کد خبر: 24742

شبنم مقدمی از حسادت دوران کودکی به برادرش و رابطه نزدیک خواهر و برادری

شبنم مقدمی از حسادت دوران کودکی به برادرش و رابطه نزدیک خواهر برادری می‌گوید

شبنم مقدمی از رابطه نزدیک، حسادت دوران کودکی و خاطرات بامزه با برادرش در گفت‌وگو می‌گوید.

شبنم مقدمی از حسادت دوران کودکی به برادرش و رابطه نزدیک خواهر برادری می‌گوید

ممکن است تصور شود که رابطه بین دو خواهر یا برادر، به دلیل مشترک بودن جنسیت، زیباتر و قوی‌تر از رابطه بین یک خواهر و برادر است؛ چرا که آن‌ها احساسات، عواطف، دنیای مشترک و حرف‌های مشابه‌تری دارند. اما اگر صحبت‌های شبنم مقدمی و برادرش، بهنام مقدمی، را بشنوید، متوجه خواهید شد که رابطه آن‌ها چقدر مستحکم، دوست‌داشتنی و نزدیک است، حتی با وجود اختلاف سنی بیش از ده سال، و شباهت دنیای آن‌ها به هم چگونه است.

شبنم مقدمی: من و بهنام حدود یازده سال اختلاف سنی داریم، اما با وجود این، رابطه‌مان یکی از بهترین روابط خواهر و برادری است که در بین آشنایان و فامیل دیده‌ام. حتی کسانی هستند در اطراف‌مان که این فاصله سنی و شاید بتوان گفت فاصله نسلی را ندارند، اما رابطه‌شان به اندازه رابطه من و برادرم شیرین و صمیمی نیست.

من از نوجوانی کودک درونم بسیار زنده و فعال بود (می‌خندد) و کمی هم اخلاق و رفتارهای پسرانه داشتم، که این موضوع کمک می‌کرد نزدیک‌تر به برادرم باشم. از یک سنی به بعد، برادرم، بهنام، سعی می‌کرد بیشتر به من نزدیک شود. او تلاش می‌کرد زود بزرگ شود و با اخلاق و رفتارهای افراد بالاتر از سن خودش آشنا شود. شاید بتوان گفت در سن و سالی که او داشت، پله‌های رشد را دو تا یکی طی کرد تا به من نزدیک‌تر شود، و از آن زمان به بعد، رابطه‌مان بسیار صمیمی و دوستانه‌تر شد؛ آنقدر که تا قبل از ازدواجم، وقت‌مان را مرتب با هم می‌گذراندیم. سفرهای ایرانگردی‌مان با هم انجام می‌دادیم و حتی گاهی همکار هم بودیم.

بهنام مقدمی: شبنم نقش بسیار مهمی در رشد من داشت. در همان سنینی که شخصیت من در حال شکل‌گیری بود، من همیشه کنار خواهرم بودم و اوقات‌مان را با هم سپری می‌کردیم. من سعی می‌کردم بزرگ‌تر از سنم رفتار کنم و این کار را ادامه می‌دادم تا از نظر رفتاری و شخصیتی به خواهرم و سن او نزدیک‌تر شوم. بودن در کنار شبنم و زندگی در فضای هنرمندانه‌ای که او دوست داشت و دارد، همواره برایم لذت‌بخش بوده است.

شبنم مقدمی: وقتی مادرم باردار بود، من به همه می‌گفتم که دوست دارم خواهر‌دار شوم. وقتی مشخص شد که بچه پسر است، پدر و مادرم جرات نمی‌کردند این موضوع را به من بگویند، اما در صحبت‌هایشان مدام تأکید می‌کردند که «داشتن داداش هم خوب است.» به این ترتیب، من فهمیدم که خبری از خواهر نیست. (می‌خندد) تا اینکه برادرم به دنیا آمد و من که حدود ده سال مرکز توجه خانواده و فامیل بودم، با وجود همه ملاحظات، از مرکز توجه خارج شدم. این موضوع در آن سن برایم ناراحت‌کننده بود. همه تلاش می‌کردند کاری کنند که حسادت نکنم، اما من یادم است که خیلی به برادرم حسودی می‌کردم؛ حتی به مادرم می‌گفتم که او را بدهد به مادربزرگ و ما هم گاهی برای دیدن او برویم (می‌خندد).

بعد از تولد برادرم، به مدت یک ماه مدرسه نرفتم و بدون دلیل جسمانی، تب می‌کردم. تا اینکه دکتر خانواده‌مان به مادرم گفت مشکل من همین است که از کانون توجهات خارج شده‌ام و اینکه من به برادرم به عنوان کسی که قرار است جای من را بگیرد، نگاه می‌کنم.

اسم برادرم را من انتخاب کردم.

شبنم مقدمی: خانواده‌ام برای کاهش حسادت من به برادر تازه‌متولد شده، اجازه دادند که اسم او را من انتخاب کنم و من هم اسم بهنام را برگزیدم. یادم است همیشه می‌گفتند چون اسمت با شین شروع می‌شود، باید اسمی انتخاب کنی که شین داشته باشد، مانند شهروز یا شهرام. اما من این اسم را دوست داشتم و آن را از یکی از داستان‌های مجله «کیهان بچه‌ها» انتخاب کردم. مصرانه روی حرفم ایستادم و حتی وقتی شناسنامه برادرم را گرفتند، فوراً اسم داخل آن را چک کردم (می‌خندد).

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار