کد خبر: 14324

توصیه پدرانه رهبر انقلاب به مصطفی زمانی در دیدار عوامل سریال یوسف پیامبر

توصیه پدرانه رهبر معظم انقلاب به مصطفی زمانی: همیشه مثل حضرت یوسف بمانید + تصاویر حاشیه دیدار عوامل سریال یوسف پیامبر

تصاویر حاشیه دیدار عوامل سریال یوسف پیامبر با رهبر انقلاب و توصیه پدرانه ایشان به مصطفی زمانی در این گزارش مشاهده کنید.

توصیه پدرانه رهبر معظم انقلاب به مصطفی زمانی: همیشه مثل حضرت یوسف بمانید + تصاویر حاشیه دیدار عوامل سریال یوسف پیامبر

وقتی به انتهای خیابان فلسطین رسیدم، گروهی از هنرمندان ایستاده بودند، دست‌هایشان را در جیب کت و کاپشن‌شان گذاشته و با هم گفتگو می‌کردند. برخی که احتمالاً می‌دانستند سیگار و فندک نباید وارد شوند، از دیگران سیگار می‌کشیدند و دود فرت فرت بیرون می‌دادند، در حالی که برخی دیگر یا نمی‌دانستند یا بی‌تفاوت بودند و بی‌خیال قوانین، سیگار می‌کشیدند. هر بار که کسی به جمع‌شان اضافه می‌شد، موجی از تبسم و گفتگو میانشان برقرار می‌شد و پس از مدتی فروکش می‌کرد. در مجموع، حال و هوای‌شان سرحال و خوش بود. آن‌ها منتظر بودند تا یکی از کسانی که کارت ملاقات داشت، برسد و وارد شوند. وقتی آن فرد رسید، جمعیت وارد ساختمان شدند. ما هم کمی دیرتر رسیدیم و پس از دریافت اجازه‌نامه، وارد شدیم.

جلسه‌ای نیمه‌عمومی و در قالب عریضه‌های خصوصی برگزار می‌شد. پس از صرف شیرینی و شیرکاکائو، روی صندلی‌هایی که در قالب یک مربع بزرگ چیده شده بودند، نشستیم. صندلی رهبر در وسط ضلع شمالی قرار داشت و حدود هفتاد تا هشتاد صندلی دیگر برای عوامل، که یکی از اضلاعش مخصوص خانم‌ها بود، قرار داشت.

دو جوان کنارم نشسته بودند و دیدند که من سریع و تند تند چیزهایی می‌نویسم، یکی به دیگری گفت: ببین، همه دارند نامه و درخواست می‌نویسند و می‌دهند دست رهبر. دیگری هم پیشنهاد داد: بیا ما هم بنویسیم. من در حاشیه‌نویسی خودم غرق بودم و فکر می‌کردم این جوان‌ها، شاید، یادداشت‌هایم را می‌خوانند. اما آنها کاغذ و خودکار تهیه کردند و از مردی که در آن طرفشان نشسته بود، پرسیدند: آقا، به نظر شما چه درخواست‌هایی باید بنویسیم؟ مرد جواب داد: چیزی که در شأن جلسه و رهبر باشد. جوان‌ها پرسیدند: مثلا چه؟ او تأملی کرد و گفت: مثلا یک پست و مقام بی‌ارزش!

خنده‌ام گرفت و نمی‌دانم آیا مرد مسن، جوان‌ها را مسخره کرده یا درخواست‌هایشان بی‌ارزش است. در هر صورت، آنها درخواست‌هایشان را نوشتند؛ از جمله سرپناه، کار مناسب، همسر مناسب و معافیت از سربازی، و شماره تلفن خود را هم اضافه کردند. شاید اگر کاغذی داشتند، یک پیتزا مخلوط هم سفارش می‌دادند.

با سر بلند کردن، اطراف را نگاه کردم و دیدم همه هنرمندان در حال نوشتن عریضه هستند. اینجا چه فکری درباره رهبر می‌کنند! حتی پسربچه نه‌ساله‌ای که عاقله‌مرد نوشته بود، نامه‌ای نوشت که من هر چه اصرار کردم و تهدید و تطمیع کردم، نداد بخوانم. گفت: این خصوصی است!

یکی از جوان‌ها به من گفت: شما حرفه‌ای هستید! و با آرنج به رفیقش اشاره کرد که: ببین چند برگ کاغذ آورده است. روان‌نویسش هم از نوع بنفش بود، که نشان می‌داد نامه‌اش دیده شود.

کاغذها و روان‌نویس را از یکی از همکاران قرض گرفته بودم. به آن جوان گفتم: من حرفه‌ای‌ام!

وقتی رهبر وارد شد، همه بلند شدند و پس از نشست، دوباره نشستند. رهبر، همان‌طور که همیشه، از دور به حضار نگاه کرد و سر تکان داد. این سر تکان دادن حدود یک دقیقه طول کشید، تقریباً نفر به نفر.

ضرغامی گزارشی از یکی از موفق‌ترین پروژه‌های تلویزیونی داد، با مخاطب ۸۵ درصدی و رضایت ۹۰ درصدی، و گفت که این سریال مورد توجه مراجع قرار گرفته و پخش آن در کشورهای عربی و همسایه انجام شده است. او تیتر روزنامه‌های عراقی را خواند که نشان می‌داد سریال یوسف پیامبر، جایگاه ویژه‌ای در مقابل سریال‌های ترکی و هندی دارد. رئیس جدید سازمان، خبر داد که این سریال در کلوپ‌های فیلم تاجیکستان پرفروش‌ترین است و سفیر الجزایر نیز گفت که اگرچه اجازه پخش رسمی نداشتند، اما مردم از طریق ماهواره آن را تماشا می‌کردند. ضرغامی، میدان را به سلحشور سپرد تا گزارش بدهد.

رهبر آرام و بی‌صدا گوش می‌داد و اگرچه دفترچه و دفتر کوچک کنار دستش بود، چیزی یادداشت نکرد.

سلحشور ابتدا از حضورش در کنار رهبر ابراز خرسندی کرد و گفت: ۵۴ کشور سریال یوسف را به زبان عربی دیده‌اند، و در سراسر جهان با زیرنویس انگلیسی پخش شده است. سپس تحلیل کرد که چرا این سریال مورد علاقه است؛ پنج شاخص برشمرد، از جمله داستان زیبا، مستند بودن، عبرت‌آموزی، جذابیت‌های بصری و... و گفت که چهار شاخص اول کار خدا است و اگر خدا قبول کند، فقط جذابیت‌های بصری باقی می‌ماند. او به آیه آخر سوره یوسف اشاره کرد و شروع به تفسیر قرآن نمود، در حالی که رهبر آرام گوش می‌داد و همچنان دفترچه و قلم کنار دستش باقی ماند.

در تمام مدت صحبت‌های سلحشور، مصطفی زمانی آرام و متواضع نشسته بود، و عکاس‌ها بیشتر توجه‌شان به این بازیگر جوان و محجوب بود تا دیگران.

سلحشور همچنین به اهمیت داستان‌های پیامبران در سینما اشاره کرد و حدس زدم که این صحبت‌ها به پروژه‌ای دیگر درباره زندگی پیامبری دیگر منتهی خواهد شد.

در پایان، او از صدا و سیما گله کرد که پشت صحنه‌های سریال را پخش نکرده و برنامه‌ای مستقل برای آن نداشته، و در مقابل انتقادات، حمایت نکرده است. همچنین گفت برخی دفاتر سینمایی، بازیگران و عوامل سریال را نمی‌پذیرند. اما حواسش نبود که همزمان با این صحبت‌ها، آنها در حال دیدار با مقام اول کشور بودند، که نشان از توجه در سطح عالی داشت.

در نهایت، چند سوال از رهبر پرسیده شد، از جمله اینکه چرا علیرغم مخاطب زیاد، مطبوعات، هنرمندان و مراجع از سریال انتقاد و بی‌مهری کردند. این سوال، خود باید پاسخ داده می‌شد، نه رهبر.

حرف‌های رهبر که حاشیه نداشت، من باید درباره آنها چیزی ننویسم. اما به عنوان کسی که به داستان و داستان‌نویسی علاقه‌مندم، نمی‌توانم بعضی قسمت‌های صحبت‌های ایشان را نادیده بگیرم: رهبر گفت جایزه‌هایی مثل اسکار و نوبل، که دیگر رسوا شده‌اند، زمانی معتبر بودند که نویسندگان علیه امپریالیسم می‌نوشتند. همچنین، درباره مشکلات سینما و تلویزیون گفت که بهترین فیلم‌ها، آن‌هایی هستند که قصه خوب دارند، و باید بر روی این موضوع کار کرد.

