بازگشت کوروش به سیاست؛ هویت ملی و مقاومت در بحران
بازگشت کوروش به میدان سیاست؛ چگونه تاریخ باستان ایران جامعه را در بحرانها مقاومتر میکند
بازگشت کوروش به میدان سیاست؛ چگونه تاریخ باستان ایران جامعه را در بحرانها مقاومتر میکند و نقش میراث فرهنگی در تقویت هویت ملی

علیاکبر ولایتی، مشاور رهبر معظم انقلاب، در شبکه اجتماعی «ایکس» نوشت: «قرآن کریم ذوالقرنین را ستوده است، و مفسرانی بزرگ همچون علامه طباطبایی بر این باورند که او همان کوروش کبیر است.» وی در ادامه افزود: «بر اساس روایت هرودوت، از زمان کوروش تاکنون، منطقه قفقاز همواره نقش حاشیه امنیتی برای ایران داشته است، و او برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی، در آن منطقه دیواری بنا کرد.» این اظهارات، که در زمان بحران اخیر و پس از جنگ دوازدهروزه مطرح شد، سوال عمیقی را در ذهن ما برمیانگیزد: چرا در مواقع بحرانی، سیاستمداران به تاریخ و شخصیتهایی مانند کوروش رجوع میکنند؟
تاریخ در لحظههای حساس
تاریخ همواره منبعی امن و پناهگاهی برای ملتها بوده است. زمانی که جامعهای با تهدیدی جدی مواجه میشود، به میراث فرهنگی و تاریخی خود رجوع میکند تا پایهای برای مقاومت بیابد. بحرانها انسانها را به سوی ریشههایشان سوق میدهند و ملتها را وادار میکنند از حافظه جمعی خود نیرو بگیرند. ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست.
در دوران جنگ ایران و عراق، محور اصلی گفتمان رسمی به سمت عاشورا و کربلا متمایل بود. بسیج اجتماعی بر پایه «تاریخ اسلام» و «فرهنگ شهادت» شکل میگرفت. اما در جنگ دوازدهروزه اخیر، شاهد افزایش تمرکز بر «ایران» بودیم. حتی رهبر انقلاب در دیداری با یکی از مداحان مشهور گفتند: «از ایران بخوان.» این تغییر نشاندهنده تحول در نحوه بازخوانی تاریخ در لحظههای بحرانی است.
کوروش: از نماد افسانهای دوران باستان تا نماد سرمایه ملی
شخصیت کوروش کبیر جایگاهی بینظیر در حافظه تاریخی ایرانیان دارد. در متون باستانی و حتی در سنتهای یهودی و اسلامی، او به عنوان نماد عدالت و حکمت شناخته شده است. قبل از انقلاب اسلامی، کوروش به عنوان نماد ایدئولوژیک دولت مطرح بود و مراسمهای باشکوهی در پاسارگاد و تختجمشید برگزار میشد تا مشروعیت سیاسی نظام را تقویت کند.
در دوره پس از انقلاب، این تصور کمتر مورد توجه قرار گرفت و نام او در متون درسی و ادبیات رسمی کمتر ذکر شد، زیرا نماد ملیگرایی سکولار تلقی میشد. اما اکنون، بازگشت او در سخنان افرادی مانند ولایتی معنای تازهای یافته است. این تغییر رویکرد، اگرچه ممکن است تاکتیکی و ابزاری باشد، نشانگر یک تحول بنیادی در نگرش است که استفاده از سرمایههای تاریخی را برای تقویت امنیت ملی ضروری میداند.
قفقاز؛ یادگارهای تاریخی و چالشهای معاصر
ولایتی در اشاره خود به قفقاز تنها به بازخوانی یک رویداد تاریخی نمیپردازد، بلکه هدف او برقراری ارتباط میان گذشته و سیاستهای کنونی است. او معتقد است که از زمان کوروش، منطقه قفقاز همواره نقش حاشیه امنیتی برای ایران داشته است. این دیدگاه در واقع تکرار یک قاعده تاریخی است که امنیت ملی ایران همواره با شمال و قفقاز مرتبط بوده است. در طول قرون اخیر، جنگهای ایران و روس، قراردادهای گلستان و ترکمانچای، و حتی تحولات معاصر در قفقاز جنوبی، بارها این ارتباط را تأیید کردهاند. رجوع به دوره کوروش در چنین زمینهای، بهعنوان نمونهای از تاریخ، برای تبیین وضعیت ژئوپلیتیکی امروز ایران مورد استفاده قرار میگیرد و نشان میدهد چگونه تاریخ به عنوان سندی در تحلیل سیاستهای جاری نقشآفرینی میکند.
تاریخ: وسیلهای برای سیاست یا سرمایهای فرهنگی؟
در اینجا سوال اصلی مطرح میشود: آیا بازگشت به کوروش و ایران باستان تنها ابزاری برای عبور از بحران است، یا نشانگر تغییر عمیقتری در نگاه حاکمیت به تاریخ ایران است؟ اگر تاریخ تنها در مواقع حساس به کار گرفته شود، این روند به بیاعتمادی عمومی دامن میزند؛ زیرا مردم درک میکنند که میراث فرهنگیشان تنها در زمان نیاز زنده میشود. اما اگر این بازگشت حقیقتاً و با صداقت صورت گیرد، میتواند فرصت مناسبی برای آشتی با بخشهای نادیدهگرفتهشده هویت ایرانی فراهم آورد.
تفاوت تاریخی و شعلههای خاموشنشدنی فرهنگ
در چهار دهه گذشته، تاریخ ایران گاه با ناملایمات و بیمهریهایی روبرو شد. بخش قابل توجهی از میراث باستانی در حاشیه قرار گرفت و روایت رسمی تلاش کرد پیوندهای چند هزار ساله ملت را محدود و تقلیل دهد؛ نتیجه این روند، ایجاد شکافی در ذهن جامعه بود، در حالی که کشوری با بیش از چهار هزار سال تاریخ مکتوب، ثروتی بینظیر دارد که در جهان بیهمتا است و بسیاری از کشورهای نوظهور آرزوی داشتن ذرهای از آن را دارند، در حالی که برخی به تاریخسازیهای جعلی روی میآورند.
نسلی که در کتابهای درسی کمتر با نامهایی چون کوروش و داریوش آشنا شد، بیشتر تنها با روایتهای گزینشی روبهرو شد. اما فرهنگ ایرانی آنچنان ریشهدار است که هیچ روایت محدودکنندهای نتوانست آن را به حاشیه براند. آیینهایی مانند نوروز، یلدا، مهرگان و سده، و همچنین زبان و ادب فارسی، همچون شعلههایی زنده و پرحرارت، اندیشه ایرانی را در عمق جامعه زنده نگه داشتند.
این آیینها نه تنها خاموش نشدند بلکه به عنوان پلهایی ماندگار، پیوند دهنده نسلها، عمل کردند. هر بار که سفره هفتسین در نوروز گسترده میشود یا چراغ یلدا روشن میماند، جامعه مجدداً یادآوری میکند که هویت تاریخیاش فراتر از هر روایت رسمی است. این تداوم فرهنگی، سرمایهای است که امروز میتواند زمینهساز آشتی مجدد با تاریخ و بازسازی اعتماد ملی باشد.
فرهنگ تاریخی در مواجهه با بحرانهای اجتماعی
آگاهی از تاریخ تنها یک موضوع دانشگاهی نیست؛ بلکه نیرویی است که میتواند جامعه را در مقابل بحرانها مقاومتر سازد. ملتی که تاریخ خود را میشناسد و به آن اعتقاد دارد، اعتمادبهنفس بیشتری برای مقابله با تهدیدها پیدا میکند. در مقابل، مردمی که ارتباط قوی با گذشته خود ندارند، در مواجهه با بحرانها آسیبپذیرتر هستند.
در شرایط کنونی، ایران بیش از هر زمان دیگری به چنین آگاهی تاریخی نیازمند است. بحرانهای اقتصادی، تهدیدهای منطقهای و فشارهای اجتماعی، جامعه را خسته و فرسوده کرده است. بازگشت به تاریخ میتواند نقش یک سپر فرهنگی را ایفا کند، به شرط آنکه این بازگشت صادقانه، مستمر و نه تنها موقتی و تاکتیکی باشد.
تاریخ به عنوان سرمایهای جمعی و مشترک
اظهارات ولایتی نمونهای کوچک از مجموعه رفتارهای سیاسیکاران در زمان حاضر است؛ نه به خاطر اهمیت علمی آن درباره کوروش و ذوالقرنین، بلکه به دلیل پیام فرهنگیاش. تاریخ ایران، از دوران کوروش تا کنون، سرمایهای مشترک برای تمامی ایرانیان است. اگر این سرمایه به عنوان پلی برای وحدت در نظر گرفته شود، میتواند نیرویی عظیم و تاثیرگذار باشد.