کد خبر: 32338

پولاد کیمیایی از خیانت‌های گوگوش و خانواده پرده برداشت

افشاگری تلخ پولاد کیمیایی درباره خیانت‌های گوگوش، مادرش و رازهای خانواده در روزهای آخر زندگی مادر

پولاد کیمیایی از خیانت‌های گوگوش و خانواده‌اش در روزهای آخر مادرش افشاگری کرد، رازهای تاریک و واقعیت‌های تلخ زندگی خانوادگی را فاش می‌کند.

افشاگری تلخ پولاد کیمیایی درباره خیانت‌های گوگوش، مادرش و رازهای خانواده در روزهای آخر زندگی مادر

پولاد کیمیایی، پسر مسعود کیمیایی کارگردان ایرانی، پس از سال‌ها افشاگری تلخی علیه پدرش انجام داد و راز خیانت او با یک خواننده به مادرش را فاش کرد. او در یک ویدئو درباره رویدادهای دوران کودکی‌اش صحبت کرد و توضیح داد که پدرش در روزهای پایانی عمر مادرش خیانت کرد و زن پولاد کیمیایی را از خانه بیرون کرد.

او اظهار داشت: «مادرم در روزهای آخر عمرش می‌گفت، صبر می‌کردید اول من بمیرم!» این بازیگر و فرزند مسعود کیمیایی که اخیراً به افشاگری درباره گذشته و نحوه ورود گوگوش به زندگی‌شان و خیانت او و پدرش به مادرش پرداخته است، در واکنش به ادعاهای گوگوش گفت: «مادرم در روزهای آخر عمرش در غربت به من می‌گفت، آنها که می‌دانستند من در آستانه مرگ هستم، حداقل صبر می‌کردند تا من بمیریم و بعد...»

او ادامه داد: «پدرم اشتباه بزرگی مرتکب شد. خودش جلوی دوربین خواهد نشست و آنقدر مرد است که به اشتباه خود اعتراف کند. پدرم با همین یک اشتباه ضربه بزرگی به زندگی من زد، اما مانند گوگوش، فرزندش را به چیزهای کوچک، از جمله پول، نمی‌فروشد.»

در مورد گوگوش، او گفت: «نمی‌شود او را نامادری نامید، او همان زن‌بابایی است که در تلویزیون نشان می‌دهند؛ درواقع، او عقده‌های کودکی‌اش را که از زن‌بابای خود داشت، سر من خالی می‌کرد.»

او در گفتگو با کامبیز قربانی، فرزند گوگوش، گفت: «تو ناراحتی چون همایون مصداقی، همسر مادرت، تو را از خانه بیرون کرده بود، اما مادرت دقیقا همین کار را با من انجام داد. این اتفاق زمانی افتاد که فقط یک شب، ساعت ۹ شب، به خانه برگشتم؛ در حالی که برای دیدن پسرخاله‌ام رفته بودم و برای گوگوش یادداشتی گذاشته بودم، اما او مرا از خانه‌اش بیرون کرد. او دختر تنها و بی‌کس بود که در ایران کسی او را نمی‌شناخت و مادرش را تازه از دست داده بود. گوگوش قوانینی سخت و مانند سربازخانه در خانه برقرار کرده بود و حتی غذا را از من مخفی می‌کرد.»

گیتی پاشایی، خواننده، آهنگساز و معمار، مادر پولاد و همسر مسعود کیمیایی، در سال ۱۳۷۴ پس از مبارزه طولانی با سرطان سینه درگذشت.

پدرم هر چه بر سر کسی آورده باشد، به خانم گوگوش خیلی خوبی کرده است، همانطور که آقای قربانی، پوری بنایی و بسیاری دیگر، محبت‌های زیادی به او نشان داده‌اند. اما خانم گوگوش تمام این محبت‌ها را به دشمنی بدل کرد و با همین راه، به رتبه‌های بالاتر رسید.

خانم گوگوش نه یک خط موسیقی نوشته، نه سازی می‌داند، نه شعری سروده؛ او چیزی نداشت. او کودک کار بود و برای رسیدن به موفقیت، زندگی خیلی‌ها را بر هم زد تا خودش به جایگاهی برسد.

حداقل در مقابل دوربین معذرت‌خواهی می‌کرد. طلب بخشش کار ساده‌ای است، و این کار او را ماندگار می‌کرد. اما با مصاحبه‌ای که انجام داد، شخصیت خودش را زیر سوال برد.

مردم این روزها برای تفریح به چنین حرف‌هایی گوش می‌دهند، اما من به خاطر مادرم این حرف‌ها را می‌زنم. برای فرهنگ ما خیلی دردناک است که خانم گوگوش یکی از نمادهای آن باشد.

در زمانی که در خانه خانم گوگوش در تهران ساکن بودم، متوجه شدم که او حتی به مادرش پاسخ نمی‌دهد و تمایل داشت پسرش، کامبیز، هر چه زودتر خانه را ترک کند چون معتقد بود کارهای او برایش دردسر ایجاد می‌کند.

خانم گوگوش خودش برای من تعریف کرد که روزی وارد خانه شده و متوجه شده بود کامبیز نیست؛ پدرش، محمود قربانی، به او گفته بود وسایلش را جمع کند و راهی مرز ترکیه شود تا از آنجا وارد کشور ترکیه گردد. کامبیز نیز رفته بود، اما در مسیر حوادثی برایش رخ داده و پاسپورتش را گم کرده بود. سرانجام وقتی به ترکیه رسید، پشیمان شد و به مادرش زنگ زد و اعلام کرد که می‌خواهد به خانه برگردد، اما خانم گوگوش اجازه نداد و گفت دیگر بچه‌اش نیست.

من پدرم را در دفاع نمی‌گیرم؛ او اشتباه بزرگی مرتکب شده است. خودش هم در مقابل دوربین خواهد نشست و این را اعلام خواهد کرد. می‌دانم که او مردی است و این حقیقت را بیان می‌کند، اما اگر اشتباهی کرده، تنها یک اشتباه بوده است. درست است که آن خطا به زندگی من لطمه زده، ولی او هرگز فرزندش را انکار نکرده یا او را از خانه بیرون نینداخته، یا او را به پول نفروخته است.

پس باید بدانید که اگر پدر من گناهی هم داشته، درگیر ماجرای این خانم شده است. خانم گوگوش می‌توانست به پدرم بگوید: «گیتی، دوست و همکار من است، در غربت بیمار است، من نان و نمک او را خورده‌ام و شما بچه دارید.»

مادر من در روزهای آخر عمرش می‌گفت: «من که دارم می‌روم، حداقل باید اجازه می‌دادند اول من بروم، بعد این کار را می‌کردند.» خانم گوگوش حداقل آنقدر وجدان نداشت که صبر کند تا مادرش اول برود.

پوری بنایی اگر در مورد بسیاری مسائل سکوت می‌کند، به خاطر

رفتار خانم گوگوش با من مانند زن بابا بود، اما او خودش را خیلی کنترل می‌کرد زیرا می‌دانست دارد همان عقده‌های کودکی‌اش را روی من پیاده می‌کند.

کامبیز آمده و گفته همایون مصداقی (همسر دوم گوگوش) فرد خوبی نبود و او را از خانه‌اش بیرون کرد. اما من معتقدم خانم گوگوش یک روز مرا به خاطر دیر آمدنم بیرون کرد، هرچند قبلاً اطلاع داده بودم و نوشته بودم. او قوانینی سخت‌گیرانه مانند سربازخانه در خانه برقرار کرده بود و هیچکدام از دوستانم نمی‌توانستند به خانه‌مان زنگ بزنند. حتی برای استفاده از دستشویی باید قوانین زیادی را رعایت می‌کردم.

در مصاحبه‌اش گفت که برای فرار از اعتیاد در زمان انقلاب به ایران برگشته است، اما این ادعا نادرست است؛ او در واقع به خاطر جلوگیری از مصادره خانه‌اش بازگشته بود.

پدرم خیلی زحمت کشید تا خانم گوگوش بتواند پس از انقلاب در چارچوب قوانین کشور فعالیت کند، اما نتیجه‌ای نداشت. او خیلی تلاش کرد و مسئولان زیادی را درگیر کرد تا برای خانم گوگوش، که اوایل انقلاب به کشور بازگشته بود، تفاوت قائل شوند، اما موفق نشد.

بعد از آن قرار شد پدرم فیلمی در خارج کشور با حضور خانم گوگوش و رعایت شئونات اسلامی بسازد، اما به شرطی که خانم گوگوش به ایران برگردد. اما این پروژه به دلیل تصمیم خانم گوگوش برای برگزاری کنسرت‌ها و امضای قراردادهای مربوطه به انحراف کشیده شد. او در مصاحبه‌اش نگفت که چگونه ناگهان ایران را ترک کرد و در آمریکا همه چیز برای برگزاری کنسرت برایش فراهم شد. من و پدرم تمام کارهای کنسرت‌ها را انجام دادیم، در حالی که وقتی به آمریکا رفتیم، هیچ پولی نداشتیم. پدرم چهارسال با خانم گوگوش همراه بود، اما او همکاری نکرد تا فیلمش ساخته شود و پول آن را بدهند.

پس از چندین کنسرت و جمع شدن پول، دوستان و آشناها برای گرفتن پول به سراغمان آمدند. خانم گوگوش برای جلوگیری از پرداخت به دیگران، ناگهان اجرای برنامه‌ها را متوقف کرد. در مصاحبه‌اش ادعا کرد که پس از توقف کنسرت‌ها، همه از اطرافش پراکنده شدند، اما ما چه سودی برده بودیم؟ اگر پولی به دستمان می‌رسید، باید خانم گوگوش آن را اعلام می‌کرد. بر اثر ادعاهایش درباره قراردادهای کنسرت و شکایت‌هایی که مطرح شد، من و پدرم از کار و دانشگاه اخراج شدیم. خانم گوگوش می‌دانست که ۵۰ درصد اموال به شوهرش می‌رسد، بنابراین دیگر به ما نیاز نداشت و ما را کنار گذاشت. بی‌پول به ایران برگشتیم، در حالی که او بیش از ۲ میلیون دلار و خانه‌ای داشت که در آن زندگی می‌کرد. با این ثروت، او تاکنون حتی یک قران به ملت ایران کمک نکرده است.

پس از بازگشت ما به ایران، هنوز رابطه‌مان ادامه داشت و خانم گوگوش همچنان به پدرم ابراز عشق می‌کرد. چون خانه نداشتیم و در خانه پدربزرگم زندگی می‌کردیم، او گفت بیایید در خانه خالی او زندگی کنیم، اما این صرفاً برای جلوگیری از مصادره خانه‌اش بود. ما به آن خانه رسیدگی کردیم و حتی پدرم چند بار برای پس گرفتن خانه از خانم گوگوش تلاش کرد، اما او بعدها کسی را فرستاد تا آن را اجاره دهد و ما با لوازم‌مان بیرون آمدیم. بعد از چند ماه و بی‌پاسخی، خانم گوگوش طلاق‌نامه‌اش را فرستاد.

کامبیز گفته است که آقای کیمیایی یک دوربین با تجهیزاتش را از آمریکا به ایران برده است. پدرم این کار را کرد، اما آن دوربین حق پدرم بابت فیلمی بود که باید می‌ساخت؛ پیش‌پرداخت آن فیلم بود. او هیچ‌وقت پولی بابت آن دوربین از خانم گوگوش نگرفته است. اگر کسی فاکتوری دارد که نشان دهد خانم گوگوش پول دوربین را پرداخت کرده است،

در مصاحبه‌اش، خانم گوگوش ادعا کرد که من ۱۰ سال بعد با پدرم به لس‌آنجلس رفتم تا حرف‌های او را بشنوم. اما وقتی از او پرسیدم چرا در آن زمان کمک نکرد تا فیلم پدرم ساخته شود، گفت که آن زمان پول نداشت، در حالی که علاوه بر خانه‌اش، دو میلیون دلار در حساب داشت.

در زمان رفتن خانم گوگوش به آمریکا، خانواده‌اش همراهش بودند و وضعیت مالی خوبی داشت، اما در مصاحبه‌اش مظلوم‌نمایی کرد که ما او را رها کرده‌ایم. اما وقتی به ایران برگشتیم، نزدیک به یک سال پاسپورت پدرم را گرفتند و او چهار سال نتوانست کار کند، در حالی که بی‌پول بودیم.

او همچنین در مورد تابلوهایش ادعاهایی مطرح کرد. اگر کسی از من تابلویی خریده، بیاید و اعلام کند.

اگر پولی می‌خواستیم، همانجا در آمریکا از خانم گوگوش می‌گرفتیم و با آن وضعیت به ایران برمی‌گشتیم. پدرم در سن ۷۰ سالگی خانه خرید، آن هم به اصرار من و با قرض زیاد.

من به خانم گوگوش نیاز نداشتم. مادرم ویلا در متل قو داشت که آن را فروختم و زندگی‌ام را شروع کردم. حالا در بهترین محل فرمانیه زندگی می‌کنم.

پدرم با وجود تمام این اتفاقات، فردی شریف و خوب است، به بسیاری کمک کرده و در سینما نقش مهمی ایفا کرده است. مشکلات اخیر نشان می‌دهد او به پول فکر نمی‌کرد و زندگی درویش‌وار داشت. مردم همیشه حامی او بودند و من هم او را بخشیده‌ام. از زمانی که از خانم گوگوش جدا شد، چیزهای زیادی از او یاد گرفتم و او را دوست دارم. خودش هم تاوان داده است. پدرم از زمان جدایی دیگر زنی در زندگی‌اش نبوده و در ۸۰ سالگی تنها با یک پرستار زندگی می‌کند.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار