کد خبر: 18122

انتقاد تند فراستی از بازی ضعیف پورشیرازی و بحران عمیق سینما

انتقاد تند مسعود فراستی از فیلم «پیرپسر»: بازی پورشیرازی ضعیف است و سینما در بحران عمیق قرار دارد

انتقاد تند فراستی از فیلم «پیرپسر»: بازی ضعیف پورشیرازی و بحران عمیق سینما در این اثر بررسی شد.

انتقاد تند مسعود فراستی از فیلم «پیرپسر»: بازی پورشیرازی ضعیف است و سینما در بحران عمیق قرار دارد

در بخش اول فصل سوم که از طریق تلویزیون اینترنتی همشهری پخش می‌شود، مسعود فراستی اجرای برنامه را بر عهده داشت. رضا درستکار و محمد قنبری نیز کار نقد فیلم سینمایی پیرپسر را انجام دادند و این اثر را ضعف ارزیابی کردند.

ده سال است که وضعیت سینماها بسیار نامطلوب است.

رضا درستکار درباره اوکتای براهنی اظهار داشت: «این فیلم پس از «پل خواب» دومین اثر این کارگردان است. آن فیلم معمولاً کسی نمی‌پذیرد، اما فیلم دوم، فراتر از یک اثر معمولی است و نشان می‌دهد که او یک فیلمساز واقعی است. اولین فیلم در قالب یک کارگردان ساخته شده است، البته منظورم این است که بسیاری از فیلم‌های ایرانی در قالب کارگردان هستند، اما خیلی کم پیش می‌آید که در قالب فیلمساز نیز حضور داشته باشند. وقتی یک نوع تفکر یا ایده به فیلم افزوده می‌شود، در واقع کارگردان متولد می‌شود. یعنی کارگردانی که تفکر خود را در اثرش وارد می‌کند. فیلم «پیرپسر» به نظر من به این سطح رسیده است و بی‌تردید یکی از فیلم‌های مهم دهه اخیر محسوب می‌شود. کافی است نگاهی کوتاه بیندازیم تا متوجه شویم وضعیت سینما بسیار اسفناک بوده است و در سه یا چهار سال اخیر نیز به بدترین شکل ممکن سقوط کرده است. بنابراین، اگر درباره «پیرپسر» با شور و اشتیاق بیشتری صحبت می‌کنم و از آن دفاع می‌کنم، این حق را دارم.»

در آینده، تاریخ نقش اصلی در نقد فیلم پیرپسر ایفا خواهد کرد.

معمولاً منتقدان نیز از ابراز نظر جدی و قاطع درباره یک فیلم هراس دارند، زیرا خود آن‌ها نیز در معرض ارزیابی تاریخی قرار می‌گیرند. ما معمولاً در حاشیه قرار می‌گیریم و تماشا می‌کنیم که آیا باد تاریخ به سمت سینما می‌وزد یا خیر، و اینکه این فیلم چه جایگاهی در نزد مردم و در طول زمان کسب می‌کند. با این حال، هنوز می‌توانیم میزان ارزش این فیلم را ارزیابی کنیم. اما من شخصاً با احتیاط بیشتری درباره پیرپسر صحبت می‌کنم و ترجیح می‌دهم نقدم را به تأخیر بیاندازم تا در آینده‌های دور، تاریخ مشخص کند که این فیلم چه جایگاهی دارد. نگه داشتن جایگاه در تاریخ ممکن است نقش‌آفرینی باشد، اما نقش اصلی را خود تاریخ با کیفیت و قدرت خودش ایفا می‌کند.

پیرپسر موفق در گل کردن | نکات کتابخوانی کارگردان که برای فیلم مناسب نیست!

مسعود فراستی در این باره اظهار داشت: «به نظر من، زمانی که تفکر وارد دنیای سینما می‌شود، کارگردان تبدیل به فیلمساز می‌گردد. این موضوع مستقل از اینکه این تفکر مورد نظر تو باشد یا نباشد! اصلاً آیا ممکن است... فیلمی که من و تو با هم هم‌نظر نباشیم و بگوییم که آن فیلم ضعیف است، حتی در کنار فیلم‌هایی مانند «صد دام» و سایر کمدی‌های مستهجن؟»

روش تحقیرآمیز کارگردان در زمینه کتابخوانی، در فیلم «پیرپسر» کارایی نداشت.

این موارد پیش‌زمینه‌ای برای بحث ما هستند، اما معمولاً فیلمسازان دارای تفکری هستند، هرچند ممکن است در مواردی ادعای بیشتری در این زمینه داشته باشند. در مورد فیلم «پیرپسر»، این ادعا بسیار شدید است؛ به اندازه‌ای که در پایان فیلم، فهرستی از کتاب‌هایی که اقتباس کرده است، ذکر نمی‌شود. البته این فهرست نهایی نیست و شاید بتوان ده صفحه دیگر یا هر مقدار کتابی که خوانده شده است را ذکر کرد. متأسفانه، این‌ها نمی‌توانند تفکر را منتقل کنند. حال قصد داریم بگوییم که «برادران کارامازوف» یا «جنایت و مکافات» اثر داستایوسکی، یا آثار شکسپیر... حتی اگر همه این‌ها را برشماریم، چیزی به اثر ما اضافه نمی‌کند. این ترفند، که در واقع نوعی ترسناک بودن است، البته ممکن است نزد برخی افراد در زمینه کتاب‌خوانی مؤثر باشد، اما هدفم از این تأثیرگذاری، برای فروش نیست. بلکه در جامعه‌ای شبه‌روشنفکری که ما خوشبختانه جزو آن نیستیم، عبور کردن از این مرزها اهمیت دارد. به نظر من، اولین گام در این بحث این است که ببینیم «پیرپسر» موفق شده است یا نه. تصور می‌کنم فیلم بسیار ضعیفی است و دلایل این نظر را هر وقت فرصت داشتیم، با هم بررسی خواهیم کرد.

برای چهارمین بار به سینما می‌روم | فقط تماشای فیلم برایم مهم است و به اقتباس آن کاری ندارم!

رضا درستکار در ادامه صحبت‌هایش گفت: «با شما موافقم. من این فیلم را سه بار تماشا کردم، اما همچنان مشتاقم که زودتر و بیشتر، برای چهارمین بار، آن را دوباره ببینم. من نیز آخر فیلم در سینما ماندم و دیدم چقدر نام نویسندگان در تیتراژ ظاهر می‌شود. در این مدت، به سراغ آثار کسانی رفتم که کتاب‌های فلسفی درخشان نوشته‌اند. سعی کردم موضوع فیلم و فلسفه‌ای که در دل آن نهفته است را بهتر درک کنم، و ببینم من کجا قرار دارم و فیلم کجاست. بالاخره نباید سرمان کلاه برود. در این مسیر، تلاش می‌کنیم با فیلم‌ها دیدگاه‌های متفاوت و گاه مخالف داشته باشیم. بنابراین، فارغ از اینکه اثر داستایوسکی، برادران کارامازوف، و دیگر بزرگان چه نقشی در این فیلم دارند یا ندارند، برای من دیگر اهمیتی ندارد و تنها به تماشای فیلم می‌پردازم.»

سینما را وسیله‌ای برای جنگ قرار ندهیم!

مسعود فراستی ادامه داد: «ما بارها تأکید کرده‌ایم که فیلم و سینما تحت سلطه ما نیست و نباید باشد. این نکته را مستقل از وجود فلسفه در برخی فیلم‌ها بیان کردم. من چندین سال پیش با خودم صحبت می‌کردم و معتقد بودم که سینما یک رسانه مستقل است. ویدئو و فیلم مستقل هستند و هر چقدر فیلمسازان جدید، کتاب و فلسفه بخوانند، این تأثیرات خارج از قالب سینما باقی می‌مانند. در واقع، با مدیوم تصویر متحرک روبه‌رو هستیم که دگرگون‌ساز است.»

آیا حسن پورشیرازی پس از سال‌ها مجدداً به عرصه بازگشته است؟

رضا درستکار پرسید: «چرا در سه، چهار دهه گذشته فلسفه از میدان کنار رفته است؟ آیا دلیلش این است که فیلمسازان قدرتمندی وارد عرصه شدند و جای فلسفه را گرفتند؟ آیا این به خاطر زبان عمومی‌تر شدن است؟ به همین دلیل فلسفه در فیلم‌ها جای گرفت. البته این روند تنها مختص ما نیست و در سراسر جهان فیلمسازان چنین رفتاری دارند. ما که سینمای اروپا را دوست داریم، می‌بینیم که آنها همواره در آثارشان موضوعات جدید فلسفی را مطرح می‌کنند. هر چه در ساخت فیلم‌هایشان موفق‌تر باشند، زبان فیلمشان هم روان‌تر می‌شود. به نظر من، فیلم «پیرپسر» چند کار صحیح انجام داده است. این فیلم درباره یک فضیلت به طور کلی است. اینکه بازیگری مانند حسن پورشیرازی به عنوان نماد کلی این اثر ظاهر می‌شود و پس از مدتی دوباره به عرصه سینما و تلویزیون بازمی‌گردد، فضیلت جدیدی به همراه دارد.

چه چیزی باعث می‌شود بازیگری در سینما ارزشمند و قابل تحسین باشد؟

مسعود فراستی اظهار داشت: «تقریباً میانگین ارزش‌گذاری بازی‌ها بالا است.» او سپس پرسید: «فضیلت کجاست؟» در پاسخ، درستکار گفت: «همین که فرد بتواند آن فکر اصلی و مرکزی سینما را بر دوش بکشد و به سمت جلو هدایت کند، یا مانند فوتبالیستی که در طول ۹۰ دقیقه نفسش را کنترل می‌کند، این نشان‌دهنده فضیلت است. در سینما هم، درک اینکه باید شخصیت مورد نظر را درون خودش پرورش دهد، به نظر من یک ویژگی بازیگری است که ارزشمند است.»

مشکل اصلی کارگردان در ابتدا ظاهر می‌شود.

فراستی در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت: «حسن پورشیرازی در این فیلم عملکرد خوبی ندارد. این مشکل عمدتاً به کارگردان برمی‌گردد، چون کارگردان چنین شخصیتی را خلق نکرده است که من و تو بتوانیم آن را به خوبی بازی کنیم. در واقع، نقش در دست بازیگران نیست، بلکه به کلیت کارگردانی مربوط می‌شود.

آیا پورشیرازی نقش یک شرور را ایفا می‌کند؟ نقش زن‌باره بی‌جهت و بی‌موردی است که ثروتمند است و ما نمی‌دانیم او از کجا این همه پول دارد. بعد هم، پسرانی هستند که از او خوششان نمی‌آید. ادعای فیلمساز این است که این داستان از رستم و سهراب، شاهنامه و برادران کارامازوف گرفته شده است. اجازه دهید که بقیه کتاب‌هایی که کارگردان خوانده یا نخوانده، کنار بگذاریم!»

چگونه از «رستم و سهراب» اقتباس شده است؟ | بازی پورشیرازی نسبت به قبل ضعیف‌تر بود!

رضا درستکار توضیح داد: «رستم و سهراب اثری است که به تبارشناسی ایران می‌پردازد و درباره فرزندکُشی است. این موضوع در ادبیات کهن ما جایگاه ویژه‌ای دارد و همواره مورد توجه بوده است. مراجعه به این اثر نشان می‌دهد که کشمکش میان پدر و پسر در داستان رستم و سهراب نمادین است، اما نباید آن را محدود به این داستان خاص بدانیم. من نگاه نمی‌کنم که این اثر یک رستم و سهراب جدید ساخته شده باشد؛ بلکه رستم در اینجا متفاوت است و نماد خاک ایران محسوب می‌شود. در این اثر، همه چیز در قالب مثبت دیده می‌شود. کسی که تبیین کرده است که این اثر رستم و سهراب نیست، باید گفت که ما خود اثر را به عنوان اثری مرتبط با رستم و سهراب می‌شناسیم و درک می‌کنیم.»

فراستی نیز افزود: «فیلم، علاوه بر اشاره، نمایی دارد که آقای پورشیرازی در زیر کلاه‌خود رستم است. زمانی که از نیم‌تنه هم لخت می‌شود، خالکوبی‌هایی با طرح‌های شاهنامه‌ای و تصویری از ضحاک ماردوش بر تن دارد. این نوع خالکوبی و نمادها کاملاً ضد ادبیات و فرهنگ ما هستند. این شخصیت، در واقع، یک شخصیت واقعی نیست بلکه یک تیپ است. بازی پورشیرازی در حد تیپ رضایت‌بخش است، اما در بعضی قسمت‌ها کمی دچار دست‌درازی شده است. در مقایسه با بازی‌اش در «مهمان مامان» ساخته مهرجویی، اینجا کمتر موفق عمل کرده است. این فیلم، به نظر من، یک فیلم فارسی کامل است؛ شخصیت آن تیپ است و تا پایان همین‌طور باقی می‌ماند. بنابراین، بازی فوق‌العاده‌ای که به نام او ثبت شده است، کاملاً اوراکت و کلیشه‌ای است. جایی که باید کارگردانی باشد، نیست؛ و حتی در جاهایی که اوراکت نیست، کارگردان نمی‌داند چه باید بکند.»

آیا ممکن است که خشونت بتواند مانع از بروز خشونت شود؟

دستکار ادامه داد: «در مورد پس‌زمینه فیلم باید بگویم که بخش عمده‌ای از سکانس‌ها و پلان‌ها دارای بک‌گراند هستند. به عنوان مثال، جایی که علی در حال خواب است، در پشت سر او تصویر تابلو حضرت مسیح دیده می‌شود. من قبول دارم که در بعضی قسمت‌ها، بک‌گراندها ممکن است ذهن ما را منحرف کند. اما معتقدم پورشیرازی بازی خود را به خوبی درک کرده و نقش شر را به شکلی مناسب ایفا می‌کند. شر نیاز به شخصیت‌سازی یا بک‌گراند خاص ندارد؛ شر، شر است چون شر است! شر، زاینده است، و در این فیلم می‌بینیم که هر چه جلوتر می‌رود و با خشونت رفتار می‌کند، به قول داستایوفسکی، باز هم خشونت تولید می‌کند. همچنین باید گفت که در مقابل خشونت، تنها خشونت می‌تواند مانع دیگر عوامل شود.»

آیا شر با شر پاک می‌شود؟

فراستی توضیح داد: «مسئله تنها اراده به شر نیست. وقتی شر می‌سازیم، دوربین کجاست رضا؟ یعنی در واقع، من و تو و دیگران، وقتی در حال تولید شر هستیم، تم‌مان شر است. در سینمای ایران، یک شر برجسته داریم که نمونه‌اش فیلم «قاتل و وحشی» با بازی شهرام حقیقت‌دوست است. در این فیلم، شر حتی کاریکاتوری و اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد. وقتی می‌گویم فیلم‌فارسی، منظور همین است و این مجموعه انتظارات ما را برآورده می‌کند. شخصیت‌های فیلم غالباً در محیط‌های مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی قرار دارند. دوربین به طور مداوم بر اعتیاد و مصرف قلیان تمرکز دارد، گویی نقض غرض است. یعنی فیلمساز با دوربینش، از سوژه‌اش سوءاستفاده می‌کند. مثلا شخصیت پورشیرازی، پدر خانواده، هر لحظه در حال مصرف الکل و تریاک است و در کنار آن، نشان داده می‌شود که زن‌بارگی می‌کند. این نوع شر، شر واقعی است، زمانی شکل می‌گیرد که هم‌آمد داشته باشد، اما در عین حال، هر چیزی با ضد خودش کامل می‌شود!»

حسن شیرازی؛ سرپرست خانواده و پدر همسر

در مخالفت با مسعود فراستی، درستکار گفت: «در طول سال‌ها در مکان‌های مختلف زیر سایه شما رشد کردیم. با احترام به نظر شما، می‌خواهم با تحلیلی که ارائه دادید، مخالفت کنم. حسن پورشیرازی به نظر من شر است و درام فیلم زمانی شروع می‌شود که آن زن وارد خانه آن‌ها می‌شود و جنگ و جرقه اصلی بین این سه نفر زده می‌شود. اینجا است که فیلم وارد بخش‌هایی می‌شود که قصد دارد درام‌های خود را توسعه دهد. صحنه‌هایی مانند خانه‌ی شیره‌کش یا زن‌بارگی آن مرد، اشاره‌های جزئی برای ساخت پس‌زمینه‌ای از داستان هستند. بنابراین، ما به عنوان تماشاگر باید بدانیم با چه موجودی روبرو هستیم. وقتی زن وارد خانه می‌شود و درگیری‌های کلامی و فیزیکی رخ می‌دهد، اتفاقاتی رخ می‌دهد. کسی که شر مطلق است، خود را بسیار کامل می‌پندارد و شاخص همه چیز است، در عین حال قلندر است و در محیط خودش مورد احترام قرار می‌گیرد، حالا که می‌خواهد تصمیم‌گیری کند، فرد مناسبی است!»

حامد بهداد فاقد رفتارهای انسانی است!

در لحظه‌ای تصمیم می‌گیرد که فردی درست و صالح باشد. در همین حال، به پسرانش تشر می‌زند و می‌گوید: «یابو برتان ندارد. او یک خانم محترم است. من هم می‌خواهم زندگی کنم.» این لحظه نماد تلاش او برای تبدیل شدن از یک فرد بی‌بنیه و بدون زمینه به یک عضو خانواده است. او به خانواده‌اش تمکین می‌کند و قصد دارد به سمت آن حرکت کند، اما نسبت به خانواده قبلی‌اش کمی بی‌توجه است. تمام تضادها و کشمکش‌هایی که با دیگران دارد، در واقع ابتدا با خودش درگیر است. بیننده‌ها دیده‌اند که در برخی صحنه‌ها، نور بر صورتش می‌تابد و سپس خودش فرو می‌ریزد. گاهی مکث می‌کند و گاهی به فطرت و وجدان درونش رجوع می‌کند. این فرد، با آن چهره زشت و خبیث‌اش، حتی در لحظاتی فرو می‌ریزد.

نتیجه فیلم برخلاف انتظار، ضد آن خانه‌ای است که در آن شیره‌کشی می‌شود؛ ضد زن‌بارگی و ضد اخلاقیات کهنه و پوسیده، از بالا به پایین و هرج‌ومرج‌طلبانه از پایین‌ترین سطح جامعه. او خود این ساختار را آفریده است. نتیجه فیلم، فضیلتی است که باقی می‌ماند؛ همان زنی که توانسته آن‌ها را تغییر دهد. سکانس پایانی، میان دو برادر، علی که نماد خیر است و رضا که نماد شر، اهمیت ویژه‌ای دارد. خیر ما بسیار بی‌اثر و در بسیاری موارد بی‌عمل است؛ بنابراین، در برابر شر، خیر واقعی وجود ندارد. شر، که در واقع مفلوک است، و خیری در مقابل آن نیست. هم این خیر (با بازی حامد بهداد) و هم آن برادر، هر دو بی‌اثر و بی‌عمل‌اند. به ویژه، بازی حامد بهداد، که حس می‌کند باید آرام باشد، کنش انسانی ندارد و بی‌تحرک است.

پدر همسر خانواده قصد دارد دختری را با پول خریداری کند، اما...

رضا درستکار در یکی از بخش‌های صحبت‌هایش اشاره کرد: «وقتی این خیر شکل می‌گیرد، نمی‌خواهد تن بدهد به خواسته‌های شر. این وضعیت مرا به یاد فیلم سینمایی «شورش در کشتی بونتی» می‌اندازد، جایی که ریچارد هریس مارلون براندو را تحت فشار قرار می‌دهد. از نظر هندسی، این صحنه‌ها من را به آن فیلم یادآوری می‌کند. اما در اینجا، در خانه، شاهد بحث و مجادله هستیم؛ جایی که کار پدر خانواده، یعنی پا گذاشتن در کفش فرزندان و دخالت‌های مداوم او، مجدداً دیده می‌شود. این روند از قبل شکل گرفته و قرار نیست یک شبه اتفاق بیفتد. خیر به تدریج جمع می‌شود و نمی‌خواهد دستش به خون آلوده باشد، اما برای خاموش کردن ماشین شر، چاره‌ای جز شرارت نیست. تنها راهی که می‌تواند شر را خاموش کند، همان است. موضوع فیلم، فضیلتی به نام رعنا است؛ فضیلتی به نام احقاق حقوقی که به وجود آمده است. هدف، متوقف کردن این فرد و پایان دادن به تاریکی است. پدر خانواده مدام به آن زن پول می‌دهد تا او را تصاحب کند، اما زن تن به این ماجرا نمی‌دهد. این کنش خود نشان‌دهنده همه چیز است، و نشان می‌دهد که جرقه‌ای کوچک از عشق بین او و پسرشان زده شده است، عشقی سرشار از انسانیت.»

آیا تنش‌ها و اختلافات میان مسعود فراستی و رضا درستکار افزایش یافته است؟!

در بخش‌های پایانی برنامه، گفت‌وگویی لفظی بین مسعود فراستی و رضا درستکار صورت گرفت. فراستی بر این باور است که انسان در ابتدا خیر است و سپس شر وارد می‌شود، در حالی که درستکار معتقد است شر وجود دارد و نمی‌توان در مقابل آن کاری انجام داد.

فیلمبرداری ضعیف است! اما فیلم‌های سینمای فکسنی ایران بهتر از این هستند!

در توضیح خود، درستکار گفت: «این فیلم هیچ اشاره‌ای به زمان و مکان مشخص ندارد. زمان در اینجا هر جایی در جهان می‌تواند باشد. اما در مجموع، زن داستان با وجود نیازش، تن نمی‌دهد و تا مرگ و جان در برابر حفظ عصمت خود می‌ایستد. شما با اثری روبرو هستید که به طرز شگفت‌انگیزی همه جزئیات آن درست طراحی شده است. اما نتیجه نهایی فیلم، که البته با دوربین روی دست گرفته شده، چندان رضایت‌بخش نیست! این را می‌پذیرم. من خودم به جزئیات فیلم توجه زیادی دارم و از نمادگرایی بیزارم. من فیلمی دیدم درباره یک زن، یک پدر و دو پسر. تراژدی وقتی به پایان می‌رسد، چه کسی می‌تواند از آن راضی باشد؟ این فیلم از سینمای فکسی ما بهتر است!»

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار