شاپور اول ساسانی؛ استراتژی صلح، آبادانی و روایتهای تحریفشده غرب
شاپور اول ساسانی؛ استراتژی صلح و آبادانی در تاریخ ایران و روایتهای تحریفشده غرب
بررسی استراتژیهای صلح و آبادانی شاپور اول ساسانی، روایتهای تحریفشده غرب و نقش اسیران رومی در توسعه ایران با تمرکز بر تاریخنگاری انتقادی

متن زیر اثر علی نیکویی، دکترای پژوهش هنر و کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان و ایرانشناس، است که در صفحه اندیشه روزنامه اعتماد منتشر شده است. این مقاله به بررسی شیوه تفکر حکومتی و جنگهای شاپور اول ساسانی، دومین شاهنشاه ساسانی، میپردازد و او را فردی برجسته در عرصههای اندیشه، جنگ و سازندگی معرفی میکند. در واقع، شاپور اول از آن دسته شاهانی بود که همبستگی ملی ایران را نه در جنگهای مداوم با دشمن، بلکه در صلح، رفتار مصلحانه با دشمن و اسیران میدید. این نگاه، در نهادین ساختن مفهوم تمدن در ایران فرهنگی و فلسفه سیاسی آن نقش حیاتی و قابل تأملی دارد. بنابراین، نویسنده در ادامه به نقش او در تأسیس و توسعه شاهنشاهی ساسانی، همراهی و نقشآفرینی در کنار پدرش اردشیر بابکان، اشاره میکند. با وجود سن کم، شاپور در نبردها و اداره امور کشور، تجربه کسب کرد و از همان ابتدا نگاهی فراتر از پادشاهی صرف داشت و قصد داشت ایران را به عنوان یک «جهانشاه» برساند.
در ادامه، نویسنده به پیروزیهای بزرگ شاپور بر امپراتوری روم اشاره میکند. او در نبرد میسیکه (در نزدیکی فلوجه کنونی) گوردیان سوم، امپراتور روم، را شکست داد و به قتل رساند و پس از آن، با فیلیپ عرب، جانشین گوردیان، باج و خراج گرفت. بزرگترین پیروزی او اما در نبرد ادسا رقم خورد، جایی که والرین، امپراتور روم، را به اسارت گرفت. این رویداد تاریخی، به دلیل تحقیر بیسابقه روم، در تاریخنگاری غربی با تحریفها و اغراقهایی همراه شد، از جمله روایتهای نادرست درباره شکنجه و آزار والرین.
بر خلاف این روایات، شاپور با اسیران رومی، به ویژه مهندسان و صنعتگران، رفتاری خردمندانه و عملگرایانه داشت. او از دانش و مهارت آنان برای توسعه زیرساختها و آبادانی ایران بهره برد. نمونههای این رویکرد، ساخت بند قیصر در شوشتر و تأسیس و آبادانی شهر گندیشاپور (جندیشاپور) است که بعدها به یکی از مراکز علمی و پزشکی جهان تبدیل شد. خلاصه اینکه، شاپور نه تنها یک فاتح نظامی بود، بلکه دیدگاهی راهبردی داشت که پیروزی را به ابزاری برای آبادانی و توسعه تمدن ایران تبدیل میکرد.
دکتر علی نیکویی در مقاله خود بر اهمیت نقش شاپور در بنیانگذاری و توسعه شاهنشاهی ساسانی، قدرت و شکوه نظامی ایران در دوره ساسانی، نگرش راهبردی و سازنده پادشاهان ایران باستان، نفوذ فرهنگی و جذب اقوام بیگانه، و نیز بر اهمیت بازخوانی انتقادی تاریخ تأکید میکند. او همچنین به تحریف تاریخ توسط منابع غربی و ضرورت بازنگری تمدنی در این دوره اشاره میکند.
در تاریخ ایران باستان، کمتر نامی چنین باوقار و هیبت دیده میشود که در آن هم آوای اندیشه، شمشیر و سازندگی همزمان طنینانداز باشد، و شاپور از آن جمله است. او نهتنها شاهی بزرگ از دودمان ساسانی بود، بلکه بهتعبیر سنگنوشتهها، فرزند «مزداپرستِ ایزدتبار» اردشیر بود و از همان آغاز نگاهش نه فقط به یک پادشاهی، بلکه به «جهانشاهی» دوخته شده بود. در روزگاری که دودمان اشکانی در خواب فرسودگی فرو رفته و ایران به جولانگاه خاندانهای محلی و یورشهای خارجی بدل شده بود، اردشیر بابکان در نبردی که بیشتر نماد جهانبینی بود تا صرفاً سیاسی، قیام کرد.
در این قیام، شاپور، جوانی حدود ۱۶ تا ۱۸ ساله، همراه و همدل پدرش، نخستین طعمهای نبرد، سیاست و فرماندهی را چشید و در سایه این تجربیات، پخته و پرورده شد. سنگنوشتههای نقش رجب و کتیبه کعبه زرتشت با شکوه از او یاد میکنند. در نقش رجب، جایی که اردشیر تاج شاهی را از اهورامزدا دریافت میکند، شاپور در هیأت جوانی محجوب اما استوار ایستاده است، نشانهای از جانشینی شایسته که نه به زور بلکه به لیاقت و شایستگی محقق شده است. اردشیر در سالهای پایانی سلطنت، میدانست که ادامه پادشاهی تنها با جانشین نیرومند ممکن است.
از همین رو، او به تدریج شاپور را وارد عرصه قدرت کرد. بر اساس روایتها، برخی شاهان تابع یا ساتراپهای غرب ایران در همان دوران، به شاپور «باج و گزیت» میدادند. او در اداره استانها، مدیریت جنگها و سرکوب شورشها نقش کلیدی ایفا کرد. اگر اردشیر بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی بود، شاپور آن را ساخته و توسعه داد؛ و این نقش، پیش از آنکه رسماً بر تخت بنشیند، در نزد نخبگان و سرداران شناخته شده بود. شاپور، پیش از رسیدن به تخت، شاهزادهای دیوانی و رزمی بود که در سنگنوشتهها از پزشکان، دبیران، موبدان و معماران یاد میکند. او نشان داد که جهان او فقط میدان نبرد نیست، بلکه میدان اندیشه، هنر، دین و فرهنگ نیز هست. به همین دلیل، حتی دشمنانش در دورههای بعد، او را با احترام یاد کردند و نامش در کنار شهریارانی چون کوروش و داریوش قرار گرفت.
در مورد جانشینی او، اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ روایت طبری از رقابت او با برادرش سخن میگوید، که در میانه لشکرکشی اردشیر به گرگان، همراه با شورش و اختلاف شد؛ اما هرچند صحت این روایت محل تردید است، مشخص است که انتقال قدرت، آسان نبوده است. در کتیبههای شاپور، او خود را «شاهنشاه ایران و انیران» مینامد، ولی همواره یادآور میشود که پدرش، اردشیر، زنده بوده و بر تخت پادشاهی نشسته است، که نشانگر انتقال مشروع و نهادینه قدرت است.
احتمالاً در حدود سال ۲۴۰ میلادی، شاپور بر تخت نشست، و این نه تنها یک انتقال قدرت، بلکه آغاز دورهای نوین بود. او از همان ابتدا، نگاهش به امپراتوری روم معطوف بود، مرزهای غربی را زیر نظر داشت و روابط فرهنگی و دینی را سازماندهی کرد، اما این اقدامات در بستر تجربههای پدر و نبردهای گذشته شکل میگرفت. هنگامی که بر تخت نشست، نه تنها وارث تاج و تخت، بلکه وارث رؤیای بازآفرینی ایران به عنوان مرکز تمدن جهانی بود.
در بهار سال ۲۴۳ میلادی، تنها سه سال پس از شروع سلطنت، گوردیان سوم، امپراتور جوان روم، با هدف تکرار اسکندر مقدونی، به سوی فرات لشکر کشید. شاپور، خود فرماندهی جنگ را بر عهده گرفت و در میدان نبرد در نزدیکی میسیکه (در عراق کنونی) با رومیان روبهرو شد. نبرد مِشیکه، در آن رومیان شکست سختی خوردند و امپراتورشان کشته شد؛ روایات ایرانی میگویند: «او را کشتیم و رومیان را در فرات غرق کردیم»، هرچند منابع رومی آن را به خیانت و ترور نسبت میدهند.
پس از این شکست، رم دیگر توان جنگ نداشت. مارکوس یولیوس فیلیپ عرب، جانشین گوردیان، ناگزیر به صلح آمد، اما نه صلحی عادلانه بلکه باجخواهانه. شاپور در نقشرستم، با افتخار، نوشت که او زانو زد، باج داد و فرمانبردار شد. اما این حقارت، در میان رومیان برنمیتافت و در سال ۲۴۹ میلادی، یکی از ژنرالهای فیلیپ عرب، گایوس دسیوس، به عنوان امپراتور اعلام شد و در نبردی در نزدیکی ورونا، کشته شد.
شکستهای پی در پی روم، سرانجام منجر به روی کار آمدن والریان شد، که در سال ۲۶۰ میلادی با سپاهی عظیم به منطقه ادسا در مرزهای ترکیه و سوریه لشکر کشید. در این نبرد، سپاه ایرانی و رومی درگیر شدند و نبردی سهمگین رخ داد. نبوغ نظامی شاپور، سپاه ایرانی را پیروز کرد و والریان، برای اولینبار در تاریخ روم، اسیر شد. نقشبرجسته اسارت والرین در نقشرستم، نمادی از پیروزی ایران بر روم است؛ او بر اسب باوقار و اقتدار قرار دارد و والرین زانو زده و در حال تسلیم است، در کنار فیلیپ عرب، که نشاندهنده صلح پیشین است. این تصویر، نماد برتری ایران و پایان دورهای تاریخی است که با پیروزی شاپور رقم خورد، و پیوند تاریخی و مشروعیت شاهان ساسانی با شاهنشاهی هخامنشی را نشان میدهد.
داستان نادرستی که غربیان درباره دوران اسارت امپراتور و رومیان در ایران روایت میکنند
هیچ چیزی برای وجدان رومیان خوارکنندهتر از دیدن این نبود که شاهنشاه ساسانی نه تنها ارتش روم را در هم شکست، بلکه امپراتور زنده را نیز در زنجیر کشید! از این رو، مورخان بیزانسی در قرون بعدی آن واقعه را نه صرفاً به عنوان یک گزارش تاریخی، بلکه به عنوان اسطورهای معکوس نوشتند؛ اسطورهای که نماد تحقیر، خشم و روانپریشی یک امپراتوری زخمخورده است. در برخی متون بیزانسی مانند آثار زوسیموس و یوحنا مالالاس شاپور، شاهنشاه ایران به عنوان فاتحی ظالم، قسیالقلب و تحقیرکننده تصویر شده است. در این روایتها آمده است که شهریار ایران امپراتور رومی را مانند بردگانی که دربار صف میکشند، به صف کرد و بر پشت او نهاد تا بر اسب سوار شود، و او را در سوارشدن و پیادهشدن از اسب، به جای تخت، بر زانو نشانده است.
برخی دیگر ادعا کردهاند که پیشنهاد رومیان برای آزادی امپراتور از سوی شاپور رد شده است تا تحقیر رومیان کاملتر شود. حتی روایتهایی از کندن پوست والرین و پر کردن آن با کاه و آویختن در بارگاه شاپور نیز نقل شده است؛ اما این افسانهها بیشتر نشانگر ضمیر ناخودآگاه یک تمدن شکستخورده است تا رویدادهای واقعی. جالب است که حتی در منابع بیزانسی، جزئیات این وقایع همواره در هالهای از ابهام و اغراق قرار دارند؛ نه نام روایتگران اولیه مشخص است و نه شاهدی بر تکرار مستقل این روایتها در منابع همعصر. تحقیر امپراتور، بیشتر به عنوان نماد و استعاره در ذهن مورخان رومی باقی مانده است؛ گویی سرنوشت والرین باید نه تنها با روشهای تاریخنگاری، بلکه با تحلیل روانشناسانه فهمیده شود. حتی حدود هزار سال بعد، در قرون ۱۴ و ۱۵ میلادی، بسیاری از نقاشان آن دوران این ستم پادشاه ایران بر امپراتور روم را تصویر کردهاند، نشاندهنده این است که روح غربی این شکست را همچنان چون تراژدی غمانگیزی در خاطر داشت و آن را منبع الهام هنری قرار میداد.
تاریخنگاری انتقادی غرب به افشای نادرستیها و دروغها پرداخت.
در دهههای اخیر، تاریخنگاری نوین غربی که بیشتر بر اساس اسناد و مدارک استوار است تا تخیل، بازخوانی انتقادی دقیقی از این واقعه ارائه داده است. پژوهشگرانی مانند ریچارد فرای، یوزف ویزههوفر و دانیل پاتس با بررسی شواهد باستانشناسی، کتیبههای پارتی و ساسانی و بافت تاریخی دوره، به این نتیجه رسیدهاند که روایتهای بیزانسی درباره سرنوشت والرین اغراقآمیز، مبتنی بر انتقام روانی و افسانهسازی است.
کتیبه شاپور در نقشرستم به وضوح از پیروزی در جنگ ادسا خبر میدهد و تصریح میکند که امپراتور والرین و همراهانش به اسارت درآمدند، اما هیچ اشارهای به تحقیر یا شکنجه در آن نیست. در مقابل، شواهد میدانی نشان میدهد که اسیران رومی در جنوب غربی ایران حضور داشتهاند و در فعالیتهای مختلف از جمله ساخت و ساز و مهندسی به کار گرفته شدهاند.
بر خلاف تصاویری که منابع بیزانسی از او ارائه میدهند، شاهنشاه ایران، شاپور ساسانی، رفتاری عملگرایانه و خردمندانه با اسیران داشت. او از شکست دشمن بهرهبرداری کرد و آنان را در توسعه زیرساختهای کشور به کار گرفت. احتمالاً والرین در حبس اَشرافی یا در نظارت درباری زندگی میکرد و در نهایت درگذشت. یکی از نمونههای بارز این بهرهگیری، ساخت «بند قیصر» در شوشتر است؛ سدی با پلهای قوسی و سازههای آبی که توسط مهندسان رومی طراحی و اجرا شد و همچنان آثار آن در میراث جهانی یونسکو باقی مانده است.
نقش مهم دیگر اسیران در تاسیس و توسعه شهر گندیشاپور بود؛ شهری که بعدها به یکی از مراکز علمی، پزشکی و دینی در جهان ساسانی و اسلامی تبدیل شد. پزشکان، معماران و صنعتگران رومی در طراحی اولیه و ساخت این شهر نقش داشتند و میراث آن در ترجمه متون پزشکی و توسعه علوم پزشکی در دورههای بعدی، جایگاهی برجسته یافته است.
علاوه بر این، اسیران رومی در زمینههای مختلفی از جمله فلزکاری، شیشهسازی، هنر نقشبرجسته و نگهبانی از مرزهای شرقی نقشآفرینی کردند. هنر رومی در نقشبرجستههای بیشاپور و فیروزآباد نشاندهنده تأثیرپذیری هنر ساسانی از سبکهای اسیران است. از نظر فرهنگی، برخی از آنان در مناطقی چون شوشتر، اهواز و گندیشاپور اسکان یافتند و محلههایی به نام «رومیه» یا «رومیان» شکل گرفت که نشاندهنده حضور جمعیتهای رومی در ساختار اجتماعی ایران بود.
در مجموع، برخلاف تصور رایج، شاپور این اسیران را نه به عنوان دشمنانی مطرود، بلکه به عنوان ابزارهای ساخت و ساز و توسعه کشور به کار گرفت. او توانست دشمن را در قالب مهندسان و کارگران ماهر به خدمت بگیرد و از پیروزی نظامی، پیروزی فرهنگی و تمدنی بسازد. این رویکرد نشاندهنده درک عمیق و راهبردی او نسبت به مفهوم پیروزی است؛ پیروزی که نه تنها در میدان جنگ بلکه در ساختن زیرساختها، علم و فرهنگ تجلی مییابد. بنابراین، در روزگار شاپور، ایران نه تنها در میدان نبرد، بلکه در عرصههای معنایی و معماری تمدن، پیشتاز بود.