زندگی، مقاومت و فداکاریهای سردار حاجیپور در جنگ تحمیلی
ماجرای تلخ طلاقهای همزمان و شهادت سردار حاجیپور در جنگ تحمیلی
ماجرای تلخ طلاق همزمان و شهادت سردار حاجیپور در جنگ تحمیلی؛ زندگی، مقاومت و فداکاریهای یک فرمانده ایرانی

در ادامه، تابناک ذکر کرده است که شهید حاجیپور واقعاً یک «پارتیزان» بوده است. بر اساس توضیحات نویسنده کتاب، این واژه، اصیل و ایرانی است و ریشه در جنگجویان پارتی در دوران اشکانیان دارد. واحدهای سواره پارتیان با حملات ضربتی به لژیونهای رومی حمله میکردند و با تغییر مکان سریع، آنها را سردرگم میساختند. به عبارت دیگر، آنچه امروزه با واژه بیگانه «چریک» شناخته میشود، در ایران سابقهای قدیمیتر دارد که همان «پارتیزان» است؛ جنگجویی ایرانی که ضربه میزد و میرفت، و نامش در ابتدا «پارتیزن» بوده است.
شهید علیاکبر حاجیپور نیز از پارتیزانهای ایرانی بوده است. او ابتدا در ارتش آموزش نظامی دیده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سپاه پاسداران به مبارزه با ضدانقلاب و دشمنان خارجی ایران مشغول شده است. او در جبهههای مختلف، از جمله تبریز، کردستان، خرمشهر و جبهههای جنوب، در قالب یک پارتیزان جنگیده و سرانجام در ارتفاعات کانیمانگا به شهادت رسیده است.
از نظر قد و قامت و هیبت نظامی، میتوان شهید حاجیپور را یک رستم و پهلوان ایرانی دانست که در عین ورزیدگی و چابکی، روحیهای عارفمسلک و اخلاقی فروتن و خاشع داشت. علاوه بر آموزشهای نظامی، در ساخت و مرمت منازل مردم نیز فعال بود.
کتاب «پارتیزان؛ سرگذشت مستند سردار شهید علیاکبر حاجیپور» اثر گلعلی بایایی در زمستان ۱۴۰۳ توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر شده است. این اثر یکی از آثار این ناشر در حوزه زندگینامه فرماندهان لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص) محسوب میشود.
در حال مطالعه کتاب «پارتیزان» هستیم؛
درگیری برای آزادی دزلی همراه با متوسلیان
حاجیپور در تهران بود که خبر مهمی درباره انجام عملیات بزرگ در مریوان با فرماندهی احمد متوسلیان دریافت کرد. بنابراین، در نیمه دوم آذر ۱۳۵۹ راهی مریوان شد و در تصرف روستای دزلی که در تصرف ضد انقلاب بود، مشارکت داشت و پس از آن به تهران بازگشت.
نمیتوانم از جبهه کنارهگیری کنم/ اولین طلاق و ناکامی در زندگی زناشویی
پس از تصرف مجدد دزلی از دست ضدانقلاب، حاجیپور به تهران بازگشت و مجدداً در میان نیروهای گشت القارعه قرار گرفت و در عملیات حمله به خانههای تیمی ضدانقلاب شرکت کرد. در این دوره زمانی، حضور در گشتهای امنیتی و اعزامهای مکرر به مناطق جنگی، موجب تضعیف بنیانهای زندگی مشترک حاجیپور شد.
در پاییز سال ۱۳۶۰، همسرش هشدار نهایی را به او داد، اما حاجیپور در پاسخ اعلام کرد که نمیتواند جبهه را ترک کند. خانواده همسرش نیز اجازه ندادند دخترشان با او به جنوب برود. در نتیجه، همسر این فرمانده به طور غیابی درخواست طلاق داد و حاجیپور مجبور شد از منطقه جنگی به تهران بازگردد، همسرش را طلاق دهد و مجدداً به جبهه بازگردد. او پس از مدتی، موفق شد ازدواج دیگری انجام دهد، اما این ازدواج نیز همانند قبلی دوام نیاورد.
مقابل تکسنگی و تلافیجویانه عراق ایستادن
پس از جدایی و شکست در زندگی مشترک حاجیپور، اولین تیپ رزمی سپاه با نام عاشورا به فرماندهی عزیز جعفری تشکیل شد. معاون او علی فضلی بود و گردان حاجیپور نیز زیرمجموعه این تیپ سازماندهی شد. در همان زمان، ارتش بعث عراق با هدف تلافی شکست در عملیات طریقالقدس در چذابه، حملهای تکمهیب را آغاز کرد که از ۱۳ تا ۲۳ بهمن ۱۳۶۰ ادامه داشت. حاجیپور و نیروهایش در مقابل این حمله ایستادگی کردند و موفق شدند آن را متوقف سازند. پس از این نبرد، آنها به تهران بازگشتند.
همکاری با حاج احمد در تأسیس تیپ ۲۷ محمد رسولالله و گردان عمار
در اواخر زمستان سال ۱۳۶۰، شهید احمد متوسلیان در تلاش برای تأسیس تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص) بود و به حاجیپور پیشنهاد داد که به این تیپ بپیوندد. در نتیجه، در اواخر بهمن همان سال، حاجیپور به جمع رزمندگان تیپ ۲۷ در پادگان دوکوهه پیوست و مسئولیت تشکیل گردان عمار را بر عهده گرفت. بر اساس دستور متوسلیان، تمامی بسیجیان مناطق آذریزبان کشور که برای پیوستن به تیپ ۲۷ اعزام شده بودند، تحت فرمان حاجیپور و در قالب گردان عمار قرار گرفتند.
زخم دوباره بر تن فرمانده در شب پیروزی فتحالمبین
عملیات فتحالمبین یکی از مهمترین و موفقترین عملیاتهای جنگ بود که تیپ ۲۷ نقش مؤثری در آن ایفا کرد. در این عملیات، حاجیپور فرماندهی گردان عمار را بر عهده داشت و مجدداً زخمی شد. در همان شب، حسین صلاحی، معاون او، بر اثر انفجار موشک RPG7 در کنار حاجیپور به شهادت رسید. حاجیپور که شاهد شهادت همرزمانش بوده است، در روایتهای خود گفته است که سر و نیمی از بدن صلاحی از هم جدا شده و ترکشی به پای راست او اصابت کرده است. همچنین، یک تک تیرانداز عراقی به سمت حاجیپور شلیک کرد که گلوله به کف پای چپ او اصابت کرد.
فرمانده مجروح ابتدا به اورژانس پشت جبهه منتقل شد و سپس به تهران فرستاده شد. در بیمارستان مصطفی خمینی، ابتدا پای چپ او عمل شد و دو روز بعد، ترکشهای موشک آرپیجی از پای راستش خارج گردید. حاجیپور حدود شش روز در بیمارستان بستری بود و پس از آن، با رضایت خود و به دلیل نیاز به استراحت در منزل، با دو عصای زیر بغل از بیمارستان مرخص شد و به منطقه جنگی بازگشت.
وقتی به مقر تیپ ۲۷ رسید، متوسلیان به عنوان فرمانده تیپ به حاجیپور گفت که گردانش را تحویل نگیرد. اما حاجیپور که اصرار داشت با نیروهای گردانش همکاری کند، مجدداً مسئولیت هدایت گردان عمار را بر عهده گرفت.
آسیب بعدی در عملیات بیتالمقدس
در جریان عملیات بیتالمقدس، گردان عمار به عنوان یکی از پنج گردان تحت فرمان محور عملیاتی سلمان به رهبری محمود شهبازی، وظیفه داشت در مرحله نخست وارد عمل شود. این نیروها در شب اول عملیات از رود کارون عبور کردند.
در اواخر عملیات، حاجیپور در اثر اصابت تیر مستقیم دشمن از ناحیه پهلو و دست مجروح شد و بر زمین افتاد. نیروهای گردان او را به عقب انتقال دادند و با کمک آمبولانس او را به پست اورژانس صحرا و در نهایت به بیمارستان رساندند. زمانی که حاجیپور در بیمارستان بود، خبر آزادسازی خرمشهر را شنید.
تصرف بصره، گام بعدی در عملیات بیتالمقدس است.
احمد متوسلیان و اعضای تیپ ۲۷، که در نبرد بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر نقش داشتند، به حسینیه جماران برده شدند تا با امام خمینی (ره) دیدار کنند. پس از این دیدار، متوسلیان به نیروهای خود اعلام کرد که باید برای مرحله بعدی عملیات بیتالمقدس، یعنی تصرف بصره، آماده شوند. فرمانده تیپ ۲۷ همچنین افزود که تجهیزات این تیپ به زودی به منطقه عملیاتی ارسال خواهد شد.
پس از دیدار با رهبر انقلاب و سخنان متوسلیان، حاجیپور مانند سایر اعضای تیپ ۲۷ به منزل خود بازگشت. پس از دو روز، او به پادگان امام حسین (ع) در تهران مراجعه کرد و در آنجا با خبری مواجه شد که «دستور تغییر کرده و تیپ ۲۷ باید به سوریه اعزام شود.»
آسیب بعدی در عملیات رمضان
پس از شهادت متوسلیان و سه همراهش در جنوب لبنان، تیپ ۲۷ زمانی که به ایران بازگشت، عملیات رمضان آغاز شده بود و این یگان از مرحله سوم عملیات وارد میدان شد. در همان مرحله، یک گلوله به کف دست راست حاجیپور برخورد کرد. او در حال هدایت نیروهایش بود که مجدداً مورد اصابت قرار گرفت و هدایت گردان به عهده معاون اولش، عباس هادیان، گذاشته شد. بنابراین، یک هفته پس از پایان مرحله سوم عملیات رمضان، مرحله پنجم این نبرد در شامگاه ۶ مرداد ۶۱ آغاز شد. در غیاب حاجیپور، گردان عمار به فرماندهی عباس هادیان در محور شمالی پاسگاه زید وارد عمل شد.
رهبری محور در لشکر ظفر و تیپ ۲۷
پس از عملیات رمضان، حسن باقری به عنوان فرمانده لشکر نصر و جانشین فرمانده کل سپاه در قرارگاه مرکزی کربلا منصوب شد. در پی این تغییر، فرماندهی لشکر به محمدابراهیم همت واگذار گردید. همت نام این لشکر را به ظفر تغییر داد و رضا چراغی را به عنوان فرمانده تیپ ۲۷، که زیرمجموعه لشکر ظفر بود، منصوب کرد. محور فعالیت تیپ ۲۷ در منطقه میانتنگ هم به حاجیپور سپرده شد، و چهارگردان این تیپ، شامل سه گردان به نامهای حمزه سیدالشهدا، مالک اشتر و یاسر، از استان همدان زیرمجموعه آن قرار گرفتند.
سایت راداری ساخت فرانسه را غنیمت بدانید.
حاجیپور در نقش فرمانده محور در عملیات شناسایی مسلم بن عقیل شرکت داشت. این عملیات در بامداد شنبه، ۱۰ مهر ۱۳۶۱ آغاز شد و در مرحله اول، حاجیپور مجدداً مجروح شد.
در مرحله اول این عملیات، رزمندگان گردان حمزه تیپ ۲۷ با هدایت و آموزش دقیق کادر و فرماندهی حاجیپور، موفق شدند یکی از سایتهای راداری مدرن ساخت فرانسه، که متعلق به سپاه دوم ارتش بعث در منطقه میانتنگ بود، را به غنیمت بگیرند. این رادار توانایی کنترل تمامی رفت و آمدهای پیاده و خودرویی نیروهای ایرانی را از فاصله ۳۵ کیلومتری داشت.
فاصله جبهه سومار، منطقه عملیاتی مسلم، تا بغداد حدود ۱۰۰ کیلومتر بود. حاجیپور که در مرحله اول مجروح شده بود، در مرحله دوم عملیات که در شامگاه ۲۲ آبان ۱۳۶۱ انجام شد، در منطقه نبرد حضور نداشت و در قرارگاه مشترک ظفر بهعنوان کمک، کنار شهید همت ایستاد.
فرماندهی تیپ عمار در عملیات والفجر مقدماتی
پس از موفقیت عملیات مسلم، تیپ ۲۷ مجدداً از جبهه غرب به جبهه جنوب منتقل شد و در پادگان دوکوهه مستقر گردید. در آن زمان، سه گروهبندی نظامی در سپاه تشکیل شده بود که با نامهای سپاه ۳ امام زمان، سپاه ۷ فجر و ۱۱ قدر شناخته میشدند و همت فرمانده سپاه ۱۱ قدر بود.
در زمستان سال ۱۳۶۱، طرح عملیاتی والفجر (مقدماتی) به اجرا درآمد و تیپ ۲۷، که دیگر به عنوان لشکر ۲۷ شناخته میشد، با استعداد ۱۸ گردان در قالب سه تیپ رزمی و یک تیپ ادوات، در این عملیات شرکت کرد. فرماندهی تیپ ۱ عمار بر عهده حاجیپور بود و بهمن نجفی معاون او. با تدبیر شهید همت، گردانهای خطشکن تیپ ۱ عمار برای حضور در مرحله اول عملیات برنامهریزی شدند.
موجگرفتگی شدید و از دست دادن بینایی در شب والفجر رخ داد.
در شب ۱۷ بهمن ۱۳۶۱، همزمان با اجرای عملیات والفجر، گردانهای تیپ عمار از منطقه رهایی حرکت خود را آغاز کردند. حاجیپور در قرارگاه تاکتیکی مستقر شد و از طریق ارتباط رادیویی با فرماندهان گردانهای خطشکن، آنان را در مسیر رسیدن به هدف راهنمایی کرد. با فرا رسیدن روز هجدهم بهمن، او ناگزیر شد خود را به نیروهای خطشکن برساند و در میدان حاضر شود تا وضعیت را از نزدیک بررسی کند.
در حین مقابله با یکی از پاتکهای سنگین دشمن بر روی تپه دوقلو در منطقه رملی فکه، حاجیپور بر اثر انفجار گلوله توپ دشمن، دچار موجگرفتگی شد. این انفجار باعث شد که او به طور موقت بیناییاش را از دست بدهد. موج انفجار او را پرتاب کرد و موجگیری منجر به خونریزی در چشم و گوشهایش شد.
پس از رسیدن به چادر بهداری، حاجیپور اصلاً نپذیرفت که به بیمارستان اعزام شود. او پس از دو ساعت استراحت، با قطرهچکانهایی در چشم و گوش خود، توانست بینایی نسبیاش را بازیابد و مجدد به خط درگیری بازگردد.
برنامهریزی و سازماندهی نیروهای عمار در عملیات والفجر یک
پس از شکست در عملیات والفجر مقدماتی، حاجیپور مسئولیت سازماندهی گردانهای تیپ یک عمار را برای عملیات والفجر یک بر عهده گرفت و خود نظارت مستقیم بر اجرای رزمایشها داشت.
در پی ناکامی در والفجر یک، شهید همت به منظور جلوگیری از تکرار تجربیات تلخ گذشته، تصمیم گرفت کلاسهای آموزشی برگزار کند و نیروهای مجرب را برای انتقال تجربه به کادرهای لشکر معرفی نماید. مسئولیت برگزاری این کلاسها به حاجیپور محول شد. در این زمان، تیپ عمار شامل چهار گردان عمار، یاسر، مقداد، کمیل و میثم بود و مانند دیگر گردانهای لشکر 27، در اردوگاه کوهستانی شهید بروجردی یا قلاجه مستقر بودند.
سلوک اخلاقی فرمانده تیپ: من یک فرد ساده و متواضع هستم.
حسین نوروزی، مسئول مخابرات گردان کمیل از گردانهای تیپ عمار که در اردوگاه قلاجه حضور داشت، خاطرهای درباره رفتار و سلوک عرفانی شهید حاجیپور، فرمانده تیپ عمار، نقل میکند که در صفحه 334 کتاب «پارتیزان» درج شده است. او میگوید:
«در مقابل چادر فرمانده تیپ، یک چرخ چوبی با طناب مخصوص برای کندن چاه و حفر قنات دیدم. حاجیپور گفت: من یک مقنیام. کار من حفر چاه و قنات آب است. این چرخ را آوردهام اینجا تا همیشه جلوی چشمم باشد و تصور نکنم حالا که فرمانده تیپ شدهام، حتماً خبر مهمی دارم و آدم خیلی مهمی شدهام.»
فرمانده تیپ کوهستانی نیروهای مسلح بعثی
در عملیات والفجر 3، لشکر 27 در اردوگاه قلاجه حضور داشت و وظیفه داشت خط پدافندی شاخ شمیران را نگه دارد. در حین اجرای این عملیات، خبر رسید که ارتفاع 343 که باید توسط نیروهای خودی تصرف میشد، هنوز سقوط نکرده است. بنابراین، حاجیپور با قبول مسئولیت فرماندهی میدانی و هدایت نیروهای گردان کمیل، پس از یک هفته از آغاز نبرد کوهستانی، وارد میدان شد.
رزمندگان گردان کمیل، شامگاه 14 مرداد 62، به فرماندهی حاجیپور از دامنه ارتفاع مورد نظر بالا رفتند و موفق شدند ارتفاع 343 را تصرف کنند. این پیروزی، پایان موفقیتآمیز عملیات والفجر 3 را رقم زد. در نتیجه، سرهنگ ستاد جاسم تکریتی، فرمانده تیپ کوهستانی 417 ارتش بعث، در اسارت نیروهای ایرانی درآمد.
شناساییهای والفجر ۵ و طلاق دومین
قرار بود عملیات والفجر ۵ در محور "بمو" انجام شود و مراحل شناسایی آن در حال انجام بود که خبر رسید حاجیپور از همسر دومش مطلع شده است که او به خانه پدری رفته و اعلام کرده است دیگر توان تحمل زندگی را ندارد. حاجیپور که پس از جدایی اول حدود ۱۸ ماه بعد، در اواخر سال ۱۳۶۱ ازدواج مجدد کرده بود، این بار نیز به دلیل عدم حضور مداوم در خانه، با مشکل درخواست طلاق همسرش مواجه شد. همسر دومش در یک روز پاییزی سال ۱۳۶۲ خانه و زندگی را ترک کرد و از تهران به آذرشهر بازگشت. پس از آن، خانوادهاش همراه او به تهران آمدند تا جهیزیه و وسایل دخترشان را منتقل کنند، اما این سفر همزمان با تشییع پیکر شهید حاجیپور بود و پس از خاکسپاری شهید، خانواده به شهر خود بازگشتند.
توپ مستقیم تانک و جسد فرمانده تیپ عمار
پس از لغو عملیات والفجر ۵، عملیات والفجر ۴ در قلههای کانیمانگا انجام شد که حاجیپور در این عملیات نیز به عنوان فرمانده تیپ عمار حضور داشت. با افزایش شدت درگیری و آتش دشمن، او خود را به یکی از قلهها به نام ۱۸۶۰ رساند. براتعلی محمدی، یکی از رزمندگان گردان کمیل از تیپ عمار که در آن نبرد کوهستانی شرکت داشت، لحظه ورود حاجیپور به جمع رزمندگان این گردان را چنین روایت میکند: «تعدادی انگشتشمار باقی مانده بودیم. در اوج ناامیدی و با کمال تعجب دیدیم، در حالی که دشمن با آتش شدید عملیات میکرد، اکبر حاجیپور و عباس کریمی، فرماندهان تیپهای ۱ و ۲ لشکرمان، با موتور به بالای قله و کنار بچهها آمدند و روحیه را در میان ما زنده کردند.» (صفحه ۳۷۷)
این رویدادها در جمعه ۱۳ آبان ۱۳۶۲، همزمان با سومین روز عملیات والفجر ۴، رخ داد. حاجیپور پس از مدت کوتاهی حضور در جمع نیروهای کمیل و زمانی که شدت آتش دشمن کمی کاهش یافته بود، تصمیم گرفت برای هماهنگی بیشتر با شهید همت، به سمت مقر فرماندهی لشکر ۲۷ حرکت کند.
اسدالله ذوالقدر، مسئول روابط عمومی و تبلیغات قرارگاه نجف اشرف سپاه که در کانیمانگا حضور داشت و شاهد شهادت حاجیپور از نزدیک بود، میگوید با وجود انفجارهای شدیدی که در کنار موتورش رخ میداد، حاجیپور به سمت آنها رفت و «موتور را روی زمین خواباند و کنار آن دراز کشید و منطقه را با دوربین مشاهده کرد. ناگهان انفجار شدیدی در همان محل رخ داد که تصور میکنم شلیک مستقیم تانک بود.» (صفحه ۳۷۹)
سعید قاسمی، فرمانده وقت واحد اطلاعات عملیات لشکر ۲۷، که در آن نبرد حضور داشت، درباره شهادت حاجیپور روایت میکند که در صفحه ۳۸۶ کتاب «پارتیزان» آمده است: «شدت موج انفجار و ترکشهای گلوله تانک آنقدر شدید بود که از قامت بلند، هیکل درشت و چهارشانه حاجیپور، تنها تکههایی از گوشت و استخوان لهشده باقی ماند و بچههای تعاون لشکر توانستند فقط این باقیماندهها را جمعآوری و به عقب منتقل کنند.»