کد خبر: 20513

زنان خاورمیانه ققنوس‌وار از چالش‌ها می‌گذرانند

در خاورمیانه ققنوس باش تا موفق باشی! داستان زنان موفق و مقاوم در دنیای پر چالش هنر و جامعه

داستان زنان مقاوم در هنر و جامعه خاورمیانه، روایت‌های قهرمانانه و چالش‌های زندگی در جامعه‌ای پرتنش و بحران‌زا.

در خاورمیانه ققنوس باش تا موفق باشی! داستان زنان موفق و مقاوم در دنیای پر چالش هنر و جامعه

احمد حجارزاده و مریم منصوری، فارغ‌التحصیل رشته ادبیات نمایشی از دانشگاه هنرهای دراماتیک، علاوه بر فعالیت در حوزه نویسندگی و کارگردانی تئاتر، سال‌ها در زمینه روزنامه‌نگاری نیز فعالیت داشته‌اند. تاکنون، او مجموعه‌داستان «دو کام حبس» و مجموعه‌اشعار «اسب‌ها در پیشانی‌ات می‌دوند» منتشر شده است.

وی در کارنامه خود نمایش‌هایی همچون «آخرین سفر»، «آمده بودیم این‌جا بمیریم» و «تور عروسی مامان» را به عنوان کارگردان روی صحنه برده است. در حال حاضر، با اجرای جدیدی به نام «برف زمین را گرم می‌کند» در کارگاه نمایش تئاترشهر میزبان تماشاگران است. این نمایش‌نامه نگاهی نوین به زندگی گذشته و آینده یک قاتل زنجیره‌ای دارد و توانسته است در جشنواره سی‌وپنجم تئاتر فجر، نامزد جایزه ادبیات نمایشی پروین اعتصامی، هشتمین دوره بهترین آثار ادبیات نمایشی ایران و جشنواره تئاتر شهر شود. بازیگرانی چون محمد عسگری، پری‌ناز

شما یکی از کارگردانان حرفه‌ای هستید که با دقت و وسواس در کارهای خود فعالیت می‌کنید. چه عاملی سبب می‌شود که بین اجراهای شما فاصله زمانی وجود داشته باشد؟

من تحصیلاتم در رشته ادبیات نمایشی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و همچنین کارگردانی تئاتر در دانشکده سینماتئاتر دانشگاه هنر است. برای پاسخ به این پرسش باید نگاهی به شرایط اجتماعی تئاتر بیندازیم.

آخرین اثر من، نمایش «آمده بودیم اینجا بمیریم»، که در جشنواره مقاومت ۱۳۹۹ برنده جوایزی در حوزه متن و بازیگری شد و در سال ۱۴۰۰ روی صحنه رفت، یکی از معدود آثار اجرا شده در دوران کرونا بود. هرچند تماشاگران محدود بودند، اما استقبال و تحسین منتقدان و روزنامه‌نگاران را به همراه داشت. پس از آن، نهادهای دولتی تئاتر را رها کردند. رشد قارچ‌گونه تماشاخانه‌های خصوصی، ورود تهیه‌کنندگان ناشناس و نفوذ سرمایه‌داری بر فضای تئاتر، یعنی «فروش فقط به هر قیمتی و حق با کسی است که می‌فروشد»، همگی از عوامل این وضعیت هستند.

در چنین شرایطی، چه انتظاری دارید از گروه‌هایی که قصد دارند در فضای تئاتر و با بازیگران تئاتری فعالیت کنند، نه بازیگران تلویزیون و سینما که ممکن است در بیان تئاتری مهارت کافی نداشته باشند، و گروه‌هایی که هدفشان برقراری ارتباط فکری و حسی با مخاطب است، نه صرفاً فروش بی‌رویه؟

در سال ۱۳۹۶، نمایش «تور عروسی مامان» را در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر اجرا کردم. پس از سال‌ها شرکت در فراخوان‌های تئاتر شهر، انتظار داشتم در سالن‌هایی مانند چهارسو، سایه یا قشقایی کار کنم، اما به دلیل سیاست‌های نادرست در تقسیم سالن‌ها در دوره مدیریت‌های قبل، این امکان برایم فراهم نشد. باید از آقای جودکی سپاسگزار باشم که حداقل کارگاه نمایش را در اختیار من قرار داد.

با نگاهی به کارنامه کم‌حجم شما در عرصه کارگردانی، بیشتر به آسیب‌هایی که زنان جنگ‌زده تجربه کرده‌اند، پرداخته‌اید. کدام بخش از زندگی یا سرنوشت زنان برایتان اهمیت بیشتری دارد؟

به نظرم، هم‌ذات‌پنداری نویسنده با موضوع اهمیت دارد. طبیعی است که به دلیل زن‌بودنم، دغدغه مسائل زنان را دارم و رنج‌های آنان را بهتر درک می‌کنم. با این حال، در آثارم سعی می‌کنم دیدگاه‌های متعادل و چندجانبه‌ای ارائه دهم و روایت‌های درستی از مسائل مردان نیز داشته باشم.

ذات هنر با نگاه یک‌طرفه سازگار نیست، اما درباره زنان در نمایش‌هایم باید بگویم که این زن‌ها اطراف ما هستند؛ گاهی بخشی از آن‌ها را زندگی می‌کنم و گاهی به بخشی از آن‌ها نور می‌تابانم. مسائل زنان در کشورهای عربی و جنبش‌های اجتماعی مانند بهار عربی، شباهت‌هایی با تجربیات زنان ایرانی و خاورمیانه دارند.

یا در نمایش «آخرین سفر»، به روابط پیچیده زن و مرد می‌پردازم، که یک موضوع جهانی است. به عنوان نویسنده، گاهی روایتی زنانه از جنگ ارائه می‌دهم و حتی در مورد خرمشهر، آن را زنی زیبا می‌نگرم. در جامعه مردسالار، زنان و کودکان بیشتر قربانی هستند، هرچند مجرم نیز در بسیاری موارد، محصول ساختارهای اجتماعی و خانوادگی است.

چرا اغلب زنان در آثار شما قربانی یا سپر بلای زندگی دیگران هستند؟ چرا از منظر قهرمانانه به زنان نگاه نمی‌کنید و دستاوردهای آنان را نشان نمی‌دهید؟

در نمایش «برف زمین را گرم می‌کند»، راضیه را می‌بینیم که در طول اجرا با مصاحبه‌هایی از زندگی‌اش مواجه می‌شویم، در حالی که سرگل در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که نشان‌دهنده نقاط عطف زندگی‌اش است. راضیه نماد زن سنتی و نسل‌های پیش است که هنوز در بخش‌هایی از جامعه حضور دارد، اما سرگل زنی است که تلاش می‌کند مستقل باشد و انتخاب کند، هرچند در زندگی‌اش خلأهایی دارد که گاهی بر تصمیماتش تأثیر می‌گذارند.

شاید جامعه امروز نیازمند دیدن زن قهرمان در آثار هنری باشد، اما در واقعیت، زنان در حال گذار با مشکلات زیادی روبه‌رو هستند. در خاورمیانه، موفق کسی است که خسته نشود، چون مشکلات بی‌پایان است، یا باید مانند ققنوس از خاکستر برخیزد.

در این نمایش، سرگل پس از شکست در زندگی قبلی، دوباره به عشق روی می‌آورد، اما خلأهای زندگی‌اش او را به اشتباهاتی می‌کشاند. زن موفق، زنی مستقل است؛ پزشک، هنرمند یا خبرنگار. من این نمایش‌نامه را در سال ۱۳۹۵ نگاشته‌ام، و در همان زمان، در اخبار با وکلایی مواجه شدیم که همسرانشان را کشته بودند؛ آیا در یکی از این موارد، قاتل همسر، خبرنگار نبوده است؟

داستان «اصغر قاتل»، اولین قاتل زنجیره‌ای ایران، تاکنون موضوعی برای ساخت فیلم یا نمایش نبوده است. شما چطور به این شخصیت پرداختید و چرا نام او را به «ظهیر» تغییر دادید؟

کاراکتر ظهیر در نمایش، شباهت‌هایی به اصغر قاتل دارد، اما در تاریخ سندی درباره همسر او وجود ندارد. تنها ذکر شده که خانواده او را مجبور به ازدواج کرده‌اند. شخصیت همسر و فرزند او را من ساخته‌ام و در شخصیت‌پردازی، از نمونه‌های مستند فاصله گرفته‌ام. نام او را تغییر دادم تا شخصیت مستقل‌تری داشته باشد. برای ساختار قتل‌های زنجیره‌ای، از ویژگی‌های اصغر قاتل و همچنین از شخصیت «تد باندی» قاتل زنجیره‌ای آمریکایی برای عباس بهره بردم و در قالب ناتورئالیستی، آن‌ها را پدر و پسر قرار دادم.

نمایش‌نامه «برف زمین را گرم می‌کند» از نقاط قوتی مانند روایت غیرخطی و دکور غیررئال بهره می‌برد. چگونه در داستانی برآمده از واقعیت، به این نوع روایت دست یافتید؟

در این اثر، تلاش کردم که با توجه به خُلق و شخصیت ظهیر قاتل و تمایل او به پوشاندن آثار جرم و علاقه‌اش به برف، صحنه‌ها مانند تکه‌هایی از آثار جرم فاش شده، در سپیدی مطلق ظاهر شوند. از نمایش‌های اپیزودیک و پازلی بهره بردم تا تکه‌های داستان کنار هم قرار گیرند. الگوهای تکرارشونده در قتل‌های زنجیره‌ای و تکرار در توارث، من را بر آن داشت تا از ساختارهای تکراری برای چینش این قسمت‌ها استفاده کنم.

در داستان «برف...»، درگیری عباس با گذشته تاریک و سیاهش، جذابیت زیادی دارد، اما نقش رفتگر افغان در نمایش چیست؟

واقعیت این است که وقتی نیمه‌شب، زنی از خانه بیرون می‌زند، ممکن است با یک رفتگر برخورد کند. این تکه نشان‌دهنده این است که اعضای جامعه، چه در ظاهر و چه در باطن، به هم مرتبط هستند. همان‌طور که می‌دانید، افغان‌های مهاجر نیز جزئی از این جامعه هستند و زخم‌هایشان به زخم‌های ما گره خورده است. تکرار می‌کنم که این اثر در سال ۱۳۹۵ نوشته شده و امروز، مسئله برخورد جامعه با مهاجران افغان، پیچیده‌تر شده است.

عباس در نمایش می‌گوید «هیچ فکر کردی عدالت، چقدر پیر و خنگ و خرفته؟»، و حتی جنایت‌های خود را توجیه می‌کند و قتل را نوعی اثر هنری می‌داند. این موضوع تماشاگر را وامی‌دارد تا پرسش کند آیا عدالت وجود دارد و چرا به درستی اجرا نمی‌شود؟

عباس به عنوان وکیل، در خطابه و سخنرانی استاد است، اما در طول تاریخ، درام‌هایی وجود دارند که نگاه زیبایی‌شناسانه به شر دارند، مانند «دکتر فاستوس» کریستوفر مارلو یا «فرانکشتاین». آلبر کامو در «عصیانگر» می‌گوید: «بسیاری از افراد جرم را تجربه می‌کنند تا سهم بیشتری در زندگی داشته باشند، سهمی بیشتر از آنچه جامعه یا طبقه اجتماعی‌شان به آن‌ها می‌دهد.»

عباس تلاش می‌کند که با فاصله گرفتن از مادرش، فرد موفقی باشد، درس می‌خواند، دانشگاه می‌رود و وکیل موفقی می‌شود، اما جامعه با افشای راز زندگی‌اش، دوباره او را زمین می‌زند. شاید در نقطه‌ای قرار می‌گیرد که قانون برایش بی‌معنا می‌شود، چون قانون نسبت به جزئیات کور است. بنابراین، او عدالت را کور، خنگ و خرفت می‌بیند. آیا عدالت در مواردی مانند شهلا جاهد یا ریحانه جباری، به درستی اجرا شده است؟ نسبت قانون با فردیت انسان‌ها چیست؟

بررسی روند زندگی ظهیر تا خودسوزی عباس، نشان می‌دهد که «گرگ‌زاده عاقبت گرگ می‌شود». آیا با این برداشت موافقید؟

در این اثر، با نگاهی ناتورئالیستی روبه‌رو هستیم، اما رویکرد عباس نسبت به جرم، متفاوت است. ظهیر، موجودی غریزی و بی‌چاره است که نیازهایش او را وادار به جرم می‌کند، اما عباس، جرم را تجربه می‌کند و ویژگی قاتل زنجیره‌ای این است که هر بار راضی نمی‌شود و همین نارضایتی، او را به قتل‌های بعدی می‌کشاند. همچنین، بسیاری از بیماری‌های روانی و عصبی ریشه ارثی دارند و بر رفتار فرد تأثیر می‌گذارند.

در صحنه آتش‌سوزی خانه سرگل، چرا عباس که توانایی فرار دارد، مانع نمی‌شود و خودش نیز در کنار او نمی‌سوزد؟

اصولاً نقطه‌ضعف عباس، سرگل است. او خودش نیز اشاره می‌کند که در حال‌های بد، به خانه نمی‌آمده تا آسیبی نبیند. او به مرگ خودش مصر است و با قتل مانی، نقش خود را در خاطره سرگل ثبت کرده است. بنابراین، دیگر نیازی به تلاش بیشتر ندارد. چه سرگل بمیرد یا نه، خاطره او در ذهن عباس و در قالب مرگ مانی، برای همیشه باقی می‌ماند.

در دهه‌های اخیر، کارگردانان تئاتر و سینما گرایش به تولید آثار پرخشونت و جنایی افزایش یافته است، در حالی که جامعه ایران، با بحران‌های روانی و استرس‌های زیادی روبه‌رو است. علت این حجم از تولید آثار درباره جرم و جنایت چیست؟ آیا این آثار، به درمان جامعه کمک می‌کنند یا وضعیت را وخیم‌تر می‌سازند؟

بدون تردید، جامعه ما نیازمند تاب‌آوری است. بخشی از این وظیفه بر عهده هنرمندان در حوزه کمدی است، اما از زمان یونان باستان، لذت بردن از تراژدی و نمایش‌های غم‌انگیز، نوعی فرآیند کاتارسیس است. در اجراهای من، مخاطبانی را دیده‌ام که می‌گویند اثر، حالشان را بهتر کرده است؛ یعنی تئاتر، بازتاب رنج‌های آن‌ها و جامعه است و به آن‌ها کمک می‌کند که احساس کنند، کسی دردهایشان را دیده و درک کرده است. بنابراین، این آثار شاید در قالب نوعی درمان، بتوانند کمک کنند، هرچند که باید مراقب بود که بیش از حد، فضای جامعه را ملتهب نکنند.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار