تئاتر جنگی «پچ پچههای پشت خط نبرد»؛ روایت واقعی و اثرات آن بر حافظه جمعی
تئاتر جنگی «پچ پچههای پشت خط نبرد»؛ روایت واقعی از صحنههای زندگی در دل جنگ و اثرات آن بر حافظه جمعی
تئاتر جنگی «پچ پچههای پشت خط نبرد» روایت واقعی از زندگی در جنگ و تأثیر آن بر حافظه جمعی را به تصویر میکشد.

در اینجا، خط مقدم قرار دارد. آتشبس اعلام شده است، اما سربازان در پشت سنگر هنوز از این خبر بیخبرند. رادیوی کوچکشان در حمله چند شب پیش از کار افتاده و دیگر چیزی نمیشنوند. چند روز است که به آسمان نگاه میکنند و بیسیم خشخشکنان چیزی نمیگوید.
اکنون روزهاست که اینجا سنگر گرفتهاند و به نوعی چریک جنگی شدهاند. صدای تانکهایی که در دوردست حرکت میکنند، به آنها کمک میکند تا عملیات بعدی در کدام جبهه است. صدای تیراندازی نشان میدهد کدام جبهه با دشمن درگیر است. منور هم نشان میدهد که پس از عملیات، چند نفر در میدان گیر افتادهاند. اما امشب با شبهای قبل متفاوت است؛ نه صدای تانک و گلولهای به گوش میرسد و نه منوری در آسمان روشن و خاموش میشود.
سکوت عجیبی همه را فرا گرفته است. اولین نفری که از این همه آرامش تعجب میکند، مدت زمانی طول میکشد تا به هفت نفر دیگر خبر دهد که امشب، اینجا، همه چیز آرام است و این وضعیت غیرعادی است. این هشت نفر منتظر مینشینند تا این سکوت پایان یابد، چون انتظار حمله داشتند. یک شب قبل، صدای خشخش بیسیم به آنها خبر داده بود که فردا شب، در همین زمان، زمان حمله است.
سازههایی که هنوز در جای خود ثابت و محکم قرار دارند
این صحنه از نمایشنامه «پچ پچههای پشت خط نبرد» اثر علیرضا نادری است، یکی از برترین آثار در زمینه روایت جنگ که بارها بر روی صحنه اجرا شده است. این اثر یکی از واقعیترین تصاویری است که از دل جبههها بیرون آمده و سالها بعد در تئاتر به تماشاگران عرضه شده است.
نه تنها این نمایشنامه، بلکه بسیاری دیگر از آثار تئاتری درباره جنگ نیز بر صحنه رفتهاند. تصاویری که از جنگ واقعی دیده شد، چه آنهایی که از خاطرات جنگجویان روایت شده و چه آنهایی که بر پایه مستندات ساخته شدهاند، همگی نشانگر تلاش تئاتر برای بازتاب حقیقتهای جنگ هستند. در دوران جنگ، تئاتر در دل خاکریزها و در سالنهایی که گرد و غبار جنگ آنها را فراگرفته بود، اجرا میشد. اما این صحنهها هرگز در دل جنگ باقی نماندند، راه خود را باز کردند و اکنون همچنان زنده و حاضر در ذهن و دل تماشاگران هستند.
تئاتر تعطیل شد، اما ما، بازیگران، بزرگتر از آن بودیم.
اکنون که تصویر جدیدی از جنگ در حافظه جمعیمان ثبت شده است، این تصاویر راه خود را به سمت هنر باز میکنند. هنر تئاتر، که در زمان جنگ تعطیل شد تا شرایط عادی برقرار شود و سالنها دوباره باز شوند، مهمترین مرجع برای حفظ و انتقال این خاطرات پرتنش و بحرانزای جمعی است که به فردا میرسد. در آینده، نسلی نو پا به عرصه میگذارد که تصویری از جنگهای گذشته ندارد و نیازمند کشف واقعیتی است که شاید روزی خود نیز آن را تجربه کند.
افراد حاضر در صحنههای جنگ واقعی
شاید تئاترهای جدید دیگر نیاز نباشد خاکریز بسازند، صدای موشک به گوش نرسد، و اسلحه و جعبه مهمات به عنوان عناصر طراحی صحنه ظاهر نشوند. اما جنگ مدرن دیگر به این صحنهها نیاز ندارد. این نوع جنگ هر روز بیشتر در لایههای زندگی ما نفوذ میکند و همگی ما را به عنوان رزمندگان جبههای که دیگر وجود ندارد، تبدیل میکند. در دوران جنگ، نیازی نبود نویسندهای بنویسد، بازیگرانی نقشآفرینی کنند و کارگردانی صحنه را بر عهده گیرد؛ زیرا همه ما در یک صحنه بزرگ و عظیم نقش داشتیم. صحنهای که زندگیمان را رقم زد و اکنون نمونهای نمایشی از آن در سالنهای تاریک به اجرا درمیآید.
رادیویی که اعلام آتشبس کرد
شاید تنها نیاز باشد که خودمان وارد عمل شویم و آنچه را که تجربه کردهایم، دوباره زنده کنیم. صدای موشکهایی که از دور شنیده میشد و ما مانند آن هشت سرباز در خط مقدم، از صدای آنها میفهمیدیم کجا قرار است فرود آیند. نورهای قرمز و سفید را که در آسمان دیدیم و توانستیم جهت جغرافیاییاش را با طول و عرض تعیین کنیم.
دودهای سفید را که در آسمان رقصان بودند مشاهده کردیم و فهمیدیم که چند ساعت دیگر صدای انفجار ادامه خواهد داشت. اما رادیوی ما در آن زمان خاموش نشده بود. صدای آتشبس را از رادیو شنیدیم و هنوز هم برای حمله آماده بودیم.