تاریخ انیمیشن: ۱۰ اثر تأثیرگذار صنعت سینما
10 انیمیشن تأثیرگذار تاریخ سینما که صنعت انیمیشن را متحول کردند
تحول در صنعت انیمیشن با فیلمهای کلاسیک و نوآورانه، از دیزنی تا پیکسار و آثار معاصر.

پیکسار نرمافزار خاصی را برای تولید انیمیشنهای خود توسعه داد که بر خلاف روش رایج ساخت انیمیشنهای دو بعدی دیزنی، کاملاً بر پایه رایانه طراحی شده بود. موفقیت فیلم داستان اسباببازی تحولی عظیم در صنعت ایجاد کرد، به گونهای که حتی شرکت دیزنی در سالهای بعد رویکرد خود را تغییر داد و مسیر پیکسار را دنبال کرد. با این حال، داستان اسباببازی تنها انیمیشنی نبود که تحولی در تاریخ صنعت انیمیشن ایجاد کرد.
سفیدبرفی و هفت کوتوله (۱۹۳۷)
فیلم «سفیدبرفی و هفت کوتوله» که در سال ۱۹۳۹ منتشر شد، نقش مهمی در تثبیت جایگاه دیزنی به عنوان برترین استودیوی انیمیشن جهان در طول چند دهه ایفا کرد. این اثر بر پایه افسانههای تاریک برادران گریم ساخته شده است، اما دیزنی آن را به یک اثر مناسب برای خانواده و کودکان تبدیل کرد؛ فیلمی که نسلهای مختلف از تماشای آن لذت بردهاند.
داستان درباره دختری جوان است که ملکه شرور، نگران جایگاه و محبوبیت او در میان مردم سرزمین است و تصمیم میگیرد او را از میان بردارد. این انیمیشن به عنوان یکی از اولین نمونهها در معرفی «شاهزادهخانمهای دیزنی» شناخته میشود؛ جایی که شاهزادهای جوان سفیدبرفی را نجات میدهد و در پایان، آنها «تا ابد خوشبخت زندگی میکنند».
موفقیت «سفیدبرفی» باعث شد دیزنی با انگیزه و قدرت بیشتری به تولید انیمیشنهای جدید بپردازد، از جمله آثار با محوریت شاهزادهخانمها مانند «سیندرلا» و «زیبای خفته». اگر این انیمیشن پیشگام ساخته نشده بود، احتمالاً بسیاری از این آثار نیز وجود نداشتند. آکادمی اسکار نیز با اقدامی بیسابقه، در دو سال متوالی به «سفیدبرفی» افتخار داد.
فانتازیا (۱۹۴۰)
یک سال پس از آنکه استودیوی انیمیشن دیزنی با تولید فیلم «سفیدبرفی و هفت کوتوله» قالبهای رایج در صنعت را شکست، اثری کاملاً متفاوت و انقلابی با نام «فانتازیا» خلق کرد. در حالی که «سفیدبرفی» مسیر نوینی در دنیای انیمیشن گشود و راه را برای انقلاب در فیلمهای «شاهزادهخانم دیزنی» هموار ساخت، «فانتازیا» مسیری کاملاً متفاوت را در پیش گرفت.
این انیمیشن در اصل برای کودکان ساخته نشده بود؛ بلکه با صحنههای ترسناک و دلهرهآور، تماشاگران را متحیر و فضایی ناآرام ایجاد کرد. با این حال، حضور میکیماوس و موسیقی بینظیر آن، سبب شد بسیاری از والدین در طول سالها جرات کنند این فیلم را با فرزندانشان تماشا کنند.
«فانتازیا» به موفقیتی بزرگ دست یافت و در طول دههها، با چندین اکران مجدد در سینماها، بیش از ۸۰ میلیون دلار فروش داشت. این اثر را میتوان منبع الهام برای شکلگیری ژانر انیمیشنهای ترسناک مانند «کورالاین» دانست. همچنین در سال ۱۹۹۰، این فیلم به فهرست ملی ثبت فیلمهای ایالات متحده افزوده شد و جایگاه خود را در تاریخ سینما تثبیت کرد.
آکیرا (۱۹۸۸)
در طول تقریبا پنج دهه، انیمیشنهای دیزنی بر دنیای کارتون سلطه داشتند. اما در دههی ۱۹۸۰، اوضاع تغییر کرد و انیمهی ژاپنی به تدریج راه خود را به آمریکا باز کرد و به یکی از زیر ژانرهای محبوب تبدیل شد. هرچند آثار کوچکتر و مانگاهای متعددی بودند که طرفداران خاص خود را داشتند، اما «آکیرا» نقش اصلی و نقطه عطف را در این روند ایفا کرد و موج جدیدی در محبوبیت این سبک به راه انداخت.
آکیرا، بر اساس مانگایی به همین نام، نه تنها باعث شد انیمه نزد مخاطبان آمریکایی بیشتر شناخته شود، بلکه به ارتقاء و ترویج زیر ژانر علمیتخیلی «استیمپانک» در سطح ملی کمک کرد. در این مسیر، نقش آکیرا همانقدر حیاتی بود که نقش فیلمهایی مانند «بلید رانر» در تثبیت این فضا داشتند.
میتوان بهراحتی گفت که آکیرا، همراه با فیلم «همسایهام توتورو» ساخته هایائو میازاکی، یکی از عوامل کلیدی در تبدیل سال ۱۹۸۸ به یک سال تحولآفرین در تاریخ انیمه بود؛ سالی که محبوبیت این هنر در غرب به اوج رسید.
فیلم «چه کسی رو جرمی رابرت متهم کرد» (۱۹۸۸)
در هر سال، تعداد فیلمهایی که بازیگران واقعی را با شخصیتهای انیمیشنی ترکیب میکنند، افزایش مییابد؛ موضوعی که تا حد زیادی مدیون پیشرفتهای فناوری CGI است. فیلمهایی مانند سونیک خارپشت و دنیای ژوراسیک این روند را به یک استاندارد در صنعت سینما تبدیل کردهاند. اما، فیلمی که به صورت استادانه این ترکیب را به تصویر کشید، چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟ آن زمان، فناوری CGI وجود نداشت، بنابراین سازندگان از انیمیشنهای دستی کشیده شده بهره بردند و آنها را در صحنههای لایو اکشن جای دادند؛ جایی که شخصیتهای کارتونی با سبک لونی تونز در کنار انسانها ظاهر میشدند. نتیجه، یک داستان جنایی–نوآر بود که در آن، کارآگاهی انسانی مأموریت داشت تا با حل یک پرونده قتل، نام یک خرگوش کارتونی را پاک کند.
این فیلم نقش مهمی در احیای علاقه به شخصیتهای کلاسیک انیمیشنی مانند میکیماوس و باگز بانی داشت و به نوعی رنسانسی برای دوران طلایی کارتونها رقم زد. رابرت زِمِکیس، کارگردان این اثر، بعدها به توسعه و کاوش در تکنیکهای نوآورانه فیلمسازی ادامه داد و آثاری همچون فارست گامپ و قطار سریعالسیر قطبی را خلق کرد.
زیبایی و الوحش (۱۹۹۱)
تا دهه ۱۹۸۰، استودیوی انیمیشن دیزنی دورهی رکود خود را سپری میکرد. در این دهه، آثار زیادی نتوانستند به موفقیت برسند؛ فیلمهایی مانند «کارآگاه موش بزرگ» (The Great Mouse Detective) و «الیور و شرکا» (Oliver & Company) هرگز نتوانستند به سطح شاهکارهای پیشین دست یابند. اما با موفقیت فیلم «پری دریایی کوچولو» (The Little Mermaid) در سال ۱۹۸۹، دیزنی توانست مسیر جدیدی برای خود بیابد.
اگرچه از نظر فنی، «پری دریایی کوچولو» را میتوان آغازگر دوران «رنسانس دیزنی» در انیمیشن دانست، اما «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) بود که این جنبش را به اوج رساند و شکوه سابق دیزنی را بازگرداند. این فیلم در جنبههای مختلف انقلابی بود، از جمله اینکه یکی از اولین آثار انیمیشنی بود که از فناوری CGI برای تقویت روایت بهره برد و نگاه به هنر انیمیشن را برای همیشه تغییر داد.
«دیو و دلبر» همچنین اولین انیمیشن تاریخ است که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شد؛ دستاوردی که در نهایت منجر به ایجاد بخش جدیدی در اسکار برای «بهترین فیلم انیمیشن» در ده سال بعد شد.
نیمهشب قبل از کریسمس (۱۹۹۳)
انیمیشن استاپموشن در سالهای گذشته به عنوان یک تکنیک خاص و محدود شناخته میشد. در دوران طلایی فیلمهای فانتزی، هنرمندانی چون ری هریهاوزن از این روش برای خلق هیولاها و جلوههای ویژهی عملی بهره میبردند و استودیوی «آردمن انیمیشن» نیز از دهه ۱۹۷۰ شروع به ساخت فیلمهای کوتاه و سریالهای استاپموشن کرد.
در سال ۱۹۹۳، تیم برتون و کارگردان هنری سلیک نشان دادند که یک فیلم بلند استاپموشن میتواند به موفقیت عظیمی دست یابد. فیلم «کابوس پیش از کریسمس» (The Nightmare Before Christmas) که کاملاً با تکنیک استاپموشن ساخته شده بود، در گیشه موفق شد، مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و در نهایت به فهرست «آثار ملی فیلم» آمریکا افزوده شد.
این موفقیت راه را برای تولید آثار دیگر هموار کرد؛ استودیوی آردمن در سال ۲۰۰۰ با ساخت «فرار مرغی» (Chicken Run) وارد دنیای فیلمهای بلند شد. همچنین استودیوی لایکا در سال ۲۰۰۹ با فیلم «کورالاین» (Coraline) فعالیتهای جدی خود در حوزه استاپموشن را آغاز کرد. تیم برتون و هنری سلیک در سالهای بعد چندین بار به سراغ این تکنیک بازگشتند و با آثارشان بار دیگر توجه و تحسین زیادی را برانگیختند.
فیلم شرک (2001)
شرک اثری است که جایگاه آن در تاریخ انیمیشن را برای همیشه تثبیت کرده است. این فیلم در سال ۲۰۰۱ موفق شد عنوان اولین برندهی جایزه اسکار در بخش «بهترین فیلم بلند انیمیشن» را کسب کند. اما اهمیت شرک تنها به این موفقیت محدود نمیشود.
این فیلم موجب شد استودیوی دریمورکس به سرعت به سومین استودیوی بزرگ در صنعت انیمیشن تبدیل شود، پس از دیزنی و پیکسار. از آن زمان، این استودیو با مجموعههایی همچون چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم، پاندای کونگفوکار، و همچنین دنبالهها و اسپینآفهای شرک، به یکی از پرسودترین تولیدکنندگان انیمیشن بدل شد.
علاوه بر این، شرک استانداردهای جدیدی در طراحی شخصیتها و محیطهایی واقعگرایانهتر ایجاد کرد که در شیوه ساخت انیمیشن در دهههای بعد تأثیرگذار بود. از نظر داستانی نیز، این فیلم تحولی بزرگ به وجود آورد؛ چرا که با بهرهگیری از طنز و شوخیهایی با فیلمهای لایو اکشن و فرهنگ عامه، اثری خلق کرد که توانست هم کودکان و هم بزرگسالان را جذب کند.
انیمه «در مسیر باد» (2001)
هایائو میازاکی از سال ۱۹۷۹ وارد عرصه ساخت انیمیشن شد و تا سال ۲۰۰۱ به عنوان یکی از اسطورههای این صنعت شناخته میشد. با این حال، فیلم «شهر اشباح» (Spirited Away) اثر بزرگتری نسبت به تمامی آثار قبلی او محسوب میشود. این فیلم که داستان دختری را روایت میکند که به دنیایی پر از ارواح مرموز کشیده میشود، اثری بینظیر و تاریخساز بود که مسیر صنعت انیمیشن را برای همیشه تغییر داد.
میازاکی با بهرهگیری از افسانههای فولکلور ژاپنی و تلفیق آن با موضوع بلوغ، اثری ساخت که توانست با طیف گستردهای از مخاطبان ارتباط برقرار کند؛ چیزی که برای بسیاری از انیمیشنها دستنیافتنی است. نتیجه این تلاش، موفقیتی بزرگ بود: «شهر اشباح» برای نوزده سال پرفروشترین فیلم تاریخ ژاپن باقی ماند. جالبتر اینکه این اثر در زمانی ساخته شد که جهان به سمت انیمیشنهای رایانهای حرکت میکرد، اما همچنان به روش دستی تولید شد.
این انیمه به موضوعات عمیق و بزرگسالانه پرداخت، در حالی که داستان آن به گونهای بود که کودکان نیز میتوانستند با آن ارتباط برقرار کنند. این ویژگی، الهامبخش استودیوهایی مانند پیکسار شد (مثلاً در فیلم «درون و بیرون») و تأثیر قابل توجهی بر آثار کارگردانانی مانند ماکوتو شینکای (با فیلم «Your Name») گذاشت. «شهر اشباح» همچنان یک اثر پیشگام و نمادین در سینما است که نشان میدهد استودیو جیبلی همواره یک گام فراتر از زمانه خود حرکت کرده است.
پاپریکا (۲۰۰۶)
فیلم پاپریکا که در سال ۲۰۰۶ عرضه شد، یکی دیگر از انیمههای ژاپنی است که مرزهای این ژانر را جابهجا کرد و تلاش کرد تجربهای کاملاً نوین ارائه دهد. این اثر سوررئالیستی به کارگردانی ساتوشی کون ساخته شده و داستان کارآگاهی رؤیایی به نام پاپریکا را روایت میکند که در مقابل یک «تروریست رؤیا» قرار میگیرد؛ فردی که با بهرهگیری از دستگاهی برای به اشتراکگذاری خوابها، کابوسها را وارد زندگی مردم میکند.
همانطور که در خلاصه داستان مشخص است، این فیلم با بسیاری از آثار انیمیشنی دیگر تفاوت دارد. پاپریکا بیشتر به خاطر جلوههای بصری خیرهکنندهاش شناخته میشود و هنوز هم به عنوان یکی از شاهکارهای تاریخ سینما محسوب میشود. مقایسه آن با فیلم Inception منطقی است، اما باید توجه داشت که انیمیشن به سازندگان این امکان را داده است تا تصاویری بسیار فراتر از محدودیتهای واقعیت خلق کنند.
به همین دلیل، بسیاری پاپریکا را منبع الهام برای آثاری مانند Inception میدانند. توانایی این فیلم در عبور از محدودیتهای مرسوم انیمیشن و تبدیل شدن به اثری تاثیرگذار در سینمای جریان اصلی، جایگاه ویژهای برای آن در تاریخ فیلم رقم زده است.
اسپایدرمن: به جهان عنکبوتی وارد شوید (۲۰۱۸)
شرک (Shrek) تحولی اساسی در دنیای انیمیشن ایجاد کرد و نشان داد که این هنر میتواند شخصیتها را در جهانی انیمیشنی بهطور واقعگرایانه تصویر کند. پس از شرک، هر چه شخصیتها کمتر شبیه کارتون بودند و بیشتر واقعگرایانه ظاهر میشدند، موفقیت بیشتری کسب کردند. اما در سال ۲۰۱۸، زمان آن فرا رسید که انیمیشن مجدداً دچار تحول شود.
فیلم Spider-Man: Into the Spider-Verse تلاش زیادی کرد تا شخصیتها و محیطها ظاهر کارتونی داشته باشند. برای رسیدن به این هدف، انیماتورها از تکنیک انیمیشن ۲.۵ بعدی بهره بردند؛ روشی ترکیبی که هم انیمیشن سهبعدی مدرن و هم انیمیشن دوبعدی کلاسیک آثار قدیمی را در بر میگرفت. علاوه بر این، سبک بصری فیلم در طول نمایش تغییر میکرد و تنوع زیادی در ظاهر آن ایجاد مینمود.
این فیلم بهخاطر سبک انیمیشن منحصربهفردش بسیار مورد تحسین قرار گرفت، و حتی مجموعه شرک در آخرین فیلم گربه چکمهپوش (Puss in Boots) مجدداً به این سبک بازگشت، که نشان میدهد زمان آن رسیده است که فیلمهای انیمیشنی دوباره به طراحیهای کارتونی روی آورند.