کد خبر: 26278

صیاد محمدی: سفر عرفان، عشق و نوآوری در موسیقی بی‌کلام

صیاد محمدی: سفر از عرفان و عشق تا خلاقیت نوین در موسیقی بی‌کلام و تجربی

صیاد محمدی با ترکیب عرفان، عشق و نوآوری در موسیقی بی‌کلام و تجربی، اثری دیدنی و زیستنی خلق کرده است.

صیاد محمدی: سفر از عرفان و عشق تا خلاقیت نوین در موسیقی بی‌کلام و تجربی

ایده اولیه این پروژه چگونه و از چه منبعی شکل گرفت؟ در دوران دانشجویی، در جمع دوستان نزدیکم که دو نفر از آن‌ها در این آلبوم همکاری داشته‌اند (سینا رضازاده و نیما سرهنگی)، بیشتر وقت خود را صرف گوش دادن، نواختن و گفت‌وگو درباره موسیقی می‌کردیم. بودن با این دوستان برای من بسیار ارزشمند بود، به ویژه سینا رضازاده که تأثیر زیادی بر من در حوزه موسیقی گذاشت. من قطعاتی که از شهریور ۹۰ تا پایان ۹۱ ساخته بودم را با آن‌ها به اشتراک گذاشتم و در نهایت برخی از این قطعات را برگزیدیم و سینا وظیفه تنظیم آن‌ها را بر عهده گرفت. در هفته‌های آخر تیرماه ۹۳، که فرآیند ضبط آغاز شد و همزمان مهاجرت سینا به آمریکا برای ادامه تحصیل، تقریباً تمام شب‌ها و روزها را با هم گذراندیم.

چه چیزی باعث تمایز این اثر نسبت به آثار قبلی‌تان می‌شود؟ بررسی مسیر رشد هر هنرمند باید روند تکاملی او را در طول زمان نشان دهد. هنرمند باید از تکرار و کلیشه‌سازی پرهیز کند؛ زیرا تکرار نشان‌دهنده توقف در جریان خلاقیت است. از زمان شروع فعالیت موسیقی‌ام تا کنون، امکان تولید انبوه برایم فراهم بوده، اما ترجیح داده‌ام آثارم محدود و گزیده باشد. اولین پروژه‌ای که ضبط کردم، «عبور واژه‌ها و شطح یک عشق»، در تیرماه ۱۳۹۳ بود، اما اولین اثر منتشر شده‌ام، «در سلوک صبح»، که در سال ۹۸ ضبط شد، در تیرماه ۱۳۹۹ منتشر شد. ترتیب انتشار این آثار به دلایل مختلف رعایت نشده است، اما همواره سعی کرده‌ام از تکرار بپرهیزم و اثراتی متفاوت ارائه دهم.

در ساخت و تنظیم قطعات، انتخاب سازها، تقسیم‌بندی آن‌ها و طراحی جلد، هدفم ایجاد فضای نو و متفاوت بود. اینکه موفق شده‌ام یا نه، بستگی به نظر مخاطبین و منتقدین دارد.

در مورد سازهای مورد استفاده در این اثر، مدت‌ها در فکر بودم که خروجی کارم چگونه خواهد بود اگر هم‌نشینی تنبور با سازهای موسیقی کلاسیک را تجربه کنم. ابتدا قصد داشتم پروژه را برای دو نوازی تنبور و ویلنسل طراحی کنم تا ظرافت و معنویت تنبور با قدرت و حزن ویلنسل تلفیق شود، اما در طی فرآیند کار و نیازهای مختلف، سازهای دیگری نیز وارد پروژه شدند و در نهایت کوارتت و کوئینتت تشکیل دادیم. استفاده از سازها بستگی به نوع قطعه دارد؛ برای نمونه، در قطعه «وسوسه عاشقی»، کنترباس و ویلنسل، همراه با تنبور و سازهای کوبه‌ای به کار رفته است.

آیا این اثر بیشتر بر فرم تمرکز دارد یا بر احساس و محتوا؟ تلاش من این بوده است که هر دو جنبه را به اندازه ممکن در نظر بگیرم و هیچ‌کدام بر دیگری غلبه نکند. برای من، درک و تجربه کلی اثر اهمیت زیادی دارد؛ یعنی چگونه شروع می‌شود، روند آن چگونه است و در نهایت به چه نتیجه‌ای می‌رسد. اگر اثر بدون احساس و انگیزه واقعی ساخته شده باشد، نتیجه مصنوع و بی‌روح به نظر می‌رسد. از سوی دیگر، اگر محتوا ضعیف باشد و حرفی برای گفتن نداشته باشد، مخاطب نمی‌تواند پیام اثر را درک کند و در نتیجه ارتباط برقرار نمی‌شود.

در مورد چالش‌های مرتبط با هم‌نشینی صدا، متن، فرم بصری و روایت، باید گفت که دستان تنبور به فواصل پرده و نیم‌پرده تقسیم شده است و فواصل ربع‌پرده در موسیقی ایرانی در آن وجود ندارد. این موضوع باعث شباهت موسیقی تنبور با سازهای موسیقی کلاسیک می‌شود و آن را نزدیک به سازهای ایرانی می‌سازد. هرچند، فواصل خاص و منحصر به فرد تنبور، گاهی استفاده از نیم‌پرده‌های کروماتیک متوالی را دشوار می‌کرد و منجر به استفاده از تکنیک‌های کمتر رایج شد که در نهایت به ویژگی‌های خاص اثر تبدیل شدند.

در رابطه با جایگاه «معنا» در مقابل «فرم»، باید گفت که این دو عنصر در کنار هم، هویت و عمق اثر هنری را تشکیل می‌دهند. تمرکز تنها بر فرم یا تنها بر معنا، ممکن است در کوتاه‌مدت اثر خوبی خلق کند، اما در گذر زمان ممکن است فراموش شود. مثنوی معنوی، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین آثار فکری بشر، به دلیل تلفیق عمیق و ظریف مفاهیم معنوی و فرم هنری، جایگاهی بی‌نظیر یافته است.

در مورد سه‌گانه شطح، عبور و عشق، این مفاهیم چگونه به یک ساختار موسیقایی تبدیل شدند؟ در شعری از استاد شفیعی کدکنی آمده است: «عشق، یک واژه نیست، یک معناست.» این سه مفهوم، فراتر از واژه‌های ساده هستند و بار معنایی و فلسفی عمیقی دارند. انسان همواره درگیر سوالات بنیادی درباره زندگی، اخلاق، و معنای وجود است. تفسیر و واکنش ما نسبت به این مسائل، جهان‌بینی‌مان را شکل می‌دهد. من تلاش کرده‌ام این مفاهیم را از طریق موسیقی بیان کنم و در قالب ساختاری موسیقایی ارائه دهم.

کدام فیلسوف، شاعر یا متفکر بیشترین تأثیر را بر شما گذاشته است؟ ادبیات معاصر را بسیار دوست دارم، چرا که انعکاسی کامل از زندگی و مسائل اجتماعی امروز است. از شعرای بعد از نیما، مهدی اخوان ثالث، محمدرضا شفیعی کدکنی و فریدون مشیری تأثیرگذار بوده‌اند. در حوزه نویسندگان، ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری، محمود دولت‌آبادی، منصور یاقوتی و عباس معروفی نقش مهمی در شکل‌گیری دیدگاهم داشته‌اند.

تا چه حد از عرفان ایرانی در آثار خود بهره برده‌اید؟ موسیقی و ادبیات به شدت به هم پیوند خورده‌اند و ادبیات کلاسیک ایران سرشار از مفاهیم عرفانی و معرفتی است که هر ایرانی به آن افتخار می‌کند. عرفان و ادبیات در تاریخ ایران به گونه‌ای در هم تنیده شده‌اند که تفکیک آن‌ها گاهی ناممکن است. بسیاری از ادیبان و عرفا در آثار خود، هم‌پوشانی دارند؛ به عنوان نمونه، آثار سهروردی مانند «عقل سرخ» از اولین نمونه‌های داستان کوتاه در تاریخ ادبیات جهان محسوب می‌شوند. در آلبوم قبلی‌ام، «در سلوک صبح»، اثر «نیروانا و نور» بر فلسفه اشراق سهروردی تأثیر گرفته است، و در «در پای دار حلاج»، تصویری است که از تذکره‌الاولیا عطار الهام گرفته‌ام. تأثیرپذیری از ادبیات، عرفان و طبیعت، این مفاهیم را در کارهای من متجلی می‌کند و بر روند فکری و هنری‌ام تأثیرگذار است.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار