کد خبر: 10605

خشونت بی‌نقاب در تئاتر: گفت‌وگو با رجایی درباره میرزا مخنث

خشونت بی‌نقاب در تئاتر: گفتگو با صالح رجایی درباره نمایش میرزا مُخنث و بازتاب تاریخ در هنرهای نمایشی

تحلیلی از نمایش میرزا مخنث، خشونت بی‌نقاب و بازتاب تاریخ در هنرهای نمایشی، با تأکید بر هویت، روایت‌های چندگانه و تاثیر زمان بر درک انسان معاصر.

خشونت بی‌نقاب در تئاتر: گفتگو با صالح رجایی درباره نمایش میرزا مُخنث و بازتاب تاریخ در هنرهای نمایشی

کیارش وفائی در نوشته‌اش بر اهمیت پرداختن به رویدادهای تاریخی تأکید می‌کند، چرا که این رویدادها نقش مهمی در افزایش آگاهی و درک بهتر از گذشته ایفا می‌کنند. این نوع پرداختن به تاریخ، به ویژه در مدیوم‌هایی مانند تئاتر و سینما، همواره مورد توجه قرار گرفته است، زیرا کمک می‌کند تا مخاطب بتواند رابطه‌اش را با وقایع گذشته برقرار کند و تأثیرات آن بر وضعیت کنونی خود را درک کند.

همچنین، نوع رویکرد و سبک‌های مختلف در این گونه پرداخت‌ها، نیازمند آن است که مخاطب را به سمت کشف و شهود سوق دهد. این تنوع در پردازش‌های هنری، فرصت‌هایی را فراهم می‌آورد تا تماشاگران به صورت فعال در فرآیند درک تاریخ مشارکت داشته باشند و از طریق آن به درک عمیق‌تری برسند.

به همین دلیل، ما بر اهمیت درک رویدادهایی که هرگز در زمان خود تجربه نکرده‌ایم تأکید می‌کنیم و به تماشای اثری می‌نشینیم که حرف‌هایی برای گفتن دارد. نمایش «میرزا مُخنث» نمونه‌ای از این نوع آثار است. صالح رجایی با بهره‌گیری از واقعه‌ای تاریخی، داستانی را خلق کرده است که اگرچه آشنا نیست، اما مخاطب را همراه خود می‌برد. این داستان به زادگاه او، کرمان، بازمی‌گردد و رجایی در آن به واقعه‌ای تاریخی در میدان مشتاقیه اشاره می‌کند.

در اجرای این نمایش، از عناصر متعددی بهره گرفته شده است؛ صورتک‌هایی که بازیگران بر چهره‌های خود می‌گذارند، فضای عروسکی با حضور عروسک‌گردان و ترکیبی از نمایش عروسکی و بازیگری، همگی در هم تنیده شده‌اند. نویسنده و کارگردان این اثر معتقد است که استفاده از صورتک‌ها، امکان حرکت آزادانه در زمان‌های مختلف را فراهم می‌کند؛ به گونه‌ای که شخصیت‌ها بتوانند در حال حاضر و گذشته حضور داشته باشند.

علاوه بر این، رجایی زبان اجرایی اثر را محاوره‌ای انتخاب کرده است. زبانی که در نگاه اول ممکن است برای پرداختن به یک رویداد تاریخی دور، عجیب به نظر برسد، اما به باور او، این قاعده زبانی، ابزاری است برای همراه کردن مخاطب امروزی با تاریخی که اطلاع چندانی از آن ندارد و حتی با آن آشنایی ندارد. اهمیت نمایش بر پایه رویدادی تاریخی، بازگشتی به هویت و آگاهی از تاثیرات تاریخ بر زندگی معاصر است.

در پاسخ به اینکه چرا تاریخ و وقایع آن در اثر مورد توجه قرار گرفته است، باید گفت که تاریخ همیشه موضوعی برای بحث، کاوش و بازاندیشی بوده است. نگاه به تاریخ و رویدادهایش، به ویژه در شرایط کنونی، اهمیت زیادی دارد زیرا به بازگشت به هویت، شناخت گذشته و درک تاثیرات آن بر زمان حال کمک می‌کند. انتخاب بستر تاریخی برای این نمایش نیز بر همین اساس انجام شده است؛ زیرا مواجهه انسان با گذشته و داشته‌های تاریخی نیازمند بازآفرینی و یادآوری است.

در مورد لحن و بیان شخصیت‌ها، باید گفت که انتخاب زبان محاوره و ساختار گفتاری، ارتباطی مستقیم با حضور یا غیاب عناصر تاریخی ندارد. ممکن است اثری متعلق به زمان حال باشد و زبان آن محاوره نباشد، یا برعکس. زبان در اثر، وسیله‌ای است برای انتقال معنا و دریافت مخاطب. انتخاب زبان محاوره‌ای، به دلیل نیاز به ساختن رابطه‌ای نزدیک‌تر با مخاطب و بهره‌برداری دراماتیک بهتر از روایت است. این رویکرد، به تخیل و درک بهتر از روایت و تاریخ کمک می‌کند.

در طراحی شخصیت‌ها، سعی شده است که هر شخصیت نقش یک راوی جهانی را ایفا کند که اثر در پی خلق آن است. این تنوع در روایت‌ها، به منظور نشان دادن تاریخ از دیدگاه‌های مختلف است؛ به عنوان نمونه، در داستان «فرودستان»، مفهوم طرد و حذف مطرح می‌شود، که نمایانگر افرادی است که در دسترس نبوده‌اند، اما تاثیرگذار بوده‌اند. چندگانه بودن روایت، امکان دیدن یک واقعه از زوایای متفاوت را فراهم می‌آورد و کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌ها، این تفاوت‌ها را به وضوح نشان می‌دهد.

در طراحی صحنه، توجه ویژه‌ای به بافت و جزئیات مکان اثر شده است. این جزئیات، برای همذات‌پنداری بیشتر مخاطب با روایت، و بازآفرینی مکان میدان مشتاق در کرمان، به کار رفته‌اند. هدف، ایجاد ارتباط عمیق‌تر میان مخاطب و اتفاقات است، به گونه‌ای که انسان معاصر بتواند با مکان و زمان اثر ارتباط برقرار کند.

در این اثر، فرم و محتوا همسو هستند تا بازتابی بهتر از وقایع تاریخی در جهان اثر داشته باشند. این نگاه، به معنای قرار گرفتن مخاطب در مقام ناظر است، جایی که او می‌تواند احساس همدلی و درک عمیق‌تری نسبت به رنج‌ها و خشونت‌های موجود در روایت پیدا کند. به این ترتیب، مخاطب نه تنها شاهد رویدادها است، بلکه در فرآیند اجرایی حضور دارد و نقش فعال ایفا می‌کند.

استفاده از خرده‌پیرنگ‌ها در اثر، هم برای حفظ انسجام روایی است و هم برای تاکید بر سوژه اصلی نمایش، یعنی خشونت و رنج انسان‌ها پس از وقوع رویدادها. این خرده‌پیرنگ‌ها، نقش مکملی در پررنگ کردن این مفاهیم دارند و به صورت پیوسته، آن‌ها را در مقابل دیدگان مخاطب قرار می‌دهند؛ چه آن‌هایی که عامل وقوع رویداد بوده‌اند و چه آن‌هایی که نتیجه آن‌ها هستند.

مهم‌ترین عنصر در روایت، مولفه زمان است که رابطه‌ای شخصی میان انسان امروزی و تاریخ زادگاهش برقرار می‌کند. این عنصر، به ما امکان می‌دهد تا نسبت خود را با گذشته درک کنیم و در تحلیل آن، غوطه‌ور شویم. در واقع، زمان در این اثر، وسیله‌ای است برای کشف رابطه میان ما و تاریخ، و ابزار شناخت و موشکافی این ارتباط.

در مورد فاصله‌گذاری، باید گفت که مستقیماً از این مفهوم در اثر استفاده نشده است، اما تلاش شده است که در روند روایت، نسبت میان زمان حال و گذشته برقرار باشد؛ به گونه‌ای که شخصیت‌ها بتوانند در هر دو زمان حضور داشته باشند. ساختار اثر، به گونه‌ای طراحی شده است که عروسک‌گردان و عروسک، از هم تفکیک نشوند و این دوگانگی، به یگانگی موضوعی برسد.

صورتک‌هایی که شخصیت‌ها بر صورت می‌گذارند، باعث شده است هر بازیگر نقش چندگانه را ایفا کند. این ایده، بر یگانگی عروسک‌گردان و عروسک تأکید دارد و سعی شده است که این وحدت، از طریق بدن و ساخت صورتک‌ها، شخصیت‌سازی و تصویری نو ارائه شود. این رویکرد، رفت و آمد بین نقش‌های دوگانه را تسهیل می‌کند و به تخیل تماشاگر فرصت بیشتری می‌دهد.

در این اثر، عناصر پست‌مدرن و جهان سیال ذهن، مرزهای مشترکی با یک اثر سیال و ذهنی ایجاد کرده‌اند. هدف، این بود که اثر به گونه‌ای روایت شود که تخیل مخاطب، بخشی از اجرا باشد. از شاخص‌های روایت غیرخطی و مفاهیم پست‌مدرن بهره گرفته شد تا تخیل تماشاگر فعال شود و او را درگیر مفاهیمی مانند خشونت و تاریخ کند. این رویکرد، بر خاستگاه شخصی اثر تأکید دارد و تلاش می‌کند مخاطب را در جهان اثر غوطه‌ور سازد.

اغراق در بازی بازیگران و پیش‌بردن اتفاقات به صورت وابسته، دو عنصر کلیدی در «میرزا مُخنث» هستند. هدف، این است که مخاطب را دعوت کنیم تا تخیل و فکر خود را در کنار روایت قرار دهد و با مفاهیم مطرح‌شده هم‌راه شود. این اغراق، به نوعی تحریک شهود و کشف درونی تماشاگر است.

نوسان‌های عمدی در ریتم اثر، برای ایجاد کارکردهای خاص و برخورد هجوآمیز با تاریخ صورت گرفته است. این نوسان‌ها، به منظور آزمایش واکنش مخاطب و بررسی میزان حضور و مشارکت او در لحظات مختلف اثر طراحی شده‌اند.

کلمه «انتقام» به عنوان کلیدواژه، معنای دوگانه‌ای دارد که در فرم اثر تکرار می‌شود. یکی، بعد از رنج و قبل از وقوع خشونت، و دیگری، نتیجه و واکنش نسبت به آن‌ها. این تکرار، به همراه مخاطب، در پی کشف معنای واقعی این واژه است و نشان می‌دهد که مفهوم آن، پیچیده و چندوجهی است.

ترکیب تراژدی و تاریخ، در این روایت، نشان‌دهنده نوعی تعریف فرم است. تراژدی، در کنار تاریخ، هم‌نشین است تا نشان دهد که عناصر تراژدی در جهان اثر حضور دارند و بر استدلال‌های تاریخی تأثیر می‌گذارند. این تضاد، مانع از عظمت‌نمایی موضوع نمی‌شود، بلکه بر عمق و اهمیت آن می‌افزاید.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار