پولاد کیمیایی از خیانت و رازهای خانوادهاش فاش کرد
افشاگری پولاد کیمیایی درباره خیانت و زندگی خانوادگی گوگوش و پدرش در روزهای آخر مادرش
پولاد کیمیایی افشاگری تلخ درباره خیانت پدرش، زندگی خانوادگی گوگوش و رازهای پنهان در روزهای آخر مادرش را فاش کرد.

پولاد کیمیایی، فرزند مسعود کیمیایی، کارگردان ایرانی، پس از سالها به افشاگریهای تلخی درباره پدرش پرداخت و راز خیانت او با یک خواننده به مادرش را فاش کرد. در ویدیویی که درباره تجربیات کودکیاش صحبت میکرد، اشاره کرد که پدرش در روزهای پایانی عمر مادرش خیانت کرده و او را از خانه بیرون رانده است.
او اظهار داشت: «مادرم در روزهای آخر عمرش میگفت صبر میکردید اول من بمیرم!» این بازیگر و فرزند مسعود کیمیایی که اخیراً به افشاگری درباره گذشته و نحوه ورود گوگوش به زندگیشان و خیانتهای پدرش پرداخته است، در واکنش به ادعاهای گوگوش گفت: «مادرم در روزهای پایانی عمرش در غربت به من میگفت، آنها که میدانستند من در حال رفتن هستم، حداقل صبر میکردند تا من بمیرم و بعد...»
او ادامه داد: «پدرم اشتباه بزرگی مرتکب شد. او خودش جلوی دوربین مینشست و آنقدر مرد است که بتواند اعتراف کند. پدرم با همین یک اشتباه ضربه بزرگی به زندگی من زد، اما بر خلاف گوگوش، فرزندش را به چیزهای کوچک مانند پول نمیفروشد.»
در مورد گوگوش، او گفت: «نمیتوان او را نامادری نامید، او همان زنبابا است، همان زنبابایی که در تلویزیون نشان میدهند؛ در واقع، او عقدههای کودکیاش را که از زنبابای خودش داشت، سر من خالی میکرد.»
او به کامبیز قربانی، فرزند گوگوش، گفت: «تو ناراحتی چون همایون مصداقی، شوهر مادرت، تو را از خانه بیرون کرده بود، اما مادرت دقیقا همین کار را با من انجام داد. این اتفاق زمانی افتاد که من فقط یک شب، ساعت ۹ شب، به خانه برگشتم، در حالی که برای گوگوش یادداشتی گذاشته بودم و با این حال او مرا از خانهاش بیرون کرد؛ پسر تنها و بیکسی که در ایران کسی او را نمیشناخت و مادرش را تازه از دست داده بود. گوگوش قوانینی مانند سربازخانه در خانه داشت و حتی غذا را از من مخفی میکرد.»
گیتی پاشایی، خواننده، آهنگساز و معمار، مادر پولاد و همسر مسعود کیمیایی، در سال ۱۳۷۴ پس از مبارزه طولانی با سرطان پستان درگذشت.
پدرم هر چه به دیگران بدی کرده باشد، اما به خانم گوگوش خیلی خوبی کرده است، همانطور که آقای قربانی، پوری بنایی و بسیاری دیگر، محبتهای زیادی به او نشان دادهاند. اما خانم گوگوش تمامی این محبتها را نادیده گرفت و آنها را به دشمنان خود تبدیل کرد و راه ترقیاش را اینگونه طی کرد.
خانم گوگوش نه یک خط موسیقی نوشته، نه سازی بلد است، نه شعری سروده؛ او چیزی نداشت. او کودک کار بود و به همین خاطر زندگی بسیاری را نابود کرد تا به موفقیت برسد.
حداقل در مقابل دوربین معذرت میخواست. طلب بخشش کار سادهای است و اگر این کار را میکرد، چیزی از او باقی میماند. اما با مصاحبهای که انجام داد، شخصیت خودش را خراب کرد.
مردم به خاطر تفریح این حرفها را میزنند، اما من به خاطر مادر خود اینها را میگویم. برای فرهنگ ما بسیار دردناک است که خانم گوگوش یکی از قلههای آن باشد.
در زمانی که در خانه خانم گوگوش در تهران زندگی میکردم، متوجه شدم که او حتی به مادرش جواب نمیدهد و دلش میخواست پسرش، کامبیز، زودتر خانه را ترک کند، چون معتقد بود کارهای او برایش دردسر ایجاد میکند.
خانم گوگوش خودش برای من تعریف کرد که روزی به خانه آمده بود و دید که کامبیز نیست؛ پدرش، محمود قربانی، از او خواسته بود وسایلش را جمع کند و به مرز ترکیه برود تا از آنجا وارد ترکیه شود. کامبیز هم رفته بود، اما در مسیر اتفاقاتی برایش رخ داده و پاسپورتش را گم کرده بود. وقتی به ترکیه رسید، پشیمان شد و با مادرش تماس گرفت و گفت میخواهد برگردد، اما خانم گوگوش به او اجازه نداد و گفت دیگر بچهاش نیست.
من پدرم را نمیخواهم توجیه کنم؛ او اشتباه بزرگی مرتکب شده است. خودش هم در مقابل دوربین خواهد نشست و همین را خواهد گفت. میدانم که مردی است که این حرف را میزند. اما اگر اشتباهی کرده، تنها یک اشتباه بوده است. درست است که آن اشتباه به زندگی من آسیب زده، اما او هرگز فرزندش را انکار نکرد، او را از خانه بیرون نکرد یا به خاطر پول او را فروخت.
پس باید بدانید که اگر پدر من گناهی هم دارد، درگیر ماجرای این خانم شده است. خانم گوگوش میتوانست به پدرم بگوید: «گیتی، دوست و همکار من است، در غربت مریض است، من نان و نمک او را خوردهام و شما بچه دارید.»
مادر من در روزهای آخر عمرش میگفت: «من که دارم میروم، حداقل اجازه میدادند اول من بروم، بعد این کار را میکردند.» خانم گوگوش حداقل آنقدر وجدان نداشت که صبر کند مادرم برود.
پوری بنایی اگر در مورد بسیاری چیزها سکوت میکند، به خاطر این است که خانم گوگوش به او
رفتار خانم گوگوش با من مانند زن بابا بود، البته او خودش را خیلی کنترل میکرد چون میدانست دارد همان عقدههای کودکیاش را روی من پیاده میکند.
کامبیز آمده بود و گفت همایون مصداقی (همسر دوم گوگوش) آدم خوبی نبود و او را از خانهاش بیرون کرده است، اما من معتقدم خانم گوگوش یک روز مرا به خاطر دیر برگشتن به خانه بیرون کرد، در حالی که قبلش خبر داده بودم و نوشته بودم. خانم گوگوش قوانینی در خانه داشت که انگار سربازخانه است و هیچکدام از دوستانم نمیتوانستند به خانهمان زنگ بزنند. حتی برای استفاده از دستشویی باید قوانین زیادی رعایت میکردم.
در مصاحبهاش گفت که برای فرار از اعتیاد، در زمان انقلاب به ایران برگشت، اما این ادعا نادرست است. او به خاطر جلوگیری از مصادره خانهاش برگشت، نه برای مسائل اعتیاد.
پدرم خیلی زحمت کشید تا خانم گوگوش بتواند پس از انقلاب در چارچوب قوانین کشور کار کند، اما تلاشهای او بینتیجه ماند. او مسئولین زیادی را متقاعد کرد، اما نتیجهای نداشت. بعد از آن قرار شد فیلمی در خارج کشور با حضور خانم گوگوش و رعایت شئونات اسلامی ساخته شود، به شرطی که خانم گوگوش به ایران برگردد، اما او تصمیم گرفت کنسرت بگذارد و قرارداد بست. در مصاحبهاش نگفت که چگونه ناگهان از ایران رفت و در آمریکا همه چیز برای کنسرت آماده شد. تمام کارهای مربوط به کنسرتها را من و پدرم انجام دادیم، در حالی که وقتی به آمریکا رفتیم، هیچ پولی نداشتیم. پدرم چهار سال با خانم گوگوش همراه بود، اما او همکاری نکرد تا فیلم ساخته شود و پول آن را بدهند.
پس از برگزاری چندین کنسرت و جمع شدن پول، دوستان و آشنایان برای گرفتن پول سر و کلهشان پیدا شد. خانم گوگوش برای جلوگیری از پرداخت پول، ناگهان اجراها را متوقف کرد. او در مصاحبهاش گفت که وقتی کنسرتها متوقف شد، همه از اطرافش پراکنده شدند، اما ما از این کنسرتها هیچ سودی نبرده بودیم. اگر مبلغی به ما میرسید، باید خانم گوگوش بیاید و اعلام کند. به خاطر ادعاهایش درباره قراردادهای کنسرت و شکایاتی که شد، من و پدرم از کار و دانشگاه اخراج شدیم. خانم گوگوش میدانست که نیمی از اموالش به شوهرش میرسد، بنابراین دیگر به ما نیاز نداشت و ما را کنار گذاشت. با پول کم و بیپول به ایران بازگشتیم. در آن زمان، خانم گوگوش بیش از دو میلیون دلار و خانهای که در آن زندگی میکرد، داشت. او با این ثروت و درآمدی که از ملت ایران کسب کرده، تاکنون حتی یک قران به آنها کمک نکرده است.
پس از بازگشت ما به ایران، رابطهمان ادامه داشت و خانم گوگوش هنوز به پدرم ابراز محبت میکرد. چون خانه نداشتیم و در خانه پدربزرگ زندگی میکردیم، او گفت بیایید در خانهاش که خالی مانده است، زندگی کنیم، اما این فقط برای جلوگیری از مصادره خانهاش بود. ما به آن خانه رسیدگی کردیم و حتی پدرم چند بار به جاهای دیگر سر زد تا خانه خانم گوگوش را نگیرد. اما بعد از مدتی، خانم گوگوش کسی را فرستاد تا خانه را اجاره دهد و ما با لوازم خودمان بیرون آمدیم. چند ماه بعد، جواب ندادن و پنهان شدن، منجر به دریافت حکم طلاق شد.
کامبیز گفته است که آقای کیمیایی یک دوربین با تجهیزات کامل از آمریکا به ایران برده است، پدرم این کار را کرد، اما آن دوربین حق پدرم بابت فیلمی بود که باید میساخت؛ پیشپرداخت آن فیلم بود. هیچوقت هم خانم گوگوش بابت آن دوربین پول نداده است. اگر فاکتوری دارید که نشان دهد پول آن دوربین به پدرم پرداخت شده است.
در مصاحبهاش، خانم گوگوش ادعا کرد که من ده سال بعد با پدرم رفتم لسآنجلس تا صحبتهای او را بشنوم. اما وقتی از او پرسیدم چرا در آن زمان کمک نکرد تا فیلم پدرم ساخته شود، گفت پول نداشت، در حالی که او در حسابش دو میلیون دلار پول داشت و خانه هم داشت.
وقتی خانم گوگوش به آمریکا رفت، خانوادهاش همراهش بودند و وضعیت مالی خوبی داشت، اما در مصاحبهاش مظلومنمایی کرد و گفت ما او را رها کردیم. اما پس از بازگشت به ایران، نزدیک به یک سال پاسپورت پدرم را گرفتند و او چهار سال نتوانست کار کند، در حالی که ما بیپول به ایران برگشته بودیم.
خانم گوگوش در مورد تابلوهایش هم ادعاهایی داشت. اگر کسی تابلویی از من خریده است، بیاید و اعلام کند.
اگر پولی نیاز داشتیم، همانجا در آمریکا از خانم گوگوش میگرفتیم و با آن وضعیت به ایران برمیگشتیم. پدرم در سن ۷۰ سالگی، با اصرار من و قرض کردن، خانهای خرید. من اصلاً نیاز نداشتم به خانم گوگوش؛ مادرم یک ویلا در متلقو داشت که آن را فروختم و زندگیام را با آن شروع کردم. حالا در بهترین نقطه فرمانیه زندگی میکنم.
پدرم با وجود تمام این مشکلات، مردی شریف و خوب است، به خیلیها کمک کرده و به سینما خدمت کرده است. اینکه در این سن مشکلات دارد، نشان میدهد او به فکر پول نبوده و زندگی درویشگونهای داشته است. مردم همیشه حامی او بودهاند و من هم او را بخشیدهام. از زمانی که پدرم از خانم گوگوش جدا شد، خیلی چیزها از او یاد گرفتم و او را دوست دارم. خودش هم تاوان داده است. پدرم از زمان جداییاش از خانم گوگوش، دیگر زنی در زندگیاش نبوده و حالا در ۸۰ سالگی، تنها و با پرستار زندگی میکند.