علیرضا قربانی از رسانههای داخلی فاصله گرفت، اما در شبکههای اجتماعی صدای خود را آزادانه میشنود
سکوت در تهران، صدای استانبول؛ راز فاصلهگیری علیرضا قربانی از رسانههای داخلی
علیرضا قربانی از رسانههای داخلی فاصله گرفته و در خارج از کشور با کنسرتها و شبکههای اجتماعی صدای خود را آزادانه میشنود، اما در داخل سکوت اختیار کرده است.

در سطح ملی، هرگز خوانندگان ما به اندازه کنونی شهرت و محبوبیت نداشتهاند که در عین حال از رسانههای داخلی فاصله گرفته باشند. علیرضا قربانی، صدای مخملین و دلنشین که امروزه بلیت کنسرتهایش در تهران و شهرستانها به سختی پیدا میشود، نمونهای بارز از این تناقض عجیب است: آوازهخوانی که در خانه و محیط داخلی «بیصدا» شده است. این سکوت عمدی در برابر خبرنگاران و دوربینهای داخلی، اگرچه توسط روابط عمومی به عنوان «استراتژی حفظ حریم خصوصی» توصیف میشود، اما در دید منتقدان، احتمالاً نشاندهنده نوعی کرشمه هنرمندانه یا حتی فراری محتاطانه است.
با توجه به تجربه غنیاش در موسیقی سنتی و تلفیقی، قربانی ترجیح میدهد روایت هنریاش را خودش شکل دهد؛ نه از طریق سخنرانیهای مطبوعاتی و در مقابل رسانههای داخلی، بلکه در قالب بیانیهها و تصاویر کنترلشده روابط عمومی. او به جای برگزاری نشستهای پرسش و پاسخ پرخطر، ترجیح میدهد متنهای آماده و گزینششدهای را در اختیار خبرنگاران قرار دهد. این رویکرد به اندازهای جدی است که تور کنسرتهای اخیرش بدون هیچ نشست خبری یا مصاحبه کوتاهی با رسانههای داخلی به پایان رسید. گویی برای این هنرمند، رسانههای داخلی «قابل» و «محرم» برای شنیدن سخنانش نیستند.
استانبول تهران خیر!
تلخی این ماجرا زمانی بیشتر نمایان میشود که میبینیم سکوت در تهران با یک گفتوگوی تصویری مفصل در شبکه TRT ترکیه در حاشیه کنسرت استانبول شکسته میشود. هنرمند، که صدای موسیقی ایرانی را نمایندگی میکند، ترجیح میدهد مفاهیم هنریاش را از طریق تریبونی خارج از مرزها بیان کند.
آیا این نشان میدهد که اعتبار شبکههای خارجی به طور ناگهانی بر جایگاه رسانههای داخلی غلبه یافته است؟ یا شاید این حرکت نشانگر یک استراتژی آگاهانه برای جذب مخاطب فرامرزی است، حتی اگر به قیمت فاصله گرفتن از رسانههای داخلی تمام شود؟ یا شاید هم نوعی «قهر استراتژیک» باشد، جایی که هنرمند رسانه داخلی را به عنوان یک «خطر بالقوه» میبیند که ممکن است تصویر او را با «تحریف» یا «حواشی غیرهنری» مخدوش کند.
در این شرایط، نگاه منتقد باید فراتر از انتقاد صرف به رسانهها برود و کمی اتهام را به سمت خود هنرمند نیز برگرداند. در عصری که ارتباط مستقیم با مخاطب امری ضروری است، این نوع فاصله و سکوت بیشتر از آنکه پرستیژ بسازد، «فاصلهگذاری سرد» ایجاد میکند. این سکوت طولانی، چه خواسته باشد چه ناخواسته، پیامی مخابره میکند که گویا هنرمند احساس میکند رسانه داخلی نه تنها به اندازه کافی «حرفهای» نیست تا شأن او را حفظ کند، بلکه ارزش آن را ندارد که زمانش را صرف آن کند. این نگرش، در نهایت، هنرمند را در معرض این انتقاد قرار میدهد که کنترل روایت برای او اهمیت بیشتری دارد تا تأثیرگذاری بدون فیلتر بر مخاطبان داخلیاش.
طنز تلخ اینستاگرام و سکوتی که خودخواسته انتخاب شده است
نکته جالب این است که، هرچند سکوت رسمی رسانهها، قربانی را از فضای خبری کنار نگذاشته است، اما در غیاب خبرنگاران، تلفنهای همراه تماشاگران و شبکههای اجتماعی نقش خبرنگار را ایفا میکنند. ویدئوهای منتشر شده از اجراهای اخیر او در اینستاگرام و توییتر، بدون فیلتر و ممیزی، به سرعت تبدیل به خبر و ترند میشوند و در نتیجه، صدای هنرمند به شکل آزاد و غیرقابل کنترل به گوش همه میرسد.
این وضعیت، سوالی کنایهآمیز را مطرح میکند: هنرمندی که از ترس حواشی و تحریفهای رسانههای رسمی، از آنها فاصله گرفته است، حالا تصویر و صدای خود را بیپرده در اختیار فضای پرحاشیه و غیرقابل کنترل شبکههای اجتماعی قرار میدهد! آیا این تناقض ریشه در تمایل هنرمند به حفظ تصویری مرموز و دستنخورده دارد، یا صرفاً یک قهر ساده است که در آن، او ترجیح میدهد به جای حل مسئله، صورتمسئله را پاک کند و صدایش را در تریبونی بشنود که کنترل کامل آن در اختیار خودش است؟ باید پذیرفت که در این قهر طولانی، بیش از هر چیز، مخاطبان داخلی هستند که از گفتوگوی صادقانه و بیواسطه با هنرمند محبوبشان محروم ماندهاند. سکوت قربانی، حرفهای ناگفته زیادی دارد.