انتقادات تند فراستی و درستکار از فیلم «پیرپسر»: ضعف بازی و فیلمبرداری
انتقادات تند مسعود فراستی و رضا درستکار از فیلم «پیرپسر»: بازیگری ضعیف، فیلمبرداری ناامیدکننده و تحلیلهای فلسفی بیپایه
نقد تند فراستی و درستکار از فیلم «پیرپسر»: بازی ضعیف، فیلمبرداری ناامیدکننده، تحلیلهای فلسفی بیپایه در برنامه کات فصل ۳.

در قسمت اول فصل سوم، که از طریق تلویزیون اینترنتی همشهری پخش میشود، مسعود فراستی اجرای برنامه را بر عهده داشت. رضا درستکار و محمد قنبری نیز به عنوان کارگردانان برنامه، فیلم سینمایی پیرپسر را مورد نقد قرار دادند و آن را اثری ضعیف ارزیابی کردند.
در طول ده سال گذشته، وضعیت سینماها بسیار نامطلوب بوده است.
رضا درستکار درباره اوکتای براهنی اظهار داشت: «این فیلم پس از «پل خواب» دومین اثر این کارگردان است. معمولاً کسی فیلم اول او را نادیده میگیرد، اما فیلم دوم او فراتر از انتظارهای معمول است و نشان میدهد که او یک فیلمساز واقعی است. اثر نخست بیشتر در قالب یک کارگردان ظاهر میشود، در حالی که بسیاری از فیلمهای ایرانی در همین قالب باقی میمانند و کمتر دیده میشود که فیلمساز در نقش یک هنرمند کامل ظاهر شود و تفکری یا ایدهای به فیلم خود اضافه کند. وقتی چنین چیزی رخ میدهد، به نظرم فیلمساز متولد میشود، یعنی کسی که تفکر و دیدگاه خودش را در کار وارد میکند. به گمانم فیلم «پیرپسر» به این سطح رسیده است و البته یکی از آثار مهم دهه اخیر هم محسوب میشود. کافی است نگاهی کوتاه بیندازیم تا متوجه شویم وضعیت سینما در آن زمان بسیار بحرانی بود و در سه، چهار سال گذشته هم وضعیت به بدترین شکل ممکن رسیده است. بنابراین اگر درباره «پیرپسر» با شور و حرارت بیشتری صحبت میکنم و از آن دفاع میکنم،
در آینده، تاریخ نقش اصلی در نقد فیلم پیرپسر خواهد داشت.
معمولاً منتقدان نیز از ابراز نظر جدی و مستدل درباره یک فیلم هراس دارند، زیرا خود آنان در معرض قضاوت تاریخ قرار میگیرند. ما غالباً کنار مینشینیم تا ببینیم باد تاریخ چه سمت و سویی به سینما میدهد و این اثر چه جایگاهی در میان مردم و در طول زمان پیدا میکند. با این حال، هنوز میتوانیم میزان ارزش این فیلم را ارزیابی کنیم. اما من شخصاً با احتیاط بیشتری درباره پیرپسر صحبت میکنم و ترجیح میدهم نقدم را به تأخیر بیندازم تا آیندههای دور مشخص کند که تاریخ این فیلم را چگونه ارزیابی خواهد کرد. نگه داشتن جایگاه در تاریخ، شاید نقشآفرینی باشد، اما نقش اصلی بر عهده خود تاریخ و کیفیت آن است.
پیرپسر موفق نمیشود؛ ترفندهای کتابخوانی کارگردان برای فیلم مناسب نیست!
مسعود فراستی در این باره اظهار داشت: «به نظر من، وقتی تفکر وارد عرصه سینما میشود، کارگردان به فیلمساز تبدیل میگردد. این تغییر مستقل از این است که آن تفکر مورد نظر من باشد یا نه. اصلاً امکان ندارد که... فیلمی که من و تو با هم توافق داریم و آن را بد میدانیم، چه در زمینههایی مثل کمدیهای مستهجن مانند «صد دام» و دیگر موارد.»
استراتژی ترساننده در کتابخوانی کارگردان، برای فیلم «پیرپسر» مناسب نبود.
این مطالب پیشزمینهای برای بحثهای ما هستند، اما معمولاً فیلمسازان دیدگاهی دارند و در مواردی ممکن است ادعای عمق فکری بیشتری هم بکنند. در فیلم «پیرپسر»، این ادعا بسیار پررنگ است، بهطوری که در پایان فیلم، فهرستی از کتابهایی که اقتباس شدهاند، ذکر نمیشود. البته این فهرست نهایی نیست و احتمالاً میتوان ده صفحه دیگر یا هر مقدار کتاب خوانده شده را فهرست کرد. متأسفانه، این نوع فیلمها اغلب تفکر عمیقی نمیافزایند. حالا قصد داریم بگوییم که آثار کلاسیک مانند «برادران کارامازوف»، «جنایت و مکافات» داستایوسکی یا آثار شکسپیر، حتی اگر ذکر شوند، هیچکدام به عمق اثر ما نمیافزایند. این ترفند، که در واقع نوعی شوخی است، در عین حال میتواند تأثیرگذار باشد. این نوع مطالعه به دلیل عمق فکریاش ممکن است نزد برخی افراد جذاب باشد، اما هدف من از این جذابیت، صرفاً فروش نیست. بلکه در جامعهای شبهروشنفکری که ما خوشبختانه جزو آن نیستیم، این مطالعه عبور کردن است. به نظر من، اولین قدم در این بحث این است که ببینیم «پیرپسر» موفق شده یا نه. به عقیده من، فیلم بسیار ضعیف است و دلایل این نظر را هر وقت فرصت داشتیم، با هم بررسی خواهیم کرد.
برای چهارمین بار است که به سینما میروم، فقط تماشای فیلم برایم مهم است و هیچ توجهی به اقتباس آن ندارم!
رضا درستکار در ادامه صحبتهایش گفت: «نظرتان کاملاً درست است. من البته سه بار فیلم را تماشا کردم، اما مشتاقم هر چه زودتر و بیشتر، برای چهارمین بار، آن را مجدداً ببینم. من هم در پایان سینما باقی ماندم و دیدم که چقدر نام نویسندگان در تیتراژ ظاهر میشود. البته در این مدت به سراغ کسانی رفتم که آثار فلسفی درخشانی نوشتهاند. کمی هم تلاش کردم تا موضوع خودم و فلسفهای که در دل این فیلم وجود دارد، را درک کنم. قصد دارم ببینم خودم کجا قرار دارم و فیلم کجاست. در نهایت، نباید فریب بخوریم. در این مسیر، سعی میکنیم با فیلمها دیدگاههای متفاوت و گاهی مخالف پیدا کنیم. بنابراین، فارغ از اینکه اثر «برادران کارامازوف» اثر داستایوسکی و دیگر بزرگان در این میان نقش داشته باشد یا نه، برایم اهمیت ندارد و دیگر کاری با آنها ندارم؛ فقط فیلم را تماشا میکنم!»
بیایید سینما را وسیلهای برای جنگ و نزاع قرار ندهیم!
مسعود فراستی تأکید کرد که بارها بر این نکته تأکید کردهایم که فیلم و سینما تحت سلطه ما نیست و نباید باشد. او این موضوع را مستقل از وجود فلسفه در برخی فیلمها بیان کرد. فراستی افزود که از چندین سال پیش با خود صحبت میکردم و معتقدم سینما یک مدیای مستقل است. ویدئوهای مستقل، چه فیلمسازان جدید و چه کسانی که کتاب و فلسفه مطالعه میکنند، همه اینها خارج از قالب سینما قرار دارند و در اینجا با یک مدیوم تصویر متحرک روبرو هستیم که در حال تغییر است.
آیا حسن پورشیرازی پس از سالها مجدداً به صحنه بازگشته است؟
رضا درستکار پرسید: «چرا در سه یا چهار دهه اخیر، فلسفه از میدان خارج شده است؟» او معتقد است این اتفاق به دلیل ظهور فیلمسازان قدرتمند است که جای فلسفه را گرفتهاند، زیرا زبان فیلمها عمومیتر و قابل فهمتر شده است. در نتیجه، فلسفه به سمت سینما کشیده شده است. این روند تنها مربوط به ما نیست و در سراسر جهان فیلمسازان چنین رویکردی دارند. ما که سینمای اروپا را میپسندیم، متوجه میشویم که آنها در فیلمهایشان همواره موضوعات فلسفی جدیدی را مطرح میکنند. هر چه در این زمینه موفقتر باشند، زبان سینما نیز روانتر میشود. پیرپسر را میتوان نمونهای دانست که چندین کارش را درست انجام داده است. این فیلم درباره یک فضیلت کلی است، و حضور بازیگری چون حسن پورشیرازی، که پس از مدتی دوباره در سینما و تلویزیون ظاهر شد، فضیلت جدیدی به فیلم میافزاید.
چه چیزی باعث ارزشمند بودن هنر بازیگری در سینما میشود؟
مسعود فراستی اظهار داشت: «تقریبا میانگین ارزشگذاری بازیها بالا است.» او پرسید: «فضیلت کجاست؟» و درستکار در پاسخ گفت: «همین که فرد بتواند آن ایده اصلی و مرکزی سینما را بر دوش بکشد و به سمت جلو هدایت کند، و نمادی از این قدرت غالب باشد، این خود فضیلت است. یا مانند فوتبالیستی که در طول ۹۰ دقیقه نفسش را تقسیم میکند. در سینما هم این که بازیگر بتواند درک کند که باید شخصیت مورد نظر را در درون خودش پرورش دهد، به نظر من این یک فضیلت در بازیگری است.»
در مرحله نخست، مشکل کارگردان چه بود؟
فراستی در بخش دیگری از صحبتهایش اظهار داشت: «حسن پورشیرازی در این فیلم نقش خوبی ایفا نمیکند، اما مشکل اصلی و قدم اول به عهده کارگردان است. کارگردان چنین شخصیتی را خلق نکرده است که من و تو بتوانیم آن را به خوبی بازی کنیم. در واقع، این موضوع تا حدی در اختیار بازیگران است. البته این نکته کلی وجود دارد.
آیا پورشیرازی نقش یک شرور را بازی میکند؟ نقش زنبارهای که بیدلیل ثروتمند است و نمیدانم او چگونه این همه پول دارد! سپس پسرانی که از او خوششان نمیآید. ادعای کارگردان این است که این داستان را از رستم و سهراب، شاهنامه و برادران کارامازوف گرفته است. بگذارید بقیه کتابهایی که کارگردان خوانده یا نخوانده است، کنار بگذاریم!»
چگونه از «رستم و سهراب» اقتباس شده است؟ | بازی پورشیرازی نسبت به قبل عملکرد ضعیفتری داشت!
رضا درستکار بیان کرد: «رستم و سهراب اثری است درباره ریشههای ایران و موضوع فرزندکشی. این موضوع در ادبیات کهن ما هم جایگاه ویژهای دارد و به آن اشاره شده است. مراجعه به این اثر نشان میدهد که کشمکش پدر و پسری در داستان رستم و سهراب تنها یک نمونه نیست، بلکه نمادی است از موضوعات عمیقتر. من نگاه نمیکنم که در حال ساختن نسخهای جدید از رستم و سهراب باشم؛ رستم در اینجا شخصیتی متفاوت است و نماد خاک ایران محسوب میشود. در آنجا، همه چیز مثبت است و این شخصیتها نمادهای فرهنگی و ملی هستند. همچنین، کسی اشاره کرده که این اثر، رستم و سهراب نیست، اما ما میدانیم که اثر اصلی همان است.»
فراستی افزود: «در فیلم، علاوه بر اشاره، نمایی وجود دارد که آقای پورشیرازی در حال زیر کلاهخود رستم است. وقتی از نیمتنه هم لخت میشود، خالکوبیهایی بر تن دارد که نشاندهنده تصویر شاهنامهای و نمادی از ضحاک ماردوش است. این خالکوبیها و نمادها با موضوعات فرهنگی و ادبیات ما بسیار در تضاد است. شخصیت portrayed، در واقع، تیپی است و نه یک شخصیت عمیق. بازی پورشیرازی در حد یک تیپ رضایتبخش است، اما در بعضی قسمتها دچار ضعف شده است. به نظر من، بازی او در فیلم «مهمان مامان» مهرجویی بهتر است. این فیلم، در واقع، یک فیلم کاملاً ایرانی و فارسی است. شخصیت، تا پایان، تنها یک تیپ فیلم فارسی باقی میماند. بنابراین، بازی او، که بسیار چشمنواز است، به شدت اوراکت (نماد پیشگویی یا نشانه) است. جایی که اوراکت وجود دارد، کارگردانی مشخص نیست، و حتی در بخشهایی که اوراکت نیست، کارگردان نمیداند چه باید بکند.»
آیا ممکن است که خشونت بتواند مانع از بروز خشونت دیگر شود؟
دستکار ادامه داد: «در مورد پسزمینه فیلم باید بگویم که بخش عمدهای از سکانسها و پلانها دارای بکگراند هستند. مثلا در صحنهای که علی خوابیده، پشت سر او تابلو حضرت مسیح قرار دارد. من میپذیرم که بعضی از پسزمینهها ممکن است ذهن ما را پرت کنند، اما معتقدم پورشیرازی بازی خود را به خوبی درک کرده و نقش شر را به طور مؤثری ایفا میکند. شر نیاز به کاراکترسازی یا بکگراند خاصی ندارد، چون خودش شر است. شر زاینده است، همانطور که در این فیلم میبینیم هر چه جلوتر میرود و با خشونت رفتار میکند، به قول داستایوفسکی، خشونت بیشتری به وجود میآید. همچنین باید گفت که در برابر خشونت تنها خشونت میتواند مانع دیگر چیزها شود.»
آیا شر با شر پاک میشود؟
فراستی توضیح داد: «مسئله تنها اراده به شر نیست. وقتی شر میسازیم، دوربین ما کجاست، رضا؟ یعنی در واقع، من و تو و دیگران وقتی در حال خلق شر هستیم، هدفمان شر است. در سینمای ایران، نمونهای عالی از شر کاریکاتوری وجود دارد که «قاتل و وحشی» با بازی شهرام حقیقتدوست نمونهای بارز است. در این فیلم، شر به نظر من، بیشتر شبیه کاریکاتور است. وقتی میگویم فیلمفارسی، یعنی همین، و این مجموعه انتظارات ما را برآورده میکند. شخصیتهای فیلم در میان مشروبات الکلی و تریاک، در خانههای شیرهکش زندگی میکنند. دوربین به طور مداوم بر اعتیاد و مصرف قلیان تمرکز دارد، گویی نقض غرض است. فیلمساز با دوربینش از سوژهاش بهره میبرد. شخصیت پورشیرازی، پدر خانواده، دائم در حال مصرف الکل و تریاک است و در کنار آن، نشان داده میشود که او زنبارگی میکند. این نوع شر، شر واقعی است، زمانی که ساخته میشود که همپوشانی و تضاد درونی دارد، اما در عین حال هر چیزی با ضد خودش کامل میشود.»
حسن شیرازی؛ سرپناه خانواده و پدر همسر
درستکار این بار در مخالفت با مسعود فراستی گفت: «در طول سالها در مکانهای مختلف، زیر سایه شما رشد کردیم. با احترام به نظر شما، میخواهم با تحلیلی که ارائه دادید، مخالفت کنم. حسن پورشیرازی به نظر من شر است و درام فیلم زمانی شروع میشود که آن زن وارد خانه میشود و جرقه اصلی درگیری بین این سه نفر زده میشود. در این قسمت است که فیلم قصد دارد درامهای خودش را به نمایش بگذارد، جایی که در شیرهکش خانه یا زنبارگی آن مرد، اشارههای جزئی برای ساختن پسزمینه داستان وجود دارد. بنابراین، ما به عنوان تماشاگر باید بدانیم با چه نوع موجودی روبهرو هستیم. زمانی که او وارد خانه میشود و با هم درگیر میشوند و گفتوگویی تند شکل میگیرد، اتفاقی رخ میدهد. کسی که شر مطلق است و خود را بینقص میپندارد و شاخص همه چیز است، در عین حال قلندر است و در محیط خودش مورد احترام است، حالا که میخواهد تصمیم بگیرد، فرد مناسبی است!»
حامد بهداد فاقد واکنشهای انسانی است.
در این لحظه، فرد تصمیم میگیرد که آدم درستی شود و تغییر کند. همزمان، به پسرانش تشر میزند و میگوید: «یابو برتان ندارد، او یک خانم محترم است و من هم میخواهم زندگی کنم.» این لحظه نمادی است از تلاش برای تبدیل یک کانون بیبنا و بدون پیشینه به یک خانواده واقعی. او تمایل دارد به سمت خانوادهاش برود، اما در عین حال نسبت به خانواده قبلیاش بیتفاوت است. تمامی تضادها و کشمکشهایی که با دیگران دارد، در واقع ابتدا با خودش درگیر است. تماشاگران مشاهده کردهاند که در برخی صحنهها، نور بر صورتش میتابد و سپس خودش فرو میریزد. گاهی مکث میکند و گاهی هم به وجدان و فطرت درونیاش مراجعه مینماید. این فرد، با آن چهره خبیث و کریهاش، حتی در لحظاتی فرو میریزد و نشان میدهد که درونش پر از تضاد است. نتیجه فیلم، در واقع، ضدیت با ساختارهای ظاهری و پوسیدهای است که از بالا و پایین جامعه بر انسان تحمیل میشود؛ ضد آن زنبارگی و اخلاقیات کهنه و مرسوم. او خود این ساختارها را ساخته است. نتیجه نهایی فیلم، فضیلتی است که باقی میماند؛ همان زنی که توانسته است این تغییرات را رقم بزند. سکانس پایانی، جایی است که دو برادر، علی که نماد خیر است و رضا که نماد شر، روبهروی هم قرار میگیرند و اهمیت زیادی دارد. خیر در اینجا چندان بارور نیست و در بسیاری موارد بیاثر است. پس، در واقع، شر موجود است ولی فاقد اثر و تاثیر است، و خیر هم در مقابل آن بیاثر است. شر، که با بازی حامد بهداد نشان داده میشود، در حقیقت، مفلوک است و خیری در مقابلش نیست. این خیر، هم آن را عقیم میگذارد و هم میکشد، و همه اینها در حالت بیعملی و بیتفاوتی قرار دارند، به ویژه حامد بهداد، که با بازیاش حس آرامش را نشان میدهد اما کنش انسانی ندارد.
پدر خانواده قصد دارد دختر را با پول بخرد، اما...
رضا درستکار در یکی از بخشهای صحبتهایش اظهار داشت: «وقتی این خیّر شکل میگیرد، خیّر تمایلی ندارد تن به خواستههای آن بدهد. این حالت مرا به یاد فیلم سینمایی «شورش در کشتی بونتی» میاندازد، جایی که ریچارد هریس مارلون براندو را تحت فشار قرار میدهد. از نظر هندسی، این صحنهها مرا شبیه آن فیلم کرد. اما در آنجا، بحث و مجادله در خانه رخ میدهد و مجدداً کار پدر خانواده را میبینیم که پا در کفش فرزندانش میگذارد و در امورشان دخالت میکند. این روند از قبل شکل گرفته و قرار نیست یک شبه اتفاق بیفتد. خیّر به تدریج جمع میشود و نمیخواهد دستش به خون آلوده باشد، اما برای خاموش کردن ماشین شر، چارهای جز شرارت ندارد. یعنی تنها راه حل برای خواباندن شر، خود شر است. موضوع فیلم بر فضیلتی به نام رعنا تمرکز دارد، فضیلتی که به حقخواهی و احقاق حقوق مربوط میشود، هدفش توقف این فرد و پایان دادن به تاریکی است. پدر خانواده به آن زن پول میدهد تا او را تصاحب کند، اما او این خواسته را نمیپذیرد. این رفتار نشانگر همه چیز است و نشان میدهد که جرقهای کوچک از عشق میان او و پسرش زده شده، عشقی سرشار از انسانیت.»
آیا تنشها و اختلافات بین مسعود فراستی و رضا درستکار شدت یافته است؟!
در بخشهای پایانی این برنامه، مناقشه لفظی بین مسعود فراستی و رضا درستکار شکل گرفت. فراستی بر این باور است که انسان در ابتدا خیر است و سپس شر وارد زندگیاش میشود، در حالی که درستکار معتقد است شر وجود دارد و نمیتوان در مقابل آن کاری انجام داد.
فیلمبرداری ضعیف است! فیلمهای سینمای فکسنی ایران بهتر از این هستند!
درستکار توضیح داد: «این فیلم هیچ اشارهای به زمان و مکان مشخص ندارد. زمان آن است که هر جای دنیا ممکن است رخ دهد. اما در مجموع، زن داستان با وجود نیاز، تن نمیدهد و تا جان در بدن دارد، ایستادگی میکند تا عصمت خود را حفظ کند. شما با فیلمی روبرو هستید که به طرز شگفتآوری تمام عناصر آن به درستی کنار هم قرار گرفتهاند. نتیجه نهایی فیلم است که در آن، فیلمبرداری، که البته از روی دست گرفته شده، خیلی ضعیف است! این موضوع را قبول دارم. من کسی هستم که به جزئیات فیلم توجه میکنم و خودم هم از نمادگرایی متنفرم. فیلمی دیدهام درباره زنی، یک پدر و دو پسر. تراژدی زمانی پایان مییابد که چه کسی بتواند از آن رضایت داشته باشد؟ این فیلم از سینمای فکسی ما بهتر است!»