انتقاد تند از قسمت دوم «اجل معلق»: روایت بینظم و پیام نامشخص
انتقاد تند از قسمت دوم «اجل معلق»: روایت شلخته، طنز بیرمق و پیامهای نامشخص
انتقاد تند از قسمت دوم «اجل معلق»: روایت شلخته، طنز بیرمق و پیامهای مبهم؛ اثر ناپخته و پر سر و صدا که نتوانسته است مخاطب را مجذوب کند.

در قسمت دوم سریال اجل معلق، با رویکردی مبتدیگرایانه به مفهوم مرگ، قصد دارد پیامهای انتقادی و طنزآمیز خود را منتقل کند، هرچند به نظر میرسد در این کار چندان موفق نبوده است. در هر صورت، با نقد و بررسی این قسمت همراه باشید.
این سریال از همان ابتدا به نقد ماشینهای داخلی و ضعف کیفیت آنها میپردازد و به تصویر کشیدن مرگی که در طول روز در کشورمان رخ میدهد و جان بسیاری از هموطنانمان را میگیرد، تمرکز دارد. اما سوال این است که آیا مقصر صرفاً ماشین است یا فرد هم در مرگ نقش دارد؟ این پرسشی است که هر بیننده باید به آن پاسخ دهد، و پاسخ هر فرد ممکن است متفاوت باشد؛ بنابراین، از کنار این موضوع عبور میکنیم.
در قسمت دوم، اجل معلق سعی دارد پیامهایی را بیان کند، اما در انتقال صحیح آنها دچار مشکل میشود. این سریال تلاش میکند (بهخصوص در این اپیزود) پیامهای متعددی را درباره تفاوتهای طبقاتی در جامعه منتقل کند. برای مثال، تفاوت میان حضرت عزرائیل، که در اسلام به عنوان فرشتهی مرگ یا ملکالموت شناخته میشود، با فرشتهی اجل معلق یا فرشتهی مرگ معمولی نشان داده میشود که بیشتر نقش «دوپهلوزنی» دارد؛ چرا که اجل معلق به رضا عطاران میگوید: «حضرت عزرائیل فقط جان افراد مهم خدا را میگیرد». در اینجا، عطاران به تفاوت در نحوه جاندادن طبقات پایین و بالا اشاره میکند، اما هدف سازندگان از این کار، تیکهپرانی به موضوعات معنوی نیست بلکه نقد نادرست و پر سر و صدای تفاوتهای اجتماعی است که به صورت نادرست به آن پرداخته شده است.
به نظر میرسد که قسمت معلق از نظر کیفیت بیشتر شبیه به یک ظاهر ناپایدار و بدخلق است تا یک اثر خوب و قابلتوجه؛ من انتظار داشتم در قسمت دوم شاهد کاهش سروصدا و هیاهو نسبت به قسمت اول باشیم، اما برعکس، صدای هجو و بیمزه در این اپیزود بسیار بیشتر از تجمعات بیمعنی قسمت قبل است. همانطور که در نقد قسمت قبلی اشاره کردم، آقای عادل تبریزی قصد داشت روایتی «مبتدیگرایانه» خلق کند که در آن مبانی و هدفهای مختلفی پوشش داده شود، اما اصلِ «مبتدیگرایانهگی» این است که مخاطب بتواند آن را درک کند؛ در این قسمت نیز همهچیز آنقدر درهم و برهم و کولاژ شده است که نمیتوان بهدرستی تفاوت میان جدیت و طنز، بیمزگی و ساختار اصلی داستان را فهمید و درباره آن صحبت کرد.
شاید بهتر بود که ریتم سریال کمی کندتر شود و در عین حال، این مفهوم «مبتدیگرایانهگی» بهدرستی منتقل شود، بهگونهای که بینندگان متوجه هدف سازندگان شوند و بگویند: «آهان! این کار عمدی است.» اما در واقع، برعکس این اتفاق میافتد و اثر بیشتر به سمت ناپختگی و بیتجربگی سوق پیدا میکند. استفاده نادرست بازیگران از دیالوگها نیز در این میان نقش دارد؛ آنها با زیادهروی در اجرا، نتوانستهاند طنزی مؤثر و واقعی ارائه دهند. داستان و سکانسها نیز بیشتر به کلیشهها و الگوهای تکراری شباهت دارند. فامیل زن داوود، که قبل از مرگ کاملاش قصد فروش اعضای بدن داوود را دارد، درواقع نمادی از بیمسئولیتی است و نقدی بر وضعیت اقتصادی جامعه محسوب میشود، اما این پیامها به شکل کلیشهای و بدون ویژگیهای خاص ارائه شدهاند و تاثیر ویژهای ندارند.


شیمی شخصیتهای قسمت دوم سریال اجل معلق
تنها نکتهای که میتوانم نسبت به آن خوشبین باشم، رابطهی شیمیایی بین شخصیت داوود و اجل معلق است که تا پایان این اپیزود بهدرستی شکل میگرفت. اما هر چه به پایان قسمت نزدیکتر میشدیم، این رابطهی جذاب و نسبتا قوی نیز کمکم از بین میرفت و برهم میخورد. لازم به ذکر است که برخلاف قسمت قبلی، قسمت دوم توانست یک لبخند کوچک بر لب بیننده بنشاند و حداقل مسیر امیدوارکنندهای را نشان دهد، شاید در آینده شاهد شخصیتپردازیهای بهتر و داستانی جذابتر باشیم. اما همچنان آن صداهای بیمورد و مزاحم در پسزمینه، سردردآور هستند و هیچ توجیه منطقی برایشان وجود ندارد.
در مورد تبلیغات پلتفرم صاحب امتیاز اجل معلق هم بهتر است چیزی نگویم، چون واقعاً اعصابخردکن است؛ در حالی که سایر پلتفرمها با تبلیغات محدود و مختصر، کار را به پایان میرسانند، اینجا تبلیغات در قسمت دوم بسیار زیاد شده است. با اینکه «اجل معلق» هنوز نتوانسته است مخاطب زیادی جذب کند، اما حجم زیاد تبلیغات در میانهی سریال، حتی صداوسیما را هم زیر سوال میبرد و حس ارتباط و همذاتپنداری ما با اثر را مخدوش میکند. حالا که متوجه شدهایم داوود چشمبرنهادهاش باز شده و میتواند الگوهای معنوی مختلفی را ببیند، چه اتفاقاتی برایش میافتد؟