در سال ۱۳۸۵ با من ازدواج کرد، پزشکان می‌گفتند کمتر از شش ماه دیگر، بیماری او کار خودش را تمام می‌کند، اما معجزه عشق، امید و همراهی باعث شد تا سال ۱۳۸۸ با این بیماری مبارزه کند.

در چنین مواقعی، افراد زیادی ممکن است قضاوت‌های نادرستی داشته باشند. شاید فکر کنند من به خاطر ثروت مسعود رسام، حاضر شده‌ام با مردی که ۲۷ سال با من اختلاف سنی دارد، ازدواج کنم. اما کسانی که مسعود رسام را از نزدیک می‌شناسند، از وضعیت مالی او آگاهند و می‌دانند که او ثروتمند نبود. ازدواج با مسعود به شدت عاشقانه و مهم بود و با وجود مخالفت خانواده، این تصمیم را گرفتم.

حتی پدرم حاضر نبود من را ببینید و این اتفاق نیفتاد تا زمانی که مسعود در مقابل سرطان تسلیم شد و از دنیا رفت. آن زمان، هر لحظه با مسعود برایم خاطره‌انگیز بود و حتی تا چند ماه پیش، در کنار دختر او زندگی می‌کردم. من همیشه فردی محافظه‌کار در زندگی‌ام بودم و سعی می‌کردم خودم را در معرض قضاوت یا مشکلات دیگران قرار ندهم، اما عشق و محبت آنقدر قدرتمند است که محافظه‌کاری را نمی‌شناسد. مسعود رسام از کودکی برایم نماد بود و وقتی نام او و برادرش در تیتراژ برنامه‌ها پخش می‌شد، احساس خوشحالی می‌کردم. شب‌های چهارشنبه، این اجازه را داشتم که بیدار بمانم و برنامه «خانه سبز» را تماشا کنم. او خاطرات نسل ما را رقم زده است و برای همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار