بهمن مفید: هنرمند فراموشنشدنی سینما و تئاتر ایران
بهمن مفید: هنرمندی که سینما و تئاتر ایران را ترک گفت اما هرگز فراموش نشد
بهمن مفید، هنرمند ایرانی، نماد تئاتر و سینما، با نقشهای ماندگار و زندگی پر فراز و نشیب، هرگز فراموش نخواهد شد.

در فاصله میان تولد و مرگش، تنها یک روز فاصله وجود داشت؛ در گرمای ۲۵ مردادماه ۱۳۲۱، در خیابان شهباز تهران، که اشغالشده توسط متفقین بود، به خاک سپرده شد و در ۲۶ مردادماه ۱۳۹۹، در تهران، درگیر کرونا و تحریمها، دار فانی را وداع گفت. مدتها بود که سرطان ریه او را آزرده بود و زمانی که نفس آخر را کشید، بیاختیار مرور کرد تمام روزهای گذشته و آنچه را از دست داده بود؛ زندگیای که به دو بخش کاملاً متفاوت تقسیم شده بود.
این متن، تصویری از زندگی و شخصیت فردی را ترسیم میکند که در عین داشتن شور و هیجان جوانی و استعداد بازیگری، در کنار آن با سکوت، انزوا و تنهایی نیز همراه بوده است. هر دو دوره زندگی او، با وجود فاصله از صحنه و دوری از جمع، همچنان در دل علاقهمندان هنر سینما جایگاه ویژهای داشت و حتی در سالهای غربت و خانهنشینی، یادآوری نقشهای ماندگار او در فیلم «قیصر» و بهویژه نقش «میتی»، همچنان زنده بود. این نقش کوتاه، با دیالوگی آهنگین و فیالبداهه، در سناریوی کیمیایی نبود بلکه بهمن مفید آن را بهطور طبیعی اجرا کرده بود.
شروع این دیالوگها با عبارتی ساده و بیپیرایه بود: «هیچی بابا، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود» و در پایان با جملهای دیگر که نشان از همبستگی و اعتماد داشت، بهپایان میرسید: «حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده، آره، خوبیت نداره. واردین که!» در این میان، نکته تحسینبرانگیز، توانایی بینظیر او در بازیگری و اجرای ظریف و پر از اوج و فرودهای نفسگیر در دیالوگها بود که شخصیت را زنده میکرد و حضور بازیگری نوظهور و مستعدی را در سینمای آن روز نوید میداد.
علاوه بر این، تصویری از خانوادهای ارائه میشود که خانهای گرم و پر از محبت و هنر را تشکیل میداد؛ خانواده غلامحسینخان مفید و قدسیهخانم فریور. مادرش یکی از نخستین مدیران زن آموزشوپرورش در ایران بود و پدرش از بنیانگذاران ورزش نوین و از قدیمیترین نقالان، شاهنامهخوانان و بازیگران تئاترهای حماسی شاهنامه به شمار میآمد. او بود که به روایت بهرام بیضایی، پس از مرگ بهمن مفید در یادداشتی نوشت؛ «در هزاره فردوسی ۱۳۱۳، روبهروی عبدالحسین نوشین که نقش رستم را بازی میکرد، نقش بیژن را بر عهده داشت. همان سال، صاحب اولین فرزند شد و به شگون این نمایش، نام او را بیژن گذاشتند.»
بیژن مفید، نمونهای استثنایی در عرصه هنر و ادبیات
عشق پدر به نمایشگری، البته سبب شد که تمامی فرزندان او، از بیژن و بهمن تا هنگامه و اردوان، وارد این عرصه شوند. هر دو، اردوان و هنگامه، در این حوزه درخشیدند، اما حقیقت این است که وقتی نام بیژن به میان میآید، ابعاد هنر در خانواده او معنا و اهمیت بیشتری پیدا میکند. بیژن از دوران کودکی با شعر، دستگاههای موسیقی و نمایشهای سنتی ایرانی آشنا شد و نواختن ویولن را نزد استاد ظهیرالدینی فراگرفت. بعدها، او در عرصه تئاتر ایران به عنوان فردی محترم شناخته شد.
همسر او، جمیله ندایی، در این باره میگوید: «ساختار نمایشنامههای بیژن مفید ریشه در بازیها، آداب و رسوم، متلها و قصههای ایرانی دارد. در آثار او، شخصیتها نیستند که حوادث را پیش میبرند، بلکه حوادث توسط شخصیتها هدایت میشوند.» نمونهای از این سبک در نمایش معروف «شهر قصه» مشاهده میشود. علاوه بر این، نباید فراموش کرد که بیژن مفید تحت تأثیر تئاتر لالهزار در دهه ۲۰ و سبک رفیع حالتی قرار داشت؛ سبکی که با تئاتر عبدالحسین نوشین متفاوت بود و بیشتر بر استقبال عمومی تکیه داشت. به همین دلیل، گاهی اوقات نمایشهای او تا بیش از شش ماه روی صحنه میماندند.
در ادامه بیژن، بهمن نیز حضور دارد.
بهمن مفید در مسیر هنر و تئاتر، همچون پدر و برادرانش، تأسی میجست و در جوانی همزمان با تحصیل در دانشکده هنرهای دراماتیک، به کارگردانی و بازیگری میپرداخت. او همراه با خانوادهاش گروهی داشت که با بازیگرانی چون بهزاد فراهانی، رضا میرلوحی، اصغر آقاخانی و بهرام وطنپرست، در عرصه تئاتر فعالیت میکردند. همچنین همکاری با «گروه هنر ملی» و عباس جوانمرد از دیگر فعالیتهای او بود. مدت کوتاهی در وزارت فرهنگ و هنر فعالیت کرد، اما پس از مدتی از این سازمان جدا شد.
از جمله آثار برجسته بهمن مفید در تئاتر میتوان به بازی در نمایش «شهر قصه» به کارگردانی بیژن مفید و نقش تمثیلی «دهباشی» در نمایش «میراث و ضیافت» اثر بهرام بیضایی اشاره کرد که در آذرماه ۱۳۴۶ در تماشاخانه سنگلج اجرا شد. برادرش بیژن، علاقهمند به این تماشاخانه، پس از موفقیت «شهر قصه» در جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۷، قصد داشت این اثر را در تالار رودکی (وحدت کنونی) روی صحنه ببرد، اما مفید بر این باور بود که باید در سنگلج اجرا شود و مخالفت ورزید.
دلایل این مخالفت، محدودیتهایی بود که در آن زمان برای ورود زنان با چادر و مردان بدون کراوات به تالار رودکی وجود داشت و مفید معتقد بود نباید گروهی از تماشاگران از دیدن تئاتر محروم شوند. علاوه بر این، او به معماری صحنه اهمیت میداد و معتقد بود که معماری و نورپردازی تالار رودکی ممکن است تمرکز تماشاگران را بر هم زده و ارتباط آنان با تئاتر را کاهش دهد. به همین دلیل، این نمایش به مدت سه ماه در تماشاخانه سنگلج اجرا شد.
بهمن مفید در چنین فضایی رشد یافته و فعالیتهای متعددی داشت. او همچنین با گروهی متشکل از سیروس ابراهیمزاده، رامین فرزاد، نیکو خردمند، فهیمه راستکار و پروین امیرسلیمانی، نمایشنامههایی را به کارگردانی بیژن مفید در رادیو تهران اجرا میکرد. در حوزه باله نیز فعالیت داشت و در افتتاح تالار رودکی نقش «زال» را در اپرای زال و رودابه، همراه با افسانه دیهیم و حسین سرشار، اجرا کرد.
او درباره رابطهاش با جهان تئاتر چنین میگوید: «آن شب به بچهها گفتم اگر آمدهاید اینجا کار تئاتر کنید و هنرپیشه شوید، کارهای زیادی داریم، اما اگر هدفتان فقط بازیگری و پول درآوردن است، اشتباه میکنید. من شما را میبرم که در فیلم بازی کنید.» در نتیجه، از ۶۰ نفر، نیمی رفتند و از آن باقیماندهها هم تعداد کمی پس از مدتی جدا شدند، و در نهایت، تنها گروهی از بچههای شهر قصه باقی ماندند.
بهمن در دنیای سینما
این سرنوشت بود که بهمن مفید نیز قدم به دنیای سینما گذاشته و در آنجا باقی بماند. او با دو اثر مهم از مسعود کیمیایی، «قیصر» و «رضا موتوری»، آغاز کرد. در کنار کیمیایی، احمدرضا احمدی و اسفندیار منفردزاده نیز حضور داشتند و چنین رفاقتهایی نقش مهمی در شکلگیری گروههای هنری ایفا میکردند. در میان این دو فیلم کیمیایی، مفید همچنین در «طوقی» علی حاتمی و «رقاصه شهر» شاپور قریب نیز نقشآفرینی کرد.
در تمامی این فیلمها، او به عنوان بازیگر نقش مکمل، حضوری دلنشین، گرم و ماندگار داشت. کیمیایی و حاتمی، کارگردانانی متفاوت بودند که گویی قصد داشتند فاصلهگیری از سینمای فیلمفارسی داشته و به سمت سینمایی هنری حرکت کنند که بتواند با تماشاگر عمومی ارتباط برقرار کند. این کارگردانان برای نقش اصلی مرد، چهرهای تاثیرگذارتر از بهروز وثوقی نمیخواستند. اگر سینمای فیلمفارسی با فردین و ناصر ملکمطیعی شناخته میشد، این فیلمسازان جوان ترجیح میدادند در انتخاب بازیگر تفاوت قائل شوند تا تمایز خود را نشان دهند.
در چنین فضایی، بهمن مفید یکی از بازیگران متمایز در نقشهای فرعی بود. او که در «قیصر» با چند دقیقه حضور درخشید، میان اعضای موج نو این تصور را پدید آورد که تواناییهای تئاتریاش، امتیازی ویژه برای ادامه فعالیت در سینما است. و واقعاً نیز چنین شد؛ نقشهای کوتاهش در فیلمهای حاتمی و کیمیایی، موفقیتهای بزرگی برای او رقم زدند، زیرا او توانایی داشت در معدود صحنههایی که مقابل دوربین ظاهر میشد، آن را از آن خود کند و با میمیک صورت و حرکات بدن، اثر ماندگاری بر تماشاگر بگذارد.
موردی متضاد درباره رقصنده شهر
در اینجا، حضور شاپور قریب در فیلم «رقاصه شهر» ممکن است در نگاه نخست به عنوان انحرافی از مسیر اولیه او تلقی شود، اما واقعیت این است که او نه فیلمفارسیساز بود و نه این اثر نمونهای شاخص از سینمای آن ژانر. اگرچه ستارگان این فیلم، ناصر ملکمطیعی و فروزان، در حوزه سینمای فیلمفارسی شناخته شده بودند، اما نباید فراموش کرد که اسفندیار منفردزاده موسیقی متن آن را ساخته و در کنار حضور بهمن مفید، شاپور قریب نیز در کارگردانی نقش داشت. مسعود مهرابی در این باره معتقد است که: «میتوان این دومین ساخته شاپور قریب را فیلمی دانست که به اندازهای از عناصر و لحظات ناب سینمایی بهرهمند است که در نگاه اول، با فیلمهایی با موضوعات سطحی و سادهلوحانه تفاوت دارد. در واقع، رقاصه شهر، با وجود قصه ظاهری مبتذل، اثر قابلتوجهی است که تماشاگر را با اثری متفاوت و قابل قیاس با دیگر فیلمهای هممضمون روبهرو میکند.»
مهرابی همچنین درباره نقش شاپور قریب در ساخت این فیلم تأکید دارد: «این اثر میتوانست به راحتی در دست کارگردانی کممایه از هم بپاشد، اما شاپور قریب با دید و نگاهی ظریف، توانست مفاهیم خود را به تصویر کشد و در بعضی قسمتها، شروع و پایان فیلم، به بیان تصویری گیرا و مبتکرانه بپردازد.» بنابراین، از نظر مهرابی، جدا از تعداد زیاد صحنههای رقص که شاید به دلیل نقش بازیگر اول زن توجیهپذیر باشد، «در این فیلم کمتر عیب و نقص دیگری میتوان پیدا کرد.»
همکاری با همکاران در استان گلستان
انتخاب بعدی بهمن مفید در عرصه سینما به پروژهای در کنار سلیمان میناسیان و هراند میناسیان اختصاص داشت؛ فیلم «فریاد». این دو برادر ارمنی که از همکاران تحسینشده ابراهیم گلستان بودند، پیشتر فیلمی به نام «طلوع» ساخته بودند که در سومین جشنواره سپاس، جایزه بهترین فیلمبرداری رنگی را دریافت کرد. اغلب بازیگران آن فیلم تئاتری بودند، از جمله جمشید مشایخی و فخری خوروش.
در فیلم بعدی این برادران، که با حضور بازیگران تئاتر ساخته شد، علاوه بر مشایخی، اکبر مشکین و بهمن مفید نیز نقش داشتند. نویسندگی این اثر بر عهده عباس پهلوان بود؛ روزنامهنگار سرشناس قبل از انقلاب و سردبیر مجله «فردوسی»، نشریهای که به عنوان منبع فرهنگی و فکری روشنفکران ایران شناخته میشد. هرچند «فریاد» نتوانست به موفقیت «طلوع» برسد، اما در کارنامه هنری بهمن مفید همچنان فیلمی قابلتوجه محسوب میشود.
سپس نوبت به همکاری با زکریا هاشمی رسید؛ بازیگر نقش اول مرد فیلم «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستان، که در نخستین تجربه کارگردانیاش یکی از بهترین فیلمهای سینمای ایران را ساخت. در این فیلم نیز، بهمن مفید نقش اصلی را بر عهده نداشت، اما حضور او به خوبی در خاطرهها باقی ماند. در فیلم «سهقاپ» ناصر ملکمطیعی، او نقش برزو را بازی میکرد؛ شخصیت جوانی که تازه زندگی مشترک خود را آغاز کرده است، اما بیشتر توجهاش به قمار و دعواهای پس از آن معطوف است. در ادامه، برزو تلاش میکند از قمار دست بکشد، اما نیاز خانواده علی—دوستی برزو که بهمن مفید نقش او را بازی میکند—به پول جهیزیه، او را مجاب میکند که برای آخرین بار در بازی قمار شرکت کند.
کاکا رستم و جایزه قدردانی
بر اساس مطالب ذکر شده، بهمن مفید در سالهای اولیه فعالیت خود در عرصه سینما تلاش میکند تا مرزهای خود را از سینمای فیلمفارسی جدا نگه دارد. او در ادامه نیز تا حد زیادی به این مسیر وفادار میماند، نمونهای از آن در فیلم «رشید» مشاهده میشود که در آن با بهروز وثوقی و زری خوشکام همبازی است. این فیلم توسط پرویز نوری، نویسنده و منتقد سینما، کارگردانی شده است. از دیگر نمونههای تلاش مفید برای حفظ دستاوردهای هنری، همکاریاش با علی حاتمی در فیلم «باباشمل» است.
فیلم بعدی او اما یکی از نقشهای برجستهاش محسوب میشود؛ بازی در نقش کاکا رستم در فیلم «داش آکل» ساخته مسعود کیمیایی. این نقش را میتوان پررنگترین نقش مفید در سینمای ایران تا آن زمان دانست. در این فیلم، او در مقابل داش آکل با بازی وثوقی، نقش شخصیت شرور داستان را ایفا میکند. کیمیایی این اثر را بر اساس داستانی به همین نام از کتاب «سه قطره خون» اثر صادق هدایت اقتباس کرده بود، و همین موضوع حساسیتها نسبت به نتیجه نهایی را دوچندان میکرد.
مفید بار سنگینی بر دوش داشت، چرا که باید به گونهای نقش دشمن قدیمی و کینهتوز داش آکل را ایفا میکرد که هیچ تردیدی درباره مظلومیت او باقی نماند. او با مهارت از پس این مسئولیت برآمد و چه در لحظات رجزخوانی و چه در صحنههای نبرد تنبهتن، به اوج هنر و اجرا رسید که تحسینبرانگیز است.
این موفقیت باعث شد داوران جشنواره فیلم سپاس، بدون تردید جایزه بهترین بازیگر نقش دوم مرد را به او اهدا کنند. این جایزه، همراه با جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلمبرداری سیاهوسفید برای «نعمت حقیقی»، «داش آکل» را به یکی از فیلمهای موفق در کارنامه کیمیایی تبدیل کرد و در عین حال، جایگاه مفید را در سینمای ایران ارتقا بخشید؛ امری که او نیز به آن اذعان داشت: «کیمیایی و حاتمی نگرش فنی و محتوایی دقیقی به سینما داشتند، میزانسن و دکوپاژ را میشناختند و در برگردان فرم، خوشذوق و اندیشمندانه عمل میکردند.»
در دل فیلمهای ایرانیها
با وجود مسیر مفیدی که در ادامه فعالیتهای سینمایی خود طی کرد، ارتباط چندانی با موج نو ایران نداشت. به تدریج و از اوایل دهه ۱۳۵۰، نام او در فیلمهایی دیده میشد که عنوانهایشان نشان میداد چه ارزش و اعتباری دارند؛ از «رضا هفت خط» تا «خانواده سرکار غضنفر»، از «اتل متل توتوله» تا «حسین آژدان»، از «والده آقا مصطفی» تا «کلک نزن خوشگله»، از «خانم دلش موتور میخواد» تا «بابا گلی به جمالت». او بعدها حضور در این فیلمها را به «غم نان» نسبت داد و گفت: «ارتزاق در بازیگری خیلی مهم است. من شغلم بازیگری بود و هست. زمانی که وارد سینما شدم، هیچ حرفه دیگری نداشتم و نمیتوانستم به حرفهای دیگر بپردازم؛ باید زندگی میکردم.»
او معتقد بود، رد شدن فیلمنامهها تاثیر منفی بر آینده حرفهاش داشت: «نکته دیگر این است که مردم هم توقعشان از جایگاه اجتماعی یک هنرپیشه بالاتر میرود. مثلا وقتی میدیدند بازیگرشان با دوچرخه یا پیاده به سر کار میرود، باور نمیکردند. مجبور بودم ماشین خوبی بخرم و اقساطش را پرداخت کنم. علاوه بر این، پیشنهادهایی که میشد، اگر سه تا را رد میکردی، باید دو تای دیگر را میپذیرفتی، وگرنه از حرفه کنار گذاشته میشدی.»
در این فیلمها فرصت چندانی برای هنرنمایی موثر وجود نداشت، اما گاهی اوقات او این شانس را داشت که در نقش اصلی ظاهر شود. باید در نظر داشت که او گاهی در همین فیلمهای نهچندان برتر، عملکرد خوبی ارائه میداد: «قبول دارم در بسیاری از فیلمهای عالی، نقشآفرینی نکردم، اما در هر فیلمی که بازی میکردم، با تمام توان و علاقه کار میکردم.»
علاوه بر این، او یکی از ستارههای بدشانس سینمای ایران نیز محسوب میشد؛ نسلی از هنرمندان که در دهه ۱۳۵۰ فعالیت خود را آغاز کردند و پس از رسیدن به شهرت، ساختار سیاسی تغییرات عمدهای را رقم زد و در این تحولات، جایگاهی برای این گروه باقی نماند: «من حدود شش، هفت سال در سینما فعالیت داشتم. نقشهای فرعی و کوتاه را تجربه میکردم. پس از آن که به نقشهای اصلی رسیدم، هنوز فرصت کافی برای انتخاب سناریو و کارگردان مورد نظر نداشتم. تنها پس از فیلم «جوجه فکلی» بود که توانستم تصمیم بگیرم در چه فیلمی بازی کنم و با چه کارگردانی همکاری داشته باشم، ولی در آن زمان انقلاب شد.»
تنهایی و ترک وطن
در زمان انقلاب، بهمن مفید ۳۶ ساله بود. در ابتدا، امیدوار بود که مجدداً بتواند در دنیای سینما فعالیت کند؛ شاید همانند آرزویی که فردین، ناصر و ایرج قادری داشتند. این سه بازیگر در فیلم «برزخیها» نقشآفرینی کردند. همچنین، بهمن مفید در فیلمهای «فریاد مجاهد»، «منافق» و «قدیس» ظاهر شد. مدتی نیز در تئاتر سنگلج و سپس در لالهزار به عنوان هنرپیشه نمایشهای مردمی فعالیت داشت. اما با وجود تمامی این تلاشها، سینمای انقلابی جایی برای او و دیگر ستارگان پیش از انقلاب نداشت.
برخی بازیگران با سابقه تئاتری مانند جمشید مشایخی، محمدرضا کشاورز، عزتالله انتظامی، علی نصیریان و داوود رشیدی توانستند پس از انقلاب همچنان در عرصه هنر فعال باقی بمانند. برخی مانند ایرج قادری با توبه از گذشته خود فرصتهایی برای ادامه فعالیت پیدا کردند، اما سرنوشت مفید چنین نبود. تنها راه ممکن برای مفید جهت ادامه فعالیتهای هنری، مهاجرت و اقامت در غرب بود.
در نتیجه، در سال ۱۳۶۰ به آمریکا مهاجرت کرد. او میگوید: «گفتند من ممنوعالتصویرم. تئاتر بازی کردم، اما یکی با کلت آمد و گفت تئاتر تعطیل است، پس من هم راهی آمریکا شدم!» در آمریکا، به همراه مرتضی عقیلی که او نیز در سینمای ایران نقش «کمکمجهول» را به خوبی ایفا میکرد و تنها در اواخر دوران پهلوی توانست نقشهای اصلی در چند فیلم بر عهده بگیرد، چند فیلم کوتاه، نمایشهایی مانند «ماه و پلنگ»، «شاپرک خانم» و نمایشهای کودکانه اجرا کرد. گاهی نیز در کلیپهای ویدئویی از داریوش و ستار حضور یافت.
خاتمی، بازگشت به کشور و موفقیت ناخواسته
سیدمحمد خاتمی پس از رسیدن به ریاستجمهوری، هم نداهای گفتوگوی تمدنها را سر داد و هم ایرانیان مهاجر را به بازگشت به وطن فراخواند. بهمن مفید یکی از کسانی بود که این دعوت را باور کرد و میگوید: «در حالی که زندگیام در میانپردهخوانی میگذشت، رئیس دولت اصلاحات اعلام کرد که همه ایرانیها تا دو هفته آینده میتوانند به کشور بازگردند. من هم آمدم، اما پاسپورتم ضبط شد و اجازه ندادند برگردم. اما این وضعیت بد نبود، چون در کنار مادرم ماندم و امیدوار بودم که شاید دوباره بتوانم در سینما و تئاتر فعالیت کنم.»
اما این تلاشها بینتیجه ماند. در دوران اصلاحات، او نقش کوتاهی در فیلم «سرود تولد» بازی کرد، اما فیلم بدون حضور او اکران شد. تلاشهایش در دولتهای بعدی نیز بیثمر بود. او مدتی به شبکه جم پیوست، اما پس از آن دوباره به ایران بازگشت و دیگر حتی با داشتن پاسپورت هم تمایلی به ترک کشور نداشت.
دوستان قدیمیاش نیز در تلاش برای حل مشکل او ناکام بودند. پس از درگذشتش، بهزاد فراهانی، که از شاگردان پدرش محسوب میشد، گفت: «سرطان بهمن مفید را نکشت، غم و غصه او را کشت. کسانی که اجازه ندادند او در کاری که عاشقش بود فعالیت کند، باعث مرگ او شدند، همانطور که جلوی کار ناصر ملکمطیعی و فردین را گرفتند.»
او درباره تلاشهای بینتیجهاش، حتی با وجود موافقت علی جنتی و وزارت اطلاعات دولت روحانی، ابراز ناراحتی کرد و پرسید: «چه کار خلافی انجام داد؟ چه صحنه ناپسندی بازی کرد که بعد از این همه سال در ذهنها باقی مانده است؟ او چه کرده است؟ در طول عمرش، یکبار دیده شده است که در کنار درباریها قرار گرفته باشد؟ حتی اگر دیده شده باشد، نباید اهمیت داشته باشد؛ چون خیلیها در آن دوران در دربار بودند و پس از انقلاب، مشکلی برایشان پیش نیامد یا با معذرتخواهی به زندگی ادامه دادند. این فرد اصلاً از آن مشکلات نداشته است. سالهاست که در ایران زندگی میکند و باید روزیاش برسد. خدا روزی را داده، اما چرا عدهای جلوی راهش را گرفتهاند؟»
سینما برایش حرام شد.
با این تفاسیر، پایان تلخی برای بازیگری رقم خورد که بهرام بیضایی به درستی دربارهاش نوشته بود: «بهترین بازیهای بهمن مفید در هیچ فیلمی ثبت نشده است. بهترین عملکرد او در مجالس دوستانه و خودمانی بود که به سادگی و بیپیرایگی انجام میگرفت، بدون تلاش بیمورد و با روانیِ آب! در بهترین حالت و تکی، و در چندین نقش متفاوت و خودساخته ظاهر میشد. قطعاتی که هنوز این پایان نیافته، بلکه بعدیشان پشت سرشان ظاهر میشد، پرشور و شیرین!»
حق با بیضایی بود، زیرا «وعدهای که سینما با آن قطعه کوتاه (قیصر) به تماشاگرانش برای آینده داده بود، هرگز محقق نشد و نادیده گرفته شد». «سینما او را حرام کرد و سخنان بیربط خودش را بر زبان او جاری ساخت، و هنر در حالت سکون را در ازای دستمزدی کمتر آموخت. افسوس بر آن استعدادی که در نقش صحنهی داروغه سلطان مار نقش بست!» آنچه بیضایی میگفت، شاید در نظر بهمن مفیدی که زمانی در فیلم «نفسبریده» نقش نوازندهای نابینا و دورهگرد را بازی میکرد، چندان بیراه نبود: «میگم دنیا چقدر شلوغه، آقا نبی، همه دارن به جون هم میافتن. سر چی و کجا، خدا عالمه. خیال میکنن که بعضیا رو تو زعفرون میخوابونن. نه، نوکرتم، آخر دنیا، همهجا تو یه پنجه خاکه؛ چه حاکمش، چه مفلسش.» این دیدگاه چندان قابل توجه نبود، زیرا او شغلاش را بازیگری میدانست، تا دم مرگ و گویی در هر شرایطی.