او همچنین به شخصیت حضرت یوسف اشاره کرد و گفت پیامبران فقط برای دعا و نصیحت نبودند، بلکه برای هدایت و تغییر تاریخ، و مبارزه با ظلم مبعوث شدند. در نقد شخصیت‌پردازی یوسف و یعقوب، نکته‌سنجی داشت. در ادامه، درباره تخیل و داستان‌پردازی هنرمندانه گفت که بیشتر رمان‌های معروف دنیا بر اساس رویدادهای واقعی است، هرچند ممکن است داستان‌ها خیالی باشد. نگاه هنرمند با نگاه مردم عادی متفاوت است و جذابیت دارد.

اگر لیستی از کتاب‌هایی که خوانده‌ایم تهیه کنیم، شاید تعداد کمتری از رهبر باشد.

پس از پایان صحبت‌های رهبر، همه شروع کردند به صحبت و معرفی عوامل، و سلحشور هم در کنار رهبر، عوامل را معرفی می‌کرد.

یک خانم با اصرار جلو آمد و گفت: حاج آقا، از دیدن شما خوشحالم. چند نفر همزمان درباره نابه‌سامانی‌های صدا و سیما صحبت می‌کردند و ضرغامی، که کنار رهبر نشسته بود، به حرف‌ها گوش می‌داد. بعضی‌ها به سمت ضرغامی نگاه می‌کردند، در حالی که در کنار رهبر بودند. محافظ‌ها تلاش می‌کردند جمعیت را کنترل کنند. خانمی جلو آمد و گفت: از اینکه وقت گذاشتید، ممنونم، ولی آرزوی من مملکتی بدون فقر و اعتیاد است. رهبر، که به نظر نمی‌رسید به جنسیت نگاه کند، گفت: این آرزو، آرزوی همه است. جعفر دهقان هم ایستاده بود و بی‌حرکت.

یکی از جوان‌ها گفت: حاج آقا، می‌خواهم چفیه‌تان را بگیرم. رهبر چفیه را به او داد و او آن را روی صورتش گذاشت و خودش را بیرون کشید.

چند نفر مصطفی زمانی را جلو کشیدند و گفتند: این هم یوزارسیف. رهبر لبخندی زد و گفت: شما، آقاجان، اولین تجربه تصویری‌تان با حضرت یوسف بود، خودتان را حفظ کنید و همیشه همان‌طور بمانید. زمانی آرام و سکوت کرد و با نگاه به زمین، عقب رانده شد.

کسی چند برگ کاغذ داشت و گفت: این طرح را بردم، ولی توجهی نکردند. شما ببینید مشکل چیست؟ رهبر اشاره کرد و گفت: آقای ضرغامی، چرا اینجا نیستید؟ طرح را گرفت، اما صاحب آن تردید داشت که بدهد یا ندهد. جعفر دهقان قرآن کوچکی را به رهبر داد تا امضا کند. محافظ‌ها قرآن را گرفتند و گفتند: برایت می‌آورم. در همین حال، صدای اذان بلند شد و رهبر برخاست و برای نماز رفت.

پس از نماز، سلحشور درباره اهمیت حضرت موسی و داستان‌هایش صحبت می‌کرد. یک جوان نزدیک شد و گفت: من دانشجوی ممتاز دانشگاه علامه بودم، ولی حقم را خوردند. رهبر گفت: همین را بنویس، تا ما هم بدانیم چه می‌گویی.

یک مرد، که نقش هم‌سلولی یوزارسیف را بازی می‌کرد، سلامی از مشهد رساند. رهبر پرسید: شما خودتان هم مشهدی هستید؟ مرد تایید کرد و رهبر با او صحبت کرد. سپس، سلحشور داستان حضرت موسی را برای مردی که مرجع تقلید است و در راه دین، سر و موی سفید کرده، تعریف می‌کرد. رهبر سالن را ترک کرد و دنبال کسی می‌گشت که قرآنش را پس بگیرد.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار