دنیای موسیقی در بحران اقتصادی؛ تلاش برای بقا و رویای درخشش
دنیای موسیقی در بحران اقتصادی: از نتنوازی تا مسافرکشی، داستان تلاش و بقا
در دنیای موسیقی، اکثر هنرمندان برای بقا تلاش میکنند؛ ثروت و شهرت تنها رویای درصد کمی است.

در گذشته، تیلور سوئیفت به کارکنان تورهای «دورانها» یادداشتهایی همراه با پاداش مالی ارسال میکرد، از جمله نامهای که به سینا چراغی نوشته بود و در آن بابت تلاشهایش در این تور تشکر کرده بود و پاداشی به ارزش صد هزار دلار به او اعطا کرد. این ستاره آمریکایی همچنین «دستبند دوستی» بزرگی را که در هنگام اجرا بر سر استادیومها آویزان میکرد، به مبلغ پانزده هزار دلار خریداری کرد.
در بزرگترین تور تاریخ موسیقی جهان، تنها از فروش بلیتها ۲.۱ میلیارد دلار سود خالص نصیب برگزارکنندگان شد. شش شب اجرای سوئیفت در تورنتو، حدود ۲۰۰ میلیون دلار برای شهر درآمد داشت. در چنین شرایطی، حتی درخواستهای نخستوزیر کانادا یا فرماندار آرکانزاس برای میزبانی از سوئیفت طبیعی به نظر میرسد. رسانههای جهانی این روزها پر است از خبرهای مشابه، و گزارشهای سالانه نهادهایی مانند فدراسیون جهانی صنعت فونوگرافی، از تورهای موفق هنرمندانی چون تیلور سوئیفت، شکیرا و دوا لیپا خبر میدهند.
با این حال، نباید تصور کنیم که تصاویر باشکوه و نمودارهای رشد این صنعت نشاندهنده واقعیت زندگی اکثر موزیسینها است. در حقیقت، برای بسیاری از هنرمندان، چه در ایران و چه در آمریکا، مسیر حرفهای شباهتی به داستانهای رویایی ندارد. اگر از میان ستارگان این صنعت، حتی یک درصد را کنار بگذاریم، متوجه میشویم که موسیقی برای اکثریت تنها تلاش روزمره برای ادامه زندگی است، نه صحنهای برای درخشش و ثروت.
وقتی موسیقی شغل دوم است!
در ایران، بسیاری از موزیسینها در گفتوگوهای روزمره، شغل خود را «موزیسین» اعلام میکنند، اما در پاسخ به پرسش درباره شغل اصلی، اغلب میگویند کار دیگری دارند. شاید تصورشان این است که وضعیت موزیسینها در کشورهای توسعهیافته بهتر است، اما دادههای واقعی نشان میدهد که در سراسر جهان، وضعیت این قشر چندان تفاوتی ندارد.
برای زندگی در این حرفه، نیاز است که موزیسینها شغل دوم داشته باشند تا بتوانند زندگی روزمره خود را تامین کنند. در آمریکا، که بزرگترین بازار موسیقی جهان را دارد، درآمد سرانه در سال ۲۰۲۴ حدود ۸۵ هزار دلار برآورد شده است، در حالی که متوسط درآمد سالانه موزیسینها بین ۳۵ تا ۶۸ هزار دلار است، و تنها حدود شصت درصد این درآمد مستقیم از راه موسیقی تامین میشود. بیش از سهچهارم این افراد برای گذران زندگی، باید شغل دیگری خارج از موسیقی داشته باشند.
در بریتانیا، دیگر بازار بزرگ موسیقی، وضع مشابه است. موزیسینهای حرفهای، حتی با داشتن درآمدهای جانبی، حدود ۱۲ هزار پوند پایینتر از میانگین حقوق و دستمزد درآمد دارند. در این کشور، سهم درآمد سوئیفت و امثال او از اجراهای زنده بیش از نود درصد است، در حالی که تنها شش درصد از درآمدش از فروش آلبومها یا استریمها بهدست میآید. در میان موزیسینهای مستقل، این رقم به حدود یکسوم و در آمد تدریس موسیقی حدود یکچهارم است.
در دنیای امروز، بیش از هفتاد درصد درآمد حاصل از اجراهای زنده تنها به اقلیت بسیار کوچک، مانند تیلور سوئیفت، اختصاص دارد. در مقابل، هنرمندان مستقل و محلی، که هر شب روی صحنه میروند، دستمزدی دریافت میکنند که حتی هزینه رفتوآمدشان را تامین نمیکند.
وقتی ناجی صنعت موسیقی، موزیسینها را بیپناه کرد!
در عصر استریم، پلتفرمهایی مانند اسپاتیفای، سهم بزرگی از بازار را در اختیار دارند. بنیانگذار این شرکت، دنیل اِک، خود را ناجی صنعت موسیقی میداند، اما واقعیت این است که تنها ۶ درصد از درآمد موزیسینها از استریمهای موسیقی تامین میشود. در دوران پیش از استریم، زمانی که مدیومهای فیزیکی رایج بودند، این رقم بالای سیدرصد بود. اسپاتیفای برای هر هزار استریم، فقط سه دلار به صاحب اثر پرداخت میکند، و طبق قوانین جدید این شرکت، آثار با کمتر از هزار استریم در طول یک سال، هیچ درآمدی ندارند.
در پاسخ به انتقادات، دنیل اِک پیشنهاد میدهد که موزیسینها باید بیشتر آهنگ منتشر کنند، چون نمیتوان تنها با یک آلبوم در چند سال، درآمد داشت. اما واقعیت این است که هزینههای تولید، استودیو، میکس و مسترینگ بسیار بالا است؛ مثلا، اجاره یک ساعت استودیوی معمولی در آمریکا حدود ۳۰ دلار است، در ایران این رقم از ۶۰۰ هزار تومان بیشتر است. بنابراین، برای جبران هزینه یک قطعه موسیقی، باید بیش از دههزار بار پخش شود، بدون در نظر گرفتن هزینههای دیگر. در مقابل، اگر کسی فقط یک آلبوم را با قیمت ده دلار بخرد، سهم هر فروش حدود یک دلار است، که معادل است با بیش از ۳۰۰۰ استریم در اسپاتیفای.
این سیستمها که قرار بود موسیقی را دموکراتیک کنند، در عمل سود را به سمت ناشران بزرگ و ستارهها سوق دادند. این داستان، از آستین و خیابان ششم گرفته تا سایر محلههای فرهنگی، نشان میدهد که در کنار رونق و توسعه، بسیاری از هنرمندان مستقل و محلی، به دلیل بالا رفتن هزینهها و کاهش حمایتها، ناچار به ترک فضاهای هنری و کنار گذاشتن رویای هنر شدهاند.
وقتی مکانهای فرهنگی، زنجیرهای از استعداد و ارتباط انسانی را قطع میکنند
پایان یافتن فضاهای کوچک و خیابانهای فرهنگی، تنها به معنای کاهش اجراهای زنده نیست، بلکه زنجیرهای کامل از رشد و شکوفایی هنری را قطع میکند. تاریخ موسیقی نشان میدهد که مکانهای کوچک، نقش کلیدی در شکلگیری و توسعه سبکها و ژانرهای مختلف داشتهاند. نمونه بارز آن، کلاب CBGB در نیویوران است، که بدون آن، پانک نمیتوانست شکل بگیرد.
در ایران، خیابان لالهزار و میکدههایش، نمونههایی از این فضاهای فرهنگی بودند که هنرمندان بسیاری، از مدونا تا ریدیوهد، کار خود را از آنجا آغاز کردهاند. این فضاهای زنده، صدای انسانهایی را در اختیار ما قرار میداد که در حالت زنده و با همه ضعفها و شجاعتهایشان، در کنار مخاطبانشان، احساس نزدیکی و صمیمیت ایجاد میکردند.
چشمانداز فرهنگی شهرها در خطر است
امروزه، وضعیت موسیقی و ویدئوهای موسیقی در سراسر جهان، چندان مطلوب نیست. در بریتانیا، در سال ۲۰۲۳، ۱۴ درصد از سالنهای کوچک تعطیل شدهاند. در آمریکا، بسیاری از این فضاها با کمبود منابع، افزایش هزینهها و نبود حمایتهای شهری روبهرو هستند. این روند، آینده چشمانداز فرهنگی شهرها را تهدید میکند، زیرا هنر و هنرمندان، پس از ایجاد و زنده نگه داشتن فضاهای فرهنگی، به تدریج رانده میشوند و جایگزینهای مناسب جای آنها را نمیگیرند. این داستان، در هر زمان و مکانی، تکرار شده است؛ از خیابان ترمه در نیواورلئان گرفته تا خیابان کریمخان در تهران.
شاگرد
مهدی را در دامپزشکی دیدم، پس از آتشبس، گربهای که سالها زائیده بود را برای عقیمسازی آورده بود. او علاوه بر مراقبت از گربههای محله، موزیسین است و تار و سهتار مینوازد، و مانند بسیاری دیگر، تدریس میکند. او میگوید «تدریس و تپسی، زندگیام را میچرخاند.» او از شاگردان
آسمان موسیقی در جهان، یکنواخت است
موسیقیدانان بسیاری در کشور، دیگر رویا و سودای گذران زندگی از راه آهنگهایشان را کنار گذاشتهاند. اگر درآمدتان بیشتر از تدریس باشد، در واقع، یک «مدرس» هستید نه یک موزیسین حرفهای. بسیاری از آمارها، تدریس موسیقی را جزو درآمدهای مستقیم موسیقی نمیدانند، چون تمرکز بر آموزش، وقت و انرژی زیادی میگیرد و تمرین و ساخت اثر را کاهش میدهد. مهدی میگوید، «امیدوارم روزی برسد که همه بتوانند در مسیر ساخت و اجرا زندگی کنند، نه تنها تدریس.» اما خودش، با پنجاه سال سن، معتقد است که این رویا هنوز در حد رویای است و کار او بیشتر شبیه به یک مقاومت است، مانند سکانس پایانی فیلم «پاپیون»، جایی که فریاد میزند: «من هنوز موزیسینام.»