کد خبر: 17761

هانیه توسلی از درد گذشته و سوء‌استفاده جنسی پرده برداشت

هانیه توسلی با انتشار شعر و عکس‌های قدیمی از سوء‌استفاده جنسی در گذشته پرده برداشت: چرا این روزها درونم درد می‌کشد؟

هانیه توسلی با انتشار شعر و عکس‌های قدیمی از سوء‌استفاده جنسی در گذشته پرده برداشت و همسو با جنبش من هم، صدای درد و رازهای پنهان خود را فریاد زد.

هانیه توسلی با انتشار شعر و عکس‌های قدیمی از سوء‌استفاده جنسی در گذشته پرده برداشت: چرا این روزها درونم درد می‌کشد؟

مدتی است که جنبشی با نام من در میان بانوان شکل گرفته است و کسانی که یک بار مورد آزار و تعرض جنسی قرار گرفته‌اند، با استفاده از این هشتگ به این حرکت می‌پیوندند. در این روند، بسیاری از افراد مشهور و شناخته‌شده نیز به این پویش ملحق شده‌اند. اکنون نوبت به هانیه توسلی، بازیگر مشهور ایرانی، رسیده است که با انتشار پستی و نمایش چند عکس قدیمی از دهه بیستم زندگی‌اش، در این حرکت مشارکت کند.

هانیه توسلی با انتشار یک شعر بلند، به این پویش پیوست و نوشت:

در تمام طول روز در آئینه اشک می‌ریختم،

بهار پنجره‌ام را به رویاهای سبز درختان سپرده بود،

تنم در پیله تنهایی‌ام نمی‌گنجید،

و بوی تاج کاغذین،

فضای آن قلمرو بی‌خورشید را آلوده کرده بود.

دیگر نمی‌توانستم، نمی‌خواستم،

نگاه من تمام روز به چشمان زندگی‌ام خیره شده بود،

به آن دو چشم مضطرب و ترسان،

که از نگاه ثابت من می‌گریختند،

و چون دروغگویان،

به پناهگاه انزوا و بی‌خطری پناه می‌بردند.

کدام قله، کدام اوج؟

آیا این مسیرهای پرپیچ و خم،

در آن دهان سرد و مکنده،

به نقطه تلاقی و پایان نمی‌رسند؟

چه بر من گذشت، ای واژه‌های ساده و فریبنده،

و ای ریاضت‌های بدن و خواسته‌ها؟

اگر گلی بر گیسوان خود می‌زدم،

آیا از این تزویر، از این تاج کاغذین،

که بر فراز سرم بو گرفته و فریبنده است،

باز هم فریب نمی‌خوردم؟

رها شده، رها شده، همچون لاشه‌ای بر آب،

به سوی سخت‌ترین صخره‌ها پیش می‌رفتم،

به سوی ژرف‌ترین غارهای دریا،

و ماهی‌های گوشت‌خوار،

و مهره‌های نازک پشتم،

که از حس مرگ تیر می‌کشیدند.

دیگر نمی‌توانستم، نمی‌خواستم،

صدای پایم از انکار مسیر بلند می‌شد،

و یأس، از صبر و شکیبایی روحم، بیشتر شده بود،

و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ،

که بر دریچه گذر داشت، با دل می‌گفت،

«نگاه کن،

تو هرگز پیش نرفتی،

فرو رفتی.»

عکس‌ها، بیست سالگی، بیست و یک سالگی، بیست و دو سالگی، بیست و سه و بیست و چهار سالگی،

چرا این روزها به بیست سال پیش پرت می‌شوم؟

چرا اینقدر درونم درد می‌کند،

در قفسه سینه‌ام؟

#metoo #من_هم

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